کد خبر:16908
پ
۱۴۰۳-۸۳۵۱
سردار شهید سید کاظم کاظمی

پاسدار گرگانی که بانی تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کشور شد

پاسدار گرگانی که بانی تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کشور شد *نویسنده: غلامعلی‌نسائی سریع و قاطع بود و جلوی عقاید مارکسیستی‌شان می‎ایستاد. همین‌جا بود که اولین بار همسرش «لیلا»، سید کاظم را موقع سخنرانی در همین فعالیت‌ها دید و شناخت و با عقاید و هویت او آشنا شد. گروه سیاست هوران – سید محمد کاظمی […]

پاسدار گرگانی که بانی تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کشور شد

*نویسنده: غلامعلی‌نسائی

سریع و قاطع بود و جلوی عقاید مارکسیستی‌شان می‎ایستاد. همین‌جا بود که اولین بار همسرش «لیلا»، سید کاظم را موقع سخنرانی در همین فعالیت‌ها دید و شناخت و با عقاید و هویت او آشنا شد.

گروه سیاست هوران – سید محمد کاظمی بردار شهید سید کاظم کاظمی؛ روزها زود از پی هم گذشت و ماه از روی تقویم دیواری ورق خورده بود. نزدیک دو سال می‎شد که آمده بود آمریکا درس بخواند، تلاش می‎کرد به چیزهای که برای خودش مهم بود، پایبند باشد.

همرنگ جماعت نشود. راحت بود، راه رستگاری را طی کرد و می‎دانست که راه حقیقت و عشق رنج دارد، سختی‌ها و مشقت‎های بسیاری دارد. حالا شرایط در ایران عوض شده بود، جائی که سید کاظم را نمی‎پذیرفتند و از دانشگاه‌ اخراج شده بود. به دست‌های توان‌مندش دست‌بند زده بودند، نفس‌اش را بند آورده بودند، کتاب‎خانه‌اش را بهم ریخته بودند. بازداشت و شکنجه‌اش کرده بودند.

شهید سید کاظم کاظمی-

برای آن‌چیزهای که می‎جنگید، پیروزی انقلاب بود. آن‌های که نمی‎گذاشتند در ایران به دانشگاه برود، خودشان فراری شده‌ و نبودند که جلوی سید را بگیرند.

قصد بازگشت گرفته بود تا همراه مردمی باشد که به‌ خاطرش اخراج شده بود. می‎خواست در کنار مردم خود باشد و درس بخواند. توی خاک پاک خودش نفس بکشد. دوباره کنکور داد، دوباره قبول شد. دانشگاه تهران به رشته مکانیک وارد شد. در مدت بسیار اندکی که رفته بود تو آن ایالت «دنورکلرادو»، شد معاون انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان، با وجود حضور آدم‌های صاحب نفوذی که سال‌ها در آن ایالت بودند، به خاطر توان‌مندی‎ها و درایتی که داشت، خیلی سریع رشد کرد.

در سال ۱۳۵۴ موفق به اخذ ديپلم رياضي شد. با توجه به وضعيت جسماني، در همان سال به نظام وظيفه مراجعه و با دريافت معافيت پزشکي از خدمت سربازي معاف گرديد. سپس جهت کار و آمادگي براي ورود به دانشگاه، به تهران عزيمت کرد. ابتدا دوره کوتاه مدت نقشه کشي ساختمان را پشت سر گذاشت و بعد از آن در سازمان تربيت بدني استخدام شد.

در اين ايام از طريق يکي از دوستان، با تعدادي از دانشجويان فعال دانشگاه مرتبط بود و در فعاليتهاي مخفي دانشجويي شرکت داشت، تا اينکه دومين بار توسط ساواک دستگير شد و به مدت ۱۰ روز در کميته ضد خرابکاري نگه داشته شد و مورد اذيت و شکنجه قرار گرفت.

اوبا همه رنج ها و مشکلاتي که متحمل شد، با جديت و پشتکار، موفق به قبولي در کنکور سال ۱۳۵۵ گرديد، اما به دليل وجود سوابق در سازمان امنيت، از ادامه تحصيل وي جلوگيري به عمل آمد. با کمک و تشويق پدرم براي ادامه تحصيل به «آمريکا» رفت و موفق به تحصيل به رشته مهندس مکانيک گرديد، بعدها از طريق دوستان قديمي‌اش به انجمن اسلامي دانشجويان آمريکا و کانادا راه يافت و در فضاي جديد، فعاليتهاي سياسي – مذهبي خود را ادامه داد. با توجه به شرايط خاص خارج از کشور و شکل مبارزه در آنجا، ايشان همزمان با قيام امت اسلامي ايران، در تظاهرات دانشجويي عليه رژيم منحوس پهلوي شرکت مي کرد و از هر فرصتي در افشاي ماهيت رژيم و پخش اعلاميه و … بهره مي‌‎جست. با اوج‌گيري نهضت، تمام اوقات خود را صرف مبارزه کرد، که در نتيجه دوبار توسط پليس آمريکا به دليل همين فعاليتها دستگير شد.

در جذب و آگاه کردن جواناني که براي ادامه تحصيل به آمريکا مي آمدند، نقش موثري داشت. به دليل زحمات و تلاش مخلصانه و شبانه روزي، وي را به عنوان معاون انجمن اسلامي ايالت محل زندگي انتخاب کردند، که بعدها مسئوليت همين انجمن به عهده او گذاشته شد.

از نکات بارز زندگي مبارزاتي وي، بينش عميق فکري و شناخت حرکتهاي سياسي اوست که در اين مرحله ايشان در کنار مبارزه با رژيم شاهنشاهي، از مبارزه با گروهکهاي منحرف چپ،‌ راست و التقاطي نيز غافل نبود و با توجه به ارتباط نزديک و تنگاتنگي که با آنها داشت، دقيقاً به ماهيت ضداسلامي و انساني و منفعت طلبي آنان پي برد و شناخت عميقي از آنها به دست آورد.

انقلاب که پیروز شد. بعد از ۲۲ بهمن با پدرم تماس گرفتند که من می‌خوام بیام ایران، پدرم اصرار کرد که نیا و بمان و درس خودت را ادامه بده، این مملکت تازه نوپاست و تو تازه دو سه ترم گذراندی، این‎همه زحمت و هزینه، آن‌جا، توی آمریکا باش و درس بخوان، مهندسی‌ات را بگیر و بیا که برای کشور ایران، بیشتر مفید باشی. سید کاظم گفت: نه بابا، الان باید برگردم به مملکتم، مردم این‌همه خون دادند، انقلاب را پیروز کردند، حالا من بخوام این‌جا درس بخوانم. نه! نمی‎توانم که بمانم. اسفند ۱۳۵۷ برگشتند ایران، سال ۵۸ دوباره کنکور شرکت کرد و دانشگاه تهران قبول شد. شهید سید کاظم کاظمی ورودی مهرماه ۱۳۵۸ دانشگده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران بود. دانشکده در ضلع شمالی میدان بهارستان قرار دارد و الان موزه دانشگاه شده، در شش‌ماهه دوم سال ۵۸ یک جو خاص سیاسی بر دانشگاه حکم‌فرمانی می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ فضای سیاسی دانشگاه‌ها باز شده بود، افراد با هویت‌های گوناگون فعالیت‌های سیاسی اجتماعی داشتند.

کلاس‎ها تعطیل می‎شدند. بازار بحث و تبادل نظر بین گروهای مختلف گرم بود. گروهای که گرایش‌های چپ یا لیبرال داشتند، کلاس‎های دانشکده را اشغال کردند تا برای حزب و دسته خودشان تبلیغ کنند.

اعلامیه به درو دیوار دانشکده‌ها می‎زدند، میتینگ راه می‎انداختند و سخنرانی می‎کردند. کم کم بحث‌ها بالا گرفت و به درگیری‌های فیزیکی کشیده شد.

شهید سید کاظم کاظمی-

سیدکاظم در وسط میدان قرار داشت. محکم جلوی گروهای ضد انقلاب ایستادند. تمام گروهک‌ها با صف‌ بندی بسیار محکم و جدی در دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها اتاق جنگ تشکیل داده بودند. تحت عنوان فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، هر یک از گروهک‌ها، حتی آن‌های که انشعاب پیدا کرده بودند، اتاق‌های مجزای جنگ فرماندهی می‎کردند. تا جائی که کلاس‎های درسی تعطیل می‎شد، دانشجویانی که می‎خواستند درس بخوانند با اساتید خود برای کلاس مشکل داشتند.

سیدکاظم از وقتی که آمریکا بود. از طریق مسئولیتی که در انجمن اسلامی دانشگاه بود، گروهک‌های سیاسی، توده‌ائی‎ها، مجاهدین خلق و دیگر احزاب سیاسی آشنا شده بود. ماهیت آنان را نسبت به امام و انقلاب می‌دانست. حالا که برگشته و خودش دانشجوی ایرانی شده، می‎دانست که بحث و دعوای‌شان سر چیست؟

سریع و قاطع بود و جلوی عقاید مارکسیستی‌شان می‎ایستاد. همین‌جا بود که اولین بار همسرش «لیلا»، سید کاظم را موقع سخنرانی در همین فعالیت‌ها دید و شناخت و با عقاید و هویت او آشنا شد.

با همین شناخت ازدواج ساده‌‌شان سرگرفت.

هدیه‌ائی که گروهک‌ها به مردم داده بودند، ترور و مرگ بود. به بهانه‌های واهی کودک و زن و مرد، همه احاد مردم را که نسبت کوچکی با انقلاب داشتند همه را ترور می‎کردند. تحمل این وضعیت برای سیدکاظم سخت بود. شب و روز در واحد اطلاعات سپاه کار کرد. نتیجه این شد فعالیت‌های حزب توده و گروه پیکار که شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق «منافقین» بود. در تهران نزدیک به صفر شد. اما در شهرها و نقاط مرزی دور دست هوادار داشتند.

سید کاظم باید کاری را که شروع کرده بود، تمام می‎کرد. داوطلبانه از سپاه مامور به خدمت در وزارت کشور شد و رفت سیستان و بلوچستان، شد معاون امنیتی سیاسی استانداری، گروه چپ توی شرق سرمایه گذاری کرده بودند، شاخه‌های مختلف معاند ضد نظام تحت پوشش و حمایت کشورهای که زمینه‌ی مرام مارکسیستی را داشتند. وابسته بودند و خط می‎گرفتند.

فعال شده بودند. سید شناختی که از این گروه‌ها توی دوران دبیرستان و توی دانشگاه آمریکا و بعد از انقلاب در دانشگاه تهران داشت، با اتفاقاتی که رخ داد و توی دوران مسئولیت‌خودش در اطلاعات سپاه در شاخه چپ‌ می‎توانست بخوبی از عهده‌ آنان در مناطق مرزی بر بیاید. سید شیوه‌ها و راهکارهای خوبی تو مقیاس بزرگتر می‎دانست که چگونه می‎شود با آن‌مقابله کرد. سید کاظم نامه‌ای از آمریکا خطاب به خانواده نوشت: مواظب گروهک‌ها باشید؛ مبادا در دامان آنها بیفتید، با تمام توان از امام خمینی (ره) پیروی کنید که اسلام راستین در وجود این مرد خدا نهفته است. سید کاظم علاقه خاصی به جبهه و رزمندگان اسلام داشت.

در مواقع ضروری خصوصاً هنگام عملیات‌ها حضوری فعال داشت و برای اینکه از موقعیت مکانی و خطوط دفاعی رزمندگان دقیقاً آگاهی پیدا کند، در خطوط مقدم جبهه حاضر می‌شد و در مقابل برادرانی که می‌گفتند نیازی نیست شما به خط بیایید، می‌گفت “آنچه را انسان با چشم خود ببیند بهتر می‌تواند تصمیم گیری کند، تا اینکه روی کاغذ برایش توضیح دهند.

شهید سید کاظم کاظمی-

سردار رشید سپاه اسلام و فرزند برومند امام روح‌الله، در سحرگاه دوم شهریور ماه سال ۱۳۶۴ و همزمان با شهادت مولا و جد بزرگوارش امام محمد باقر(ع)، همراه تعدادی از برادران رزمنده برای بازدید از خطوط مقدم جبهه جنوب در منطقه طلاییه، از طریق آب در حال حرکت بودند که بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به سختی مجروح و به درجه رفیع شهادت نایل شد.

ادامه دارد…

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید