کد خبر:12235
پ
۱۴۰۲-۱۰۴۴۴

زائر آب با روایتی از آقاسید احمد عبودتیان – قسمت اول

زائر آب با روایتی از آقاسید احمد عبودتیان – قسمت اول فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیا و دستیار رئیس جمهور  *نویسنده: غلامعلی نسائی آن‌های که می‌خواستند ورود پیدا کنند به قضیه سیل آق‌قلا و گمیشان، روی ریل قرار دادن ارتباطات بود. سوت قطار رزمنده‌های جبهه انقلاب را زدیم و حرکت عظیمی شروع شد. گروه فرهنگی هوران […]

زائر آب با روایتی از آقاسید احمد عبودتیان – قسمت اول

فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیا و دستیار رئیس جمهور 

*نویسنده: غلامعلی نسائی

آن‌های که می‌خواستند ورود پیدا کنند به قضیه سیل آق‌قلا و گمیشان، روی ریل قرار دادن ارتباطات بود. سوت قطار رزمنده‌های جبهه انقلاب را زدیم و حرکت عظیمی شروع شد.

گروه فرهنگی هوران – روز‎های آخر اسفند ۹۷ با خانواده به مشهد مقدس، پابوس حرم آقا امام‌‌رضا (ع) رفتیم. هنوز یکی دو روز نگذشته بود، شنیدم شمال بارندگی شدیدی رخ داده!؟ زنگ زدم به رفقای جبهه‌ائی «آقای صفری، دبیرجبهه فرهنگی انقلاب مازندران»، که ماجرای بارندگی و سیل ساری چه قصه‌هائی دارد، شما گجای ماجرا هستید؟

صفری خط ربط‎ها و موانع و مباحث را مطرح کردند، «که بچه‌های جهادی مردمی توی میدان هستند. ما این‌جا هستیم، خیلی جای نگرانی نیست.»،.
باآقاسید محمد حسینی دبیر جبهه فرهنگی انقلاب گلستان تماس گرفتم، گفتم: رفقای شما آن‌جا چکار می‌کنند. داستان شما چی؟

آرایش و برنامه‌ی شما چیه؟ گفت: الان بچه‌ها تو میدان هستند. ما هم در حال ارزیابی و دیدبانی میدانی هستیم که کار باید به چه روشی پیش برود، به چه الگوی عملیاتی نیازمندیم. غروب یک‌شنبه چهارم فروردین ۱۳۹۸ بعد از نماز مغرب و عشاء حرکت کردیم به سمت فرودگاه شهید هاشمی نژاد، با پرواز مشهد به تهران پریدیم. کاری ضروری در تهران پیش آمده بود، باید حضوری می‎رفتم. تهران را که سرو سامان دادیم،

با ماشین حرکت کردم به طرف شمال، اول رفتم ساری گشتی تو منطقه سی‌مرغ زدیم، باید بچه‌های جبهه انقلاب را می‌دیدم که چکار می‌کنند. سیل آمده بود، یک بخش کوچکی از مازندران، یک درگیری جزئی دیده می ‎شد، حاشیه رودخانه‌ها و نقاط حادثه خیز برخی خانه‌‍های مردم مهربان ساروی را درگیر خود کرده بود.

تیم‌های جهادی مازندران، تیم‌های طلبگی تبلیغ توی میدان بودند.

برای اولین بار بچه‌های جبهه فرهنگی مازندران با بحران روبرو شده بودند. در سال‌های قبل، چنین تجربه‌ائی توی حوادث نداشتیم، کرمانشاه یک اتفاقاتی افتاد، حاج حسین‌آقای یکتا، بچه‌های جبهه‌ائی آقاسید محمد حسینی گلستان با زلزله روبرو شده بودند. ولی چندان سازماندهی شده و تشکیلاتی نبودند. مازندران آقا بلال با مجموعه‌ هئیتی‌اش، صفری با بچه‌های جبهه‌ائی‌اش، هر کسی مشغول کاری بود.

چیزی که توی مازندران از سیل و بارندگی دیدم. بچه‌ها در حال لجن کشی بودند. کار کمک‌های مردمی روی روال بود، فهمیده بودند باید چه بکنند. کار توی دست‌شان افتاده بود. تجربه‌ائی به دست آورده بودند، برای حوادثی شبیه سیل و آب‌گرفتی که به کف‌کش نیاز دارند. تراکتور و بابکت، لجن کش و تجهیزاتی که توی فوریت‌های امدادی لازمه را باید تهیه کنند. مدل کار دست‌شان آمده بود، اگر فراخوان نیرو بزنند، چه نیروی لازم دارند و چگونه باید میدان داری کنند تا مردم را نجات بدهند.

نزدیک غروب ساری را به مقصد گرگان ترک کردم، یک ساعت کمتر یا بیشتر به گرگان رسیدم. رفتم ستاد جبهه فرهنگی انقلاب گلستان، رفقا همه جمع بودند. آقاسید محمد حسینی و دوستان سلام و احوال پرسی کردیم. یکی دوساعت اولیه متوجه شدم که یک نظم بخشی بسیار خوبی توی رفتار بچه‌های جبهه انقلاب گلستان وجود دارد.

با نگاه جبهه‌ائی و جنگی دوران دفاع مقدس، نیروهای تازه نفس و جوان که هر یک فرمانده گردان، گروهان و تیپ به نظر می‌آمدند. معلوم بود آقاسید محمد حسینی فرمانده‌ی توانمند و قدری است. واقعیت امر این‌که، من خودم توقع این‌همه را از جبهه گلستان نداشتم. حاج حسین آقای یکتا پیشتاز بود و زودتر از ما آمده بود. محفل بچه‌ها را شور حالی بخشیده و دل‌ها همه گرم بودند.

جریان‌امام‌رضائی‌ها را به میدان آورده بودند. هر چند که عمده زحمت‌ها به دوش آقاسید محمد حسینی دبیر جبهه فرهنگی انقلاب گلستان بود. ولی هر کدام به کاری میدانی مشغول بودند، برای خودسشان نیرو عده و نفر و تشکیلات داشتند که فرماندهی واحد آقاسید محمد بود. خوش‌وبش‌ها که تمام شد، رفتیم سر اصل ماجرا که بخاطرش جمع شده بودیم.

تو جلسه اولیه بحث این شد که بچه‌ها توی طراحی‌ها چه باید بکنند. نسبت استان گلستان با سایر استان‌ها در چه وضعیتی است، مجموعه‌های تخصصی و گروه‌های جهادی، نیازهای اولیه توی میدان، سر این موضوعات حرف زدیم، کار را به گجا برسانیم. تیم حاج عظیم ابراهیم پور از قرارگاه پیشرفت، سید محمد دهنوی از سازمان تبلیغات روی موضوع آب یک کمیته تخصصی شکل داده بودند. برنامه‌ها را بصورت علمی هدایت می‌کردند. تمام تلاش و همت ما ارتباط و اتصال بچه‌های استان‌های دیگر با گلستان بود.

آن‌های که می‌خواستند ورود پیدا کنند به قضیه سیل آق‌قلا و گمیشان، روی ریل قرار دادن ارتباطات بود. سوت قطار رزمنده‌های جبهه انقلاب را زدیم و حرکت عظیمی شروع شد. میدان رونق گرفت، یک طرف قصه هم حضور توی میدان‌نبرد آب، آداب زیارت مردم ترکمن‌صحرا بود. چیزی که اتفاق افتاد، فضا را تغییر داد. توی سیل گلستان ما با ظرفیت‌های جدیدی آشنا شدیم.

تصور من این بود، قبل از آب گرفتگی، بچه‌های جبهه انقلاب ارتباطات جدی با اهل سنت نداشتند، این سیل مسیر را باز کرد، ما به هم خوردیم. به هم رسیدیم، ‌۳۰درصد مردم استان گلستان «اهل‌سنت»، عزیزند، این سهم بزرگی است، در گذشته ما نسبت به آن، فعالیت جدی در منطقه ترکمن‌نشین نداشتیم. هر چند، روی موضوع مختوم‌قلی یک کارهای شده بود.

ولی در قبل بطور کلی دست ما خالی بود. لازم بود که توی سیل جبران کنیم. جلسه که تمام شد، راه افتادیم به سمت ترکمن صحرا، وارد منطقه که شدیم، با مردم نجیب و خوب ترکمن، آخوندهای اهل سنت عزیز آشنا شدیم. فهمیدیم که دو طرف قصه چقدر توی این سال‌ها از هم دور بودیم.

توی این ارتباطات و نشانه‌ها، یک آخوند اهل سنت آق‌‍قلائی به اولین نکته‌ائی که توی سخنرانی‌اش اشاره کرد، این بود که سیل به ما خیلی کمک کرد، این‌که‌ شما را به ما داد. حلقه‌ائی بود که آب و باران مثل رنگین کمان ما را احاطه کرد، زیر یک چتر قرار گرفتیم. گمیشان به نظر من یک نقطه عطفی توی سیل گرفتی گلستان و کشور بود. شهرآق‌قلا از لحاظ وسعت جغرافیائی، شاید آب گرفتگی بیشتری را متوجه شد.اما نسبت به آن هم یک ورطه بزرگتری داشت که نیروهای کارآمدتری تربیت کرد.

ادامه دارد….

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید