کد خبر:6064
پ
۱۴۰۱-۱۴۵۰
سردار شهيد ميرهادي خوشنويس

شاگرد ممتاز فیزیک، فرمانده ستاد تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا شد

سردار شهيد ميرهادي خوشنويس شاگرد ممتاز فیزیک، فرمانده ستاد تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا شد *نویسنده: غلامعلی نسائی سال«۱۳۶۲» وقتي ميرهادي از جبهه به مرخصي آمد. خواهرش از او خواست كه بيا از فرصت خوبي كه برايت پيش آمده، تو كه به تكليف خودت عمل كردي، رفتي كردستان آنجا جنگيدي، رفتي جبهه، الان بيا با […]

سردار شهيد ميرهادي خوشنويس

شاگرد ممتاز فیزیک، فرمانده ستاد تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا شد

*نویسنده: غلامعلی نسائی

سال«۱۳۶۲» وقتي ميرهادي از جبهه به مرخصي آمد. خواهرش از او خواست كه بيا از فرصت خوبي كه برايت پيش آمده، تو كه به تكليف خودت عمل كردي، رفتي كردستان آنجا جنگيدي، رفتي جبهه، الان بيا با استفاده از سهميه رزمندگان، برو دانشگاه،مير هادي قبول نكرد. بدون استفاده از سهميه رزمندگان رفت دانشگاه«رشته مهندسي الكترونيك» دانشگاه فني بابل و رشته «دبيري فيزيك» مشهد قبول شد.

گروه حماسه و مقاومت هوران – مادر شهيد مي‌گويد: جبهه بود، زخمي مي‌شد، مي‌رفت مشهد. مي‌گفت: مادر اصلا دست خودم نيست. چشم كه باز مي‌كنم، يا جبهه ام يا در حرم آقا امام رضا(ع).
مادرشهيد ميرهادي خوشنويس، حاجيه خانم منيره ميرفندرسكي روايت مي‌كند: ميرهادي دانش آموز ممتاز و بسيار موفقي بود. مدير مدرسه خواسته بود كه عكس ميرهادي را به عنوان دانش آموز نمونه و ممتاز در روزنامه‌هاي آن زمان چاپ كند. ميرهادي قبول نكرد. از خودنمایي متنفر بود.

سردار شهيد ميرهادي خوشنويس

دوران راهنمایي را در مدرسه بابل گذراند. دوران دبيرستان را در بابلسر، دبيرستان عصرپهلوي، «عاشوراي» فعلي پشت سرگذاشت.
ميرهادي در رشته رياضي ميزيك ممتاز بود.
از طرف دبيرستان ما را خواستند و گفتند: ميرهادي پسر باهوش و زرنگي است، قابليت‌هاي زيادي دارد. بگذاريد در شيراز مركز دانش آموزان استثنائي«تيزهوشان» شركت كند. بهترين دانشگاه‌ها مي‌تواند ادامه تحصيل بدهد. ميرهادي بسيار باهوش و استثنائي است. فرصت‌هاي بزرگي هست كه بايد استفاده كند.
گفتم: ديگر نگو نه، بهانه نياور، داري به اقبال و پشيرفت خودت پشت پا مي‌زني پسرم.
گفت: مادرجان آنجا مراكز علمي و دانشگاهي‌شان در دست آمريكائي‌هاست. من از آنها متنفرم، آنها مي‌خواهند كه ما را براي خودشان تربيت كنند.
گفتم: خوب برو هندوستان، آنجا كه ديگر دست آمريكائي‌ها نيست. قبول نكرد. علاقه خاصي به امام خميني داشت، همراه چند تن از دوستانش اعلاميه و عكس امام خميني را در شهر پخش مي‌كردند. انقلاب كه پيروز شد. هر چه اصرار كرديم كه بيا درس بخوان، رفت كردستان، گفت: آنجا ضد انقلاب دارد عليه نظام توطئه مي‌كند. مدتي گذشت، عراق كه به ايران حمله كرد. ميرهادي هم رفت جبهه.
سال«۱۳۶۲» وقتي ميرهادي از جبهه به مرخصي آمد. خواهرش از او خواست كه بيا از فرصت خوبي كه برايت پيش آمده، تو كه به تكليف خودت عمل كردي، رفتي كردستان آنجا جنگيدي، رفتي جبهه، الان بيا با استفاده از سهميه رزمندگان، برو دانشگاه،مير هادي قبول نكرد. بدون استفاده از سهميه رزمندگان رفت دانشگاه«رشته مهندسي الكترونيك» دانشگاه فني بابل و رشته «دبيري فيزيك» مشهد قبول شد.
بخاطر ارادتي كه به امام رضا(ع) داشت، مشهد را قبول كرد. چند ماهي كه از اين ماجرا گذشت، من و آقا سيد محسن؛ پدر آقاسيد ميرهادي، خيال‌مان راحت شد كه ديگر رفته دانشگاه مشهد درس بخواند.
هر چند وقت يك بار تلفن مي‌زد،كه دارد آنجا درس مي‌خواند. به زيارت حرم آقا علي ابن موسي‌الرضا(ع) مي‌رود.
هر چه مي‌گفتيم: آقاميرهادي، يك شماره تلفني بده، يك آدرسي كه ما بيایيم آنجا پيش تو هم به پابوسي آقا امام رضا(ع) برويم.
مي‌گفت: براي شما زحمت مي‌شود. خودم يك روز مي‌آيم و شما را مي‌برم.
چند ماهي گذشت، مدتي هم بود كه ديگر زنگ نمي زد. خيلي دلواپس و نگران شديم. يك روز صبح با دست و صورت زخمي آمد. هر چه گفتيم: ميرهادي جان مادر به فدايت تصادف كردي زمين خوردي؟
فقط مي‌گفت مهم نيست اتفاق خاصي نيفتاده. نگران نباشيد الان كه زنده و صحيح و سالم پيش شما هستم. چند وقتي گذشت تا اينكه از دوستانش فهميدم آقا ميرهادي ما اصلا دانشگاه نرفته است. رفته است مشهد چند روزي آنجا مانده، رفته زيارت، بعد از آنجا رفته جبهه. حالش كه بهتر شد، باز رفت مشهد، گفت: ديگر مي‌خواهم درس بخوانم. ما هم خيال مان راحت شد.
مدتي گذشت، از بيمارستان مشهد زنگ زدند كه ميرهادي توي جبهه زخمي شده در بيمارستان مشهد بستري است. در حالي كه ما فكر مي‌كرديم دارد در دانشگاه مشهد درس مي‌خواند.
وقتي آمد خنديدم و گفتم: پسرم از كي آدم توي دانشگاه تير و تركش مي‌خورد.
فقط مي‌خنديد و مي‌گفت، ما بايد به تكليف خودمان عمل كنيم. دانشگاه ما جبهه است .از خانه يك راست به جبهه رفت. طولي نكشيد كه در عمليات «والفجر هشت» زخمي شد، باز فرستادنش به بيمارستان مشهد. از بيمارستان كه مرخص شد، به زيارت آقا علي ابن موسي الرضا(ع) رفت و برگشت خانه.
جبهه بود، زخمي مي شد، مي‌رفت مشهد. خودش مي‌گفت. مادر اصلا دست خودم نيست. چشم باز كه مي‌كنم، يا جبهه‌ام يا در حرم آقا امام رضايم.
تا اينكه پائيز سال ۶۴ با اصرار پدرش به حج رفت. امام جمعه بابلسر مي‌گفت: در مكه يك روز به ميرهادي گفتم، بيا برويم بازار قدري خريد كنيم. قدري تفريح كنيم، تماشا كنيم. ميرهادي گفت: چه چيزي را تماشا كنيم، كالاهاي آمريكایي را؟ ارز كشورمان را بدهيم، اين آمريكایي‌هاي جنايتكار بروند موشك بخرن، بدهند صدام و آن نامرد هم بزند فرق سر ملت خودمان، من براي زيارت آمدم.
ميرهادي وقتي از حج برگشت، ارزي كه در اختيار حجاج قرار مي‌دهند، به جبهه داد.
«تنها سوغاتي كه خريده بود – «يك تانك بود» – براي فرزند دوست شهيدش آورده بود. آقا ميرهادي خط خوشي هم داشت. علاوه بر اينكه فرمانده بود، توي جبهه براي رزمندگان نامه مي‌نوشت، كلاس رياضي هم براي رزمندگان مي‌گذاشت و آنها را درس مي‌داد.
زندگي نامه آنها را مي‌نوشت. زندگي‌نامه شهيد محسن اسحاقي به قلم ميرهادي معروف است. قبل از عمليات «كربلاي ۵» خواهرش نامه اي به او نوشت كه تو وظيفه‌ات را انجام دادي، سال‌هاي زیادي در جبهه بودي، چندين مرحله زخمي شدي، الان يك جانباز هستي. بهتر نيست به خانه و نزد ما برگردي، پدر و مادر به شما نياز دارند. ما دلتنگت هستيم. برادرجان بيا ازدواج كن، زندگي كن، به تحصيلات عاليه خود فكر كنيد. به ما فكر كن. بيا دادش من. بيا.
آقاسيد ميرهادي در پاسخ به نامه خواهرش، يك نامه عرفاني نوشت كه بيان ديدگاه ها و باورهاي او نسبت به جهان هستي و جايگاه انسان است.
نوشت: خواهر‌جان انسان در درون خويش داراي فكر و عقيده‌اي است و مدام در زندگي با خود در حال صحبت كردن و تصميم گيري مي‌باشد. حال اين نداي دروني چگونه و چيست، و اين گفتگو چگونه است، نمي‌توان در اين گفتار به گفتگو پرداخت. اما در اين حيات ارزش‌ها به اين است كه در تصميم گيري‌ها، درست‌ترين مقصد و تصميم به مورد اجرا گذاشته شود. همان طور كه يك مادر به فرزند خود تجارب مي‌آموزد ما بايد تحت توجه عالمي مطلق قرار گرفته باشيم كه عليم باشد. يعني به تمام نهان و آشكار ما آگاه باشد و او كسي نيست جز آن كه ما را خلق كرده و خالق بي‌نظير است .
اكنون در مقابل اين حقيقت قرار گرفته‌ام و لطف او را درك نمودم كه از كجا آمديم و بايد به كجا برويم.
خواهر گرامي! آن چيز كه ما همواره مظلوم كرده و آنچه كه موجب شده طناب به گردن امام اول شيعيان حضرت علي‌ابن‌ابي‌طالب(ع) بيندازند و آنچه كه موجب شد پهلوي مادرمان فاطمه زهرا (س) را بشكنند و آنچه كه موجب شد امام حسن(ع) را به صلحي تحميلي وادارند و آنچه كه باعث شد امام حسين (ع) با اصحابش در سرزمين كربلا شهيد شوند و اهل بيت او را به اسارت برند و همه اينها دليل بر اين است كه مردم در اطاعت از امامشان استوار نبودند و اساساً برتري را به پاكي و تقوا ندانند و تكبر كردند و حسد ورزيدند و حرص و طمع به دنيا آنها را كور و كر نمود .
ميرهادي در طول تمام سال‌هاي جنگ، مسئوليت‌هاي زيادي را تجربه كرد. از جمله، فرمانده ستاد تيپ سوم از لشكر ۲۵ كربلا و در عمليات‌هاي چون: كربلاي‌يك، والفجر هشت، كربلاي ۵، كه در مرحله دوم عمليات كربلاي ۵ از طرف فرمانده لشكر به كردستان فراخوانده شد، مدتي بعد آنجا با مسئوليت فرماندهي گردان؛ در عمليات كربلاي ۱۰ شركت كرد، و عاقبت بر اثر تير مستقيم به فيض عظمي شهادت نائل و رستگار شد.

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید