معرفی یارانشیدای امام حسین علیهالسلام/ ۶۹
«برير بن خضير همداني كوفي» قاری و مفسر بزرگ اسلام/ ماجرای مباهله بریر در نبرد با یزیدیان
آيا نميپذيريد كه حسين و خاندانش به محلي كه از آنجا آمدهاند بازگردند؟ اي واي بر شما اهل كوفه! آيا نامههايي را كه روانه كرديد و عهد و پيمانهايي كه بستيد و خدا را شاهد گرفتيد، فراموش كردهايد؟ واي بر شما، آيا اهل بيت پيامبرتان را دعوت كردهايد، در حالي كه ميپنداشتيد جانتان را بهر آنها خواهيد داد، ولي هنگامي كه آنها رو به شما آمدند آنها را تسليم ابنزياد ساختيد و از آب فرات منعشان كرديد؟
گروه معارف هوران: رهبران بزرگ – در راه حق يا باطل – همواره ياراني داشتهاند كه آنها را در تحقق بخشيدن به اهدافشان ياري ميكردهاند. اكنون سخن از ياران بزرگ مجاهدي است كه عقل بشري از درك مقامش عاجز است. او امام به حقي است كه همواره به سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليهالسلام راه ميپيموده است. همان گونه كه شناخت رسول خدا صلي الله عليه و آله ميسر نيست، كمال حسين عليهالسلام هم مانع درك واقعيت آن خليفة الله است. هر كس كه از انسانيت، مردانگي و غيرت ديني سخن ميگويد، اگر با تاريخ اسلام آشنا باشد، ناخودآگاه نام حسين عليهالسلام به ذهن او پاي مينهد.
هر يك از ياران امام در كربلا به گونهاي جلوهگر شدند تا آينهاي از يك يا چند ويژگي امام خود باشند. همان یارانی که وقتی بزرگ مرد تاريخ اسلام، حسين بن علي عليهم السلام، از همراهان خود بيعت برداشت و فرمود راه بر شما باز است، آنها در پاسخ گفتند: «الحمد لله الذي شرفنا بالقتل معك و لو كانت الدنيا باقية و كنا فيها مخلدين الآثرنا النهوظ معك علي الاقامة فيها؛ خدا را سپاس كه اين شرافت را به ما نصيب كرد كه در كنار شما به شهادت رسيم و اگر دنيا باقي باشد و ما در جاودان باشيم، قيام با شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح ميدهيم» و البته امام عشاق نیز در تمجید از این سخن یاران باوفایش حجت را تمام کردند و فرمودند: من ياراني باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نميشناسم، و اهل بيتي نيكوكارتر و وابستهتر از اهل بيت خويش سراغ ندارم، پس خداوند همه شما را جزاي خير عطا كند».
سخن از عشق بازی یاران حضرت حسین بن علی علیهم السلام حتما در این مقال کوتاه نمیگنجد که فقط شمهای کوچک از آن در شب عاشورای تاریخساز، گوهر پاک وجودی عشاق آن امام همام را طی سالیان متمادی صیقل داده و سبب پرورش روحهای بلند گشته است.
گروه معارف هوران قصد دارد به عدد مشهور تعداد یاران حضرت امام حسین علیه السلام یعنی ۷۲، هر روز تا پایان محرم سال ۱۴۴۵ هـ.ق به معرفی یکی از یاران شیدای حسین علیه السلام بپردازد. ترتيب نام ياران امام در اين سلسله مطالب، بر مبناي زمان شهادت آنهاست که صد البته ما نميتوانيم سخن از ياران امام را بر مبناي مقام و مرتبه آنها، يا دوري و نزديكي معنوي آنها نسبت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام بيان كنيم. این سلسله مطالب برگرفته از کتاب گرانسنگ ياران شيداي حسين بن علي علیهما السلام اثر استاد گرانقدر اخلاق حجت الاسلام والمسلمین مرتضی آقاتهرانی است. استاد طبق آنچه که در مقدمه این کتاب آمده بحث از ياران امام را در سه بخش مورد توجه قرار دادهاست: ۱. سفيران امام (زمينهسازان قيام)؛ ۲. اصحاب و ياران امام در كربلا؛ ۳. ياريكنندگان امام پس از نهضت حسيني.
قسمت شصت و نهم این سلسله مطالب که به جناب بریر بن خضیر همدانی کوفی سلاماللهعلیه از یاران امام حسین علیهالسلام در دشت کربلا اختصاص دارد را در ادامه از نظر میگذرانید:
یاران و اصحاب امام
برير بن خضير همداني كوفي
اشاره
«برير عبدالرحمن انصاري» از نيكان و تابعين امام همام، علي بن ابيطالب عليهالسلام است. او از بزرگان و قاريان مسجد كوفه و تفسيرنگاري پرهيزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبيله همدان و ساكن كوفه بود.(۱) «برير» دايي «ابواسحاق عمرو همداني سبعي» است. ابواسحاق نيز از جمله تابعين (كساني كه پيامبر را با يك واسطه درك كردهاند) و از اهل كوفه بوده است. او چهل سال نماز صبح خود را به وضوي نماز عشاء به جاي ميآورد، و هر شب يك ختم قرآن ميكرد. در زمان او كسي عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد عليهالسلام و اهل حديث نيز بوده است.(۲) وقتي خبر حركت امام حسين عليهالسلام از مدينه منوره به مكه معظمه در كوفه پيچيد، برير از كوفه به سوي مكه حركت كرد تا به جمع ياران امام بپيوندد، و تا آخر امام را همراهي نمود.(۳)
برير و تجديد عهد با امام حسين
دومين روز محرم الحرام بود، امام و ياران وارد كربلا شدند. آن حضرت خطبهاي خواند. پس از آن، ياران يكي پس از ديگري با امام تجديد ميثاق كردند. اما «برير» پس از «زهير» از جاي برخاست و گفت: «يابن رسول الله! لقد من الله بك علينا ان نقاتل بين يديك، تقطع فيك اعضائنا، ثم يكون جدك شفيعا يوم القيامة؛(۴) اي پسر رسول خدا! خداي تعالي وجود مباركت را بر ما منت نهاده. در ركاب شما نبرد ميكنيم، در راه شما اعضاي بدنمان تكهتكه ميشود. سپس در روز قيامت جد شما شفيع ما ميشود».
شب عاشوراي برير
سختترين شبي كه بر اهل بيت عليهمالسلام گذشت شب عاشورا بود؛ اما حالت «برير» در آن شب ديدني بود. او در آن شب با «عبدالرحمن» مزاح و شوخي ميكرد. «عبدالرحمن» به او اشكال گرفت كه اين ساعت، زمان شوخي و بذلهگويي نيست. «برير» در پاسخ گفت: «اي برادر! قوم و تبار من ميدانند كه زماني كه جوان بودهام اهل بذلهگويي نبودهام، چه رسد به زمان پيري و كهولت سن. اما من واقفم به آن چه به زودي ملاقاتش خواهيم كرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعين حمله اين قوم با آن شمشيرهايشان است، چقدر مايلم آن زمان هم اكنون باشد»(۵).
خطبه برير در روز عاشورا
صبح عاشورا پس از خطبه زهير، امام حسين عليهالسلام به برير اجازه خطابه دادند.(۶) او در حالي كه به سپاه «ابنسعد» نزديك ميشد، سخن را اين گونه آغاز كرد: «اي مردم! خداوند، محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مژدهدهنده و بيمدهنده و دعوتكننده به سوي خداي تعالي و چراغي روشنگر در ميان ما قرار داد. اين آب فرات كه نوشيدن آن بر حيوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پيامبر منع شده؟ آيا مزد رسالت محمد، اين است؟»(۷) اين گفتار او اشاره به آيهاي از قرآن است كه مودت به اهل البيت مزد رسالت دانسته شده است.در پاسخ او گفتند: «اي برير! زياد حرف ميزني! به خدا سوگند كه حسين بايد تشنه باشد، همان گونه كه كساني قبل از او تشنهكام بودند».برير اضافه كرد: «اينك بار گران محمد صلي الله عليه و آله بر دوش شما قرار گرفته،(۸) در حالي كه اينها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگوييد قصد داريد با آنها چه كنيد؟» گفتند: «ميخواهيم امير، عبيدالله ابنزياد، بر حسين و خاندانش تسلط يابد و هر چه او خواست انجام شود».برير گفت: «آيا نميپذيريد كه حسين و خاندانش به محلي كه از آنجا آمدهاند بازگردند؟ اي واي بر شما اهل كوفه! آيا نامههايي را كه روانه كرديد و عهد و پيمانهايي كه بستيد و خدا را شاهد گرفتيد، فراموش كردهايد؟ واي بر شما، آيا اهل بيت پيامبرتان را دعوت كردهايد، در حالي كه ميپنداشتيد جانتان را بهر آنها خواهيد داد، ولي هنگامي كه آنها رو به شما آمدند آنها را تسليم ابنزياد ساختيد و از آب فرات منعشان كرديد؟ با فرزندان پيامبرتان پس از او چه بد برخورد كرديد. شما را چه شده است؟خدا در قيامت شما را سيراب نگرداند، شما بد امتي هستيد».از ميان لشكر دشمن كساني گفتند: «اي فلان! ما نميفهميم تو چه ميگويي».برير در پاسخ گفت: «سپاس خداي را كه بينش مرا بيش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار اين قوم بيزارم، تو خود تيرهايي در بين آنها بيفكن كه تو را در حالي كه تو از آنها غضبناك باشي ملاقات كنند». سرانجام آن گروه برير را تيرباران كردند و او مجبور به عقبنشيني شد.(۹)
درسي كه ميتوان گرفت: در سخنان برير خطاب به دشمن به نكاتي ميتوان اشاره كرد:۱٫ امام و ياران آن حضرت، هرگز از خيرخواهي مسلماننماها قدمي عقبنشيني نكردهاند؛۲٫ برير خداپرست است؛۳٫ او به رسول خدا ايمان دارد؛۴٫ مزد رسالت محمد صلي الله عليه و آله را كه محبت و مودت به اهل بيت رسول الله است، ادا كرده است؛۵٫ وصيت پيامبر كه فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانمايه و پرارزش (قرآن و عترت) را ميگذارم، مورد توجه قرار داده است؛ سخن پيامبر درباره اهل بيت عليهمالسلام مورد اتفاق همه علماي شيعه و سني است. گفتار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين است: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛ من ميروم و در ميان شما دو چيز گرانمايه ميگذارم، كه قرآن و عترت من است.زماني كه به اين دو چنگ زنيد هرگز گمراه نميشويد، اين دو هرگز از هم جدا نميشوند تا كه در حوض كوثر به من ملحق شوند».۶٫ به مردم راه حل مناسب داده كه اگر از عهد خود پشيمانيد، بگذاريد امام برگردد؛ ۷٫ آنها را به عنوان انسان متوجه عهد و وفاي پيشين خود كرده است.و اما برخورد دشمن با برير چگونه بود:۱٫ تو زياد سخن ميگويي!۲٫ حسين بايد تشنه بماند، چون قبل از او كساني تشنه بودند!۳٫ خواست ما خواست ابنزياد است!۴٫ نميفهميم كه تو چه ميگويي!۵٫ دست آخر انسانهاي بيمنطق او را تيرباران ميكنند؛ يعني از زور در برابر منطق بهره ميگيرند.
مباهله و شهادت برير
در روز عاشورا «يزيد بن معقل» فرياد زد: «اي برير! رفتار خداوند با خودت را چگونه ديدي؟» برير پاسخ گفت: «جز خوبي از خداوند بر خودم و جز بدي بر توچيزي نديدم» يزيد گفت: «پيش از اين دروغگو نبودي، امروز دروغ ميگويي. آيا به ياد داري روزي را كه در بنيلوذان با هم قدم ميزديم و تو ميگفتي معاويه گمراه است و امام هدايت، علي بن ابيطالب است» برير گفت: «آري، و به درستي اين مطلب شهادت ميدهم» يزيد گفت: «و من شهادت ميدهم تو از گمراهان هستي».برير او را به مباهله فراخواند. هر دو، دست به آسمان برداشتند و از خداي سبحان خواستند كه خود، دروغگو را رسوا سازد و او را بكشد و سپس به نبرد پرداختند. برير ضربتي به كلاهخود او زد كه مغزش متلاشي شد و از شدت ضربت برير، شمشير در فرق او گير كرده بود و «برير» تلاش ميكرد كه آن را از فرق او بيرون كشد، در آن گيرودار «رضي بن منقذ عبدي» به برير حمله كرد. هر دو دست به گريبان يكديگر داشتند كه برير او را بر زمين افكند و بر سينه او نشست. رضي ياران خود را فراخواند و از آنان كمك طلبيد. «كعب بن جابر عمرو اسدي» از پشت سر به برير حمله كرد. در اين هنگام «عفيف بن زهير» (كه خود از سپاهيان ابنسعد بود) فرياد زد: «اين برير بن خضير قاري بزرگي است كه بر ما در مسجد كوفه قرآن تلاوت ميكرد» كعب به گفتار منادي اعتنايي نكرد و نيزه خود را به كمر برير كوبيد. در اين حال بود كه برير بر روي سينه رضي افتاد و در حالي كه صورت رضي را به دندان گرفته بود از روي او به زمين افتاد و كعب با شمشير، ضربهاي به يار وفادار حسين عليهالسلام زد، و او را به شهادت رساند. پس از آن كه كعب به سوي اهل و اعيال خود بازگشت، «نوار» – همسر او – برخورد تندي با شوهرش كرد و گفت: «آيا تو بر فرزند فاطمه حملهور شدي و سيد قراء را كشتي؟ عجب كار بزرگي را به انجام رساندي! سوگند به خدا ديگر با تو كلامي سخن نخواهم گفت».(۱۰)
درسي كه ميتوان گرفت: داستان مسيحيان «نجران» در قرآن شريف اين گونه آمده: پيامبر اسلام به احتجاج برخاست و آخرالامر حاضر به مباهله شدند تا اين كه هر كدام از خداي تعالي بخواهند، حق روشن شود. هنگامي كه پنج تن آل عبا براي مباهله حضور يافتند، علماي مسيح از مباهله با پنج تن آل عبا عليهمالسلام سر باز زدند و خود را در مخاطره قرار ندادند. در هر حال، يكي از راههاي مجادله با اهل باطل، مباهله است كه مورد تأييد قرآن است.(۱۱)
ادامه دارد…
پی نوشتها:
(۱) منتهي الآمال، ج ۱، ص ۶۵۴؛ تنقيح المقال، ج ۱، ص ۱۲۴
(۲) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۵
(۳) در برخي مقاتل است كه «فجائه الحسين عليهالسلام، فبكي، و وضع فره؛ امام آمد، بر او گريست و صورت به صورت او نهاد» سپس آمده «ففتح عينيه و راه فتبسم، ثم صار الي ربه» مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۳، پس از اين بود كه «اسلم» چشم خود را باز كرد، و همين كه امام را ديد تبسمي كرد و به سوي پروردگارش شتافت.
(۴) ابصار العين، ص ۹۶
(۵) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۵؛ ابصار العين، ص ۱۲۱
(۶) منتهي الآمال، ج ۱، ص ۶۶۱
(۷) ابصار العين، ص ۱۲۱
(۸) اللهوف، ص ۳۵
(۹) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۲؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۵
(۱۰) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۴
(۱۱) افجزاء محمد هذا؟