کد خبر:12348
پ
۱۷۰۵۹۴۲۸۹

در جهان موازی، آن‌جا در «عملیات والفجر ۸» و در این‌جا ایثار اجتماعی

زائر آب روایتی آقاسید احمد عبودتیان فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیاء(ع)/ قسمت دوم در جهان موازی، آن‌جا در «عملیات والفجر ۸» و در این‌جا ایثار اجتماعی  *نویسنده: غلامعلی نسائی جالب‌تر از همه این که شهر گمیشان در محاصره آب بود، هیچ راه رفت و آمد به بیرون شهر به سمت آق‌قلا و گرگان و بندرترکمن نداشت. […]

زائر آب روایتی آقاسید احمد عبودتیان فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیاء(ع)/ قسمت دوم

در جهان موازی، آن‌جا در «عملیات والفجر ۸» و در این‌جا ایثار اجتماعی 

*نویسنده: غلامعلی نسائی

جالب‌تر از همه این که شهر گمیشان در محاصره آب بود، هیچ راه رفت و آمد به بیرون شهر به سمت آق‌قلا و گرگان و بندرترکمن نداشت. جاده را هم بچه‌های مهندسی سپاه شکافته بودند که آب را خارج کنند.

گروه فرهنگ و اب هوران – ما آن‌ها راشناختیم، مثل «ابراهیم نورمحمدی»، ما روی پل باهنر آق‌قلا ابراهیم را شناختیم. خیلی از رزمندگان جهادی را با توانمندی‌های که داشتند توی سیل دیدیم. اتفاقی که توی گمیشان رخ داد، روایتی از حضور مردم توی صحنه، شور و هیجان ایثارگری و مقاومت مردم توی بلایا بود.

ما به خاطر شهادت شش عزیز قایقِ غرق شده، پنج نفر از اهل‌سنت و یک جوان گرگانی از روستای سلطان‌آباد، «احمد عبدالحسینی»، توی آب در راه خدمت رسانی شهید شدند. رفتیم گمیشان ببینیم چه اتفاقاتی رخ داده است. عصر بود و هوا داشت کم کم تاریک می‌شد. آقاسید محمد حسینی، شش نفر از رفقا سوار قایق شدیم. بلدچی قایق از بچه‌های ترکمن، قایق و بنزین از خودش، سه چهارشبانه روز معلوم بود که توی آب و قایق بوده، درست حسابی نخوابیده، توی مسیر از مقاومت‌های مردم حرف زد، ما حرف‌های مردمی که توی قایق همراه ما بودند را شنیدیم.

زائر آب روایتی آقاسید احمد عبودتیان/عکس ابوالفضل نسائی - هوران

وقتی از قایق‌ پیاده شدیم، چیزی که خودنمائی می‌کرد، شبیه یک معجزه بود، فضای دوران دفاع مقدسی را دیدیم. متوجه شدم جنس مردم این‌جا متفاوته، بلم‌چی که نه کارمند جائی، نه حق ماموریتِ حقوق بگیره، مصداق این آیه شد که با جان و مال خویش جهاد می‌کنند. فهمیدم جنس مردم گمیشان، از نوع جهادی و مقاومت مردمی است. یک پیوستگی، همدلی و همزادپنداری دیدیم. بچه‌های بسیجی، پاسدار و گروه‌های جهادی، طلبه و روحانی در کنار مردم گمیشان، همه با هم هستند.

یک راننده ترکمن از بچه‌های اهل سنت گمیشان با یک پرشیای صفر کیلومتر ما را سوار ماشین خودش کرد، تو کوچه‌های گمیشان، یک کوچه‌ائی وارد شدیم که خیلی خراب بود، لازم هم نبود که برویم، به راننده گفتم؛ این‌جا خیلی خرابه ماشینت صدمه می‎بینه، نرو…. گفت: ماشین برای من ارزشی نداره، وقتی شماها از آن کله ایران کوبیدید آمدید این‌جا برای ما، برای من، ماشین نو ارزشی نداره، فدای سرتان، شش هفت نفر توی ماشین، به نقاط مختلفی ما را می‎برد، خروجی آب، انتهای گرگان رود که به دریا می‎ریزه تالابی است،

ما را برد بازدید کردیم. توی مسیرهای بازدید با مردم حرف زدیم. آن‌چه که بچه‌های ما از روند بازدیدها در آورده بودند، عدم لایروبی رودخانه ها و گیرگور راه‌آب‌های منطقه بود. مردم حرف و حدیث‌شان همین بود که اگر لایروبی‌ها صورت می‌گرفت درگیری چندانی توی آب گرفتگی نداشتیم. فضای کلی دست ما آمد. من و ابراهیم نور محمدی، دکتر بیارجمندی، آقا سید محمد حسینی، رجائی و صفری رفتیم سپاه گمیشان، مملشی فرمانده سپاه، فرماندار و شهردار و چند نفر دیگر که نمی‌شناختم از گجا آمده بودند. چند نفر هم از بچه‌های سپاه منطقه گلستان بودند. جلسه که شروع شد، نگاه من این بود که دوستان خیلی احساس خطر نمی‌کنند.

شاید چون هنوز آبگرفتگی چندان خودش را نشان نداده بود، یا تجربه‌های که از سال‌های پیشین داشتند. با توجه به اتفاقات توی گنبد و آق قلا و تجربیات آقاسید محمد حسینی از وقایع داشتند. باعث شد ما یک هول هراسی تو دل‌شان بیندازم.

زائر آب روایتی آقاسید احمد عبودتیان/عکس ابوالفضل نسائی - هوران

حالا درست یا نه، یک اتفاقاتی در راه است و باید خیلی مراقب باشید. ما هم که الان این‌جا هستیم از هزار کیلومتر راه آمدیم، نه برای عکس سلفی و گزارش و فیلم گرفتن، واقعا ذهن ما درگیره که خدای نکرده به مردم عزیز ترکمن در گمیشان صدمه نخوره، ما از حادثه قایق دلگیر شدیم. هم آمدیم خانواده شهدای خدمت قایق را تسلیت و دلجوئی داشته باشیم. هم ببینیم وضعیت روی چه خطی و ربطی گیر کرده است.

با توجه به بازدید میدانی و حرف و حدیث‌های قدیمی‌های ترکمن صحرا و عملیاتی‎های قرارگاه خدمات رسانی، با بررسی‌های که داشتیم توی مناطق مختلف گمیشان، الان وضعیت بطور کلی و پنهانی روی خط قرمز است. جلسه که تمام شد.

برگشتیم خط و خطوط بحران وآسیب‌ها را ببینیم چه می‌شود کرد تا آب گرفتگی را به حداقل خودش برسانیم. مردم را دیدیم که از خط مقدم بحران هم جلوترند، جوان‌های گمیشانی شروع کرده بودند به خاک برداری و کیسه زدن، کُپه کُپه مردم ترکمن روی تل‌های خاکی، تپه‌ماهورها خاک کندن، کیسه زدن، کیسه‌های که حداقل شصت هفتادکیلو خاک و گل و لای سنگین، روی شانه‌های خود حمل می‌کنند، توی سیلی که در حال هجوم است به سمت شهر گمیشان تا جلوی آب را بگیرند. شرایط هم به نحوی بود،

تجهیزات مکانیکی وارد آب نمی‎شد، صف‌های انبوه، آدم را یاد ستون‌های رزمنده‌های جبهه و جنگ می‌آنداخت، بچه‌ها برای آماده سازی عملیات والفجر هشت نهر می‌کندند، دیواره کیسه‌ائی می‌ساختند، برای استتار از دشمن، آن طرف روردخانه عظیم اروند. یک فرضیه چند جهانی، توی نسخه‌های گذشته و آینده ما وجود دارد.

هوران - عبودتیان

جهان موازی، آنجا توی عملیات والفجر هشت، قصه‌های که نوشته‌اند، روایت‌های که شنیده‌ائیم. فیلم‌های که شهید آقاسید مرتضی آوینی از جنگ گرفته بود، بچه‌های که داشتند کیسه می‎زدند، آن آدم‌ها و آن مقاومت از خود گذشتگی و ایثار اجتماعی، «رزمندگان عصر دوران دفاع مقدس»، و این‌جا توی بحران سیل گلستان، نسخه‌های آینده‌ی گذشته ما‌ هستند.

رزمندگان غیور گمیشانی روی سطح آب ایستاده‌اند، نفر به نفر کیسه‌ها را کول به کول همدیگه می‌دهند، تا برسد به آن دیوار عجیب غیرت گمیشان، خیلی عجیب، صحنه‌های شاعرانه‌ائی با زحماتی که متحمل می‎شدند، به رخ آیندگان می‌کشیدند.

اتفاق زیباتری که با آن روبرو شدیم، دیدیم خانم‌های نجیب ترکمن دورهم جمع شدند، با تنور‌های خانگی، شیرینی و نان و غذا‌های محلی ترکمنی «چکدرمه»، می‌پزند.توی سبد می‌گذاشتند

و می‌بردند خط مقدم، توی سیل که بچه‌های ترکمن، جوان‌ها و میان‎سال‌ها و پیرمردهای عزیز ترکمن کار می‌کردند. بین آن‌ها تقسیم می‌کردند.

مدل ستاد پشتیبانی جبهه جنگی، زن‌های پشت جبهه نان می‌پختند، برای رزمندگان، این هم نسخه دیگر از مقاومت و ایثار اجتماعی بود. حماسه و شور همبستگی، همدلی گمیشان، می‌شد سه چهار هزار نفرآدم را بسیار سرحال و قبراق را دید.

جالب‌تر از همه این که شهر گمیشان در محاصره آب بود، هیچ راه رفت و آمد به بیرون شهر به سمت آق‌قلا و گرگان و بندرترکمن نداشت. جاده را هم بچه‌های مهندسی سپاه شکافته بودند که آب را خارج کنند، راه دسترسی زمینی به گمیشان بسته بود، تنها قایق‌های محدود محلی در رفت و آمد بودند. قایق‌های که هزینه سوخت‌شان را هم از جیب خودشان می‌دادند. گمیشان شبه جزیزه‌ائی شده بود که دور و تا دورش را آب گرفته بود، در محاصره قرار داشت، مایحتاج روزانه مردم به راحتی وارد شهر نمی‎شد.

بیشتر مغازه‌های شهر از نانوائی‌ و بهداشتی و خوراکی تعطیل بودند. ما در تقلای این بودیم، چطوری می‌شود، مواد اولیه را؛ «مثل مرغ و آب و نان به مردم رساند.»، گندم دارند، ندارند، غذا و دارو درمان خیلی برای ما اهیمت داشت. در کنار آسیب‌‎ها، زیبائی محضی که در شهر دیدم، این بود که برخی مغازه‌های شهر به روی مردم باز بودند و به همدیگر رحم و مروت داشتند.

نه قیمت‌ها را بالا برده بودند، نه جنسی را احتکار و پنهان کرده بودند، هر کسی هر چی داشت به دیگری می‌داد. مغازه داری را دیدم که تا آخرین دانه جنس مغازه را در اختیار مردم گذاشت. این جا بود که من رسیدم به نکته‌ائی از حضرت‌آقا؛ «مقاومت مردمی»، که باشد چه اتفاق‌های خوبی خواهد افتاد. من بچه‌ جنگ نیستم به لحاظ سن کمی که در روزهای جنگ داشتم، قصه‌های که از مقاومت خرمشهر شنیده بودم،

چیزی بود که در گمیشان دیدم و لمس کردم. یک مقاومت مردمی جانانه که «گمیشان» یک نقطه عطفی بود از جزء به کل، خوزستان و لرستان، هر اتفاقی که در سال‌های پس از انقلاب در کشور رخ داد، نسبت به آن‌ها، ما کمترین نیروی کمک و امداد مردمی را در گمیشان داشتیم. گمیشان شهر مقاومت بود. خود مردم وارد شده بودند. هر چند آب گرفتگی در کل شهر ورود نداشت. ولی مردمی که هنوز گرفتار بحران هم نشده بودند. یا آمده بودند نقاط آسیب‌پذیر شهر و کمک می‌کردند، یا مراقبت می‌کردند که آسیب به همه شهر نرسد.

مردم بشدت به همدیگر کمک می‌کردند، همکاری و همدلی داشتند. من به این نکته رسیدم، حس کردم که نژاد بروبچه‌های ترکمن توی گمیشان خیلی خاص است. آدم‌های بسیار عجیب و کاری و اجتماعی، نماد حماسه مردمی، همه وقایع کشور از سیل خوزستان و لرستان، آب گرفتگی استان گلستان یک طرف، گمیشان یک طرف. یک چیزی که این حماسه را توی ذهن‌ها تثبیت کرد،

جان‌فشانی شش نفری بود، پنج نفر اهل سنت و یک شیعه، وقتی جانفشانی رخ می‌دهد، مجاهدت‌ها تبدیل می‌شوند به «عنصرجانبازی»، و این مدل حماسه‌، توی تاریخ ماندگارتر می‌شود. ضمن این‌که آن آبگرفتگی که توی آق‌قلا داشتیم توی گمیشان نبود. شبی که از گمیشان برمی‌گشتیم، به واسطه آب و تاریکی، شب مخوفی بود. بلم‌چی که سه چهار روز نخوابیده بود.

نه چراغ‌قوه‌ائی نه روشنائی، قایق ماهیگیری با ۱۵ نفر مسافر و پنج شش نفر هم ما بودیم، جلوی حفره‌‌ خروجی سیلاب، مدام آب مواج می‌شد، قایق را می‌کشید سمت خروجی، اگر قایق شیب می‌کرد سمت خروجی، معلوم نبود به گجا گم می‌شدیم. بلم‌چی اهل‌سنت گمیشانی چشم‌های سرخ شده و خسته، می‌خواست چند نفر را ببرد آن سمت خشکی که یک نفسی تازه برای این شهر باشد. آدم باید جایگاه خودش را توی بحران بداند و بشناسد، من الان کارم همینه، یک بلم‌چی‌ هستم، می‌توانم ده پانزده نفر نیرو از این طرف ببرم آن طرف و جانی تازه به شهر بدهم، نگذارم راه ارتباطی شهر با بیرون بسته بشود،

هوران - عبودتیان - نسائی

امید مردم از دست برود. این ‌واقعیت‌های است که نشان می‌دهد، آدم‌های مسئولیت‌ شناس کارخودشان می‌دانند. «هر کاری را آخر قراری است». ندیدیم توی سیل آق‌قلا و گمیشان کسی بگوید؛ به من چه که سیل آمده؟ مگر من مسئولم که قایق خودم را بیندازم توی آب، مگه کسی بنزین من را می‎دهد، چرا بی‌خودی خودم را به خطر بیندازم، وظیفه دولت و نظامه، نه من، اصلا این‌طوری نبود، همه مردم آمده بودند توی صحنه مقاومت، دستگیری و همدلی و کمک‌ و دلجوئی، این یعنی خلق یک حماسه معنوی «مقاومت»، که جهان را دگرگون خواهد کرد.

ما توی این مدت تو شهرهای مختلف ترکمن نشین با عجایبی روبرو بودیم از جنس محبت و مهربانی، توی بندرترکمن، توی خیابان از ترکمن‌های نجیب یکی دو سه جا آدرس می‌خواستیم. همین که متوجه می‌شدند ما غریبه‌ائیم و آمده‌ائیم یک امدادی بکنیم. به ما شماره و آدرس می‌دادند و خواهش می‌کردند که جائی ماندید، زنگ بزنید، بیایم دنبالتان و بیاید خانه ما، مهمان ما باشید.

این مدل همیاری و نوع دوستی، بی تفاوت نبودنه، مدل سیل گلستان، کمتر و بیشتر ما جاهای دیگری هم توی بحران‌ها ورود داشتیم، می‌دیدیم که هر کسی دنبال این است که گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. شاید من توی آق‌قلا خیلی حضور نداشتم، یا جاهای دیگر که برداشت من این‌طوری باشد، آق‌قلا را نورمحمدی بیشتر می‌شناسد. یک اتفاق دیگری توی مجموعه گنبد، که واقعا یک اتفاقی تلخی رخ داده بود. متاسفانه به دلایلی که نمی‌دانم از چه سوئی، فراگیر هم نشد و مظلوم ماند، اقوام عزیزی که آن‌جا بودند، افغانی‌ها هم خیلی آسیب دیدند،

توی مینودشت، خیلی از نقاطی که اصلا رسانه‌ائی نشد، بچه‌های ما ورود داشتند برای کمک، آسیبب‌های جدی وارد شد. اما حضور بچه‌های هئیتی توی گنبد، باز یکی از نقاط عطف حادثه سیل بود. این همه شور و حماسه و همدلی و کمک‌های مردمی، جانفشانی و دلبری را ما توی چهل ساله نظام جمهوری اسلامی فقط توی دوران جنگ دیدیم، کسانی که جنگ را ندیدند، شاید یک رعشه‌هاتی از جنگ چندین شب از ماجرای سیل در گمیشان و خوزستان و گلستان و لرستان اتفاق افتاد.

در روزهای نخست سال ۱۳۹۸ ما با یک ایثار اجتماعی که سیل کمک کرد به خودسازی اجتماعی، از آن آدمی که خودش سیل زده است، خودش یک تلاقی دارد، نگاه می‌کند که یک بلایائی به او عارض شده است. تا آن فردی که کمک می‌کند، تا آن آدمی‌که از راه دور یک امکاناتی می‌فرستد، تا آن کسی که هیچ‌چیزی ندارد، توانمندی مالی و جانی و بازوئی، ولی دعا کردن از دستش میاد، به فکر مردم توی سیل است، غمگین می‌شود. توی شبکه‌های اجتماعی دختر پسرها، زنان و مردانی که پست‌های همدردی می‌گذاشتند،

همه خودشان را سهیم می‌دانستند. به طور کلی یک خودسازی عمومی توی سراسر کشور اتفاق افتاد. آن‌هائی که از تعطیلات خودشان زدند و آمدند کار جهادی کردند، آن کسی که از مال خودش زد، کسب و کارش را در اختیار گذاشت، مثل نانوائی‌ها، فرش‌شوئی‌ها و صدها مشاغلی که خودشان را وقف کردند به مردم آسیب دیده توی سیل کشور و همه کسانی که خودشان خسارت دیدند،

کسی که آمد کار یدی کرد، یک مسیری را باز کرد، قلب مردم را بسوی ایثارگری باز کرد. توی این مقطع خیلی‌ها می‎توانستند به زندگی روزمره خودشان به عید و تفریحات نوروزی و گردشگری خودشان بپردازند و بگویند؛ به ما چی؟ ستاد بحران و بودجه و دستگاه‌ها، خود بچه‌های جهادی همان‌جا، خودشان باید جمع کنند. ولی نه، نمیگه این که من نباید بروم.

از بندرعباس می‌کوبد و می‌آید، از شیراز و کرمانشاه و زابل و زاهدان و اصفهان و تهران، از همه جای ایران، آن هم چه موقع‎ائی؟توی گُل تعطیلات نوروزی! گل تعطیلاتی که هیچ بنی بشری نمی‎تواند آدم را بیارود سرکار، این اتفاقه مردم را هل داد،

خانواده را رها کردند تا بیست سی روز فروردین، توی آن فضائی که خیلی‌هم از لحاظ فیزیکی گل و بلبل نبود، بعضی‌ها گمان می‎کنند گلستان کنار دریاست، نه بابا این خبرها نیست.

همه توی اوج سیل و آب و لجن و گل و لای بودند. توی شب‌های که پشه‌ها رژه می‎رفتند و حمله می‌کردند برای نیش زدن، زیر باران و سرما و باد، نه غذای درست حسابی نه جای خوابی، بچه‌های میدانی کله سحر میرفتند توی سیل و کمک و امداد، نیمه شب، خیس و خسته وا رفته و آب گرفته و گرسنه برمی‌گشتند. چیزهای که دیدیم از اتفاق‌های جبهه‎ائی شب عملیات و از روایت‌های حاج حسین آقای یکتا، هیچی کم نداشت.

مرتبط:

زائر آب با روایتی از آقاسید احمد عبودتیان – قسمت اول

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید