کد خبر:12730
پ
۱۴۰۲-۱۳۸۲۰۴
شهید موسی‌الرضا خراسانی

شهید موسی‌الرضا خراسانی پشت و پناه لشکر ۲۵ کربلا بود

شهید موسی‌الرضا خراسانی پشت و پناه لشکر ۲۵ کربلا بود در صورتي كه متاع آخرت ابدي مي‎باشد و زوال ناپذير است. ياحسين‌جان يازهراجان و يا علي‌جان اگر در آن ايام كه شماها در غربت بوده‌ايد و حتي آناني‌كه مدعي بودند، شماها را تنها گذاشتند در صورتي‌كه شماها را پيشوا و امام خويش قبول داشتند و […]

شهید موسی‌الرضا خراسانی پشت و پناه لشکر ۲۵ کربلا بود

در صورتي كه متاع آخرت ابدي مي‎باشد و زوال ناپذير است. ياحسين‌جان يازهراجان و يا علي‌جان اگر در آن ايام كه شماها در غربت بوده‌ايد و حتي آناني‌كه مدعي بودند، شماها را تنها گذاشتند در صورتي‌كه شماها را پيشوا و امام خويش قبول داشتند و اگر ماها بوديم، هزارجان خدا به ما مي‌داد.

محدثه نسائی

گروه حماسه و مقاومت هوران – عسگري همرزم سردار شهید موسی‌‎الرضاخراسانی رفیق و هم رزم، همشهری هم بودیم. زود با هم انس گرفتیم. شهید موسی‌الرضا تو پدافندی که بودیم، هم کار تبلیغاتی می‎کرد، هم تو مهمات و تسلیحات، هر هفته یکی دو شب را با هم بودیم. شهید خراسانی یک نیروی کیفی و زبده بودند. تو کارهای نظامی با قدرت و صلابت ظاهر می‌شدند، آدم با ایمان و اهل دل و با تقوائی بودند.

شهید موسی‌الرضا پشت و پناه لشکر بود

فرمانده بودند، شب و روز به بچه‌ها سرکشی می‎کردند، چه دیدبانی از خط و محورهای عملیات، چه وضعیت فردی نیروها، مهمات را خودش کول می‎کردند پشت تویتا می‏زدند و مستقیم می‏بردند خط مقدم و تحویل رزمنده‌ها می‎دادند. شهید موسی‌الرضا دست قدرتمند لشکر بودند. بازوی رزمندگان، توی هر عملیاتی موس‌الرضا نقش مهمتری را ایفا می‎کردند. توی درگیری‎های شدید با دشمن خودشان یک کلاشینف می‎‌گرفتند، خشاب‎‌ های زیادی می‌بستن کمرشان، پا به پای بچه‌ها روی خاکریز می‎جنگیدند. چه توی پاتک‌های دشمن، چه شب عملیات، چندین بار هم تیر خوردند، ترکش خوردند، زخمی شدند. در عملیات‌های زیادی دوش به دوش هم می‎جنگیدیم.

می‎گفتم: موسی‌الرضا کار تو مهمات است، لازم نیست توی خط باشی، می‎گفت: برای چی باید برگردم عقب، من هم یک بسیجی هستم کنار شما می‎جنگم. کاری ندارم که برگردم عقب و تو سنگر بخوابم. غروب که می‏شد تازه برمی‎گشت مهمات و سلاح می‎آورد. در عمليات والفجر ۸ مهمات و تجهیزات جنگی را در شهر فاو انبار كرده بودند. حفظ بیت‌المال را خیلی جدی می‎گرفت، مهمات زیادی را می‏برد عقب تا آسیب نبیند. توی لشکر کسی نبود که موسی‌الرضا را نشناسد.

بیشتر وقت‌ها با حاج غلام‌علی صادقلی مقدم بودند. چشم لشکر بود. با همه مهربان بود. همه دوستش داشتند، در همه عملیات‌ها پا به پای رزمنده‌ها می‎جنگید. هیچ وقت ندیدیم که کم بیاورد. می‎گفت: من پیرو امام هستم. پیرو امام حسین (ع)، راه من خط سرخ شهادت است. اصول اصلی موسی‌الرضا ولایت‌مداری و اطاعات پذیری محض از فرماندهی بود. آقامرتضی قربانی خیلی به موسی‌الرضا ایمان داشت، می‎گفت: موسی‌الرضا پشت و پناه لشکر است. هر وقت یک روحانی را توی خط می‎دید می‎گفت: من را نصیحت کن. به روحانیون خیلی علاقه مند بود.

فوق العاده متواضع و ساده بود. تواضع ايشان در عقبه جنگ موجب شده بود كه خيلي از جوانان و نوجوانان را ضمن اين‎كه به آغوش اسلام و امام عزيز بياورد، تو میدان جنگ هم موفق بود. با اين تواضع خيلي از جوانان را به ميدان جنگ مي برد، مقابل دشمنان خدا و قرآن قرار مي داد. اهل دل بود و برای بچه‌ها نصیحت و وصیت می‎کرد، می‎گفت: اي كساني كه به خدا و روز قيامت ايمان داريد. هر گاه به شما فرمان جهاد در راه خدا و قرآن با كفار و مشركين مهيا شود. بهانه جويي نكنيد و دل به اين متاع اندک و فناپذير دنيا ندهيد.

در صورتي كه متاع آخرت ابدي مي‎باشد و زوال ناپذير است. ياحسين‌جان يازهراجان و يا علي‌جان اگر در آن ايام كه شماها در غربت بوده‌ايد و حتي آناني‌كه مدعي بودند، شماها را تنها گذاشتند در صورتي‌كه شماها را پيشوا و امام خويش قبول داشتند و اگر ماها بوديم، هزارجان خدا به ما مي‌داد، فداي شماها مي‌كرديم. بچه‌ها از صحبت و نصحیت‌های موسی‎الرشا انرژی می‎گرفتند. می‌گفتند: در عملیات «کربلای ۵» دست موسی‌الرضا تیر می‌خوره، می‌برنش بیمارستان اهواز، شبانه فرار می‌کند و میاد خط مقدم. موسی‌الرضا دائم جبهه بود، هربار که می‌آمد، یکی از برادرانش «مسلم یا عقیل» را هم با خودش می‌برد جبهه، چند بار هم پدر پیرش را همراه خودش به جبهه برد. پدرش خیلی مشتاق جبهه بود. موسی‌الرضا حبیب‌ابن مظاهر صدایش می‌کرد. توی درگیری‎ها خیلی خونسرد بود، دل نازک بود و یکی شهید می‌شد بهم می‌ریخت. اوقات بیکاری مطالعه می‎کرد و قرآن می‌‎خواند.

نمازش خیلی صبورانه و طولانی بود. اهل اخلاص و تواضع بود. موسی‌الرضا همیشه می‎گفت: تواضع هنری است که می‎شود، جوان‌ها را به خود جذب کرد، راه درست و الهی و اهل بیت را نشان‌شان داد. انسان متکبر نمی‎تواند که انسان‌ها را هدایت کند. چرا که خود سرگشته و ویران است و راه گم کرده، چگونه می‎تواند راه نشان بدهد. با این‌که فرمانده بود، اصلا بخودش نمی‎گرفت. پس از شش سال حضور در جبهه و فرماندهی جنگ درعملیات نصر چهار شهید موسی‌الرضا خراسانی در منطقه ماهوت در سال«۱۳۶۶» به آرزوی خود رسید و در کربلای‍۱۰ بعد از شهادت حاج حسین بصیر به شهادت رسید.

هر کسی می‎پرسید که موسی‌الرضا گجاست؟

می‎گفتم: رفت پیش حاج بصیر..

ادامه دارد…

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید