داستانی از اخلاق ورزشی «علمدار لشکر۱۰» کلهر رجز خواند و حریف طلبید. نادعلی گفت: «من با تو کشتی میگیرم.» کلهر گفت: «من حریف قوی میخواهم». کشتی شروع شد. به گزارش ...
شرمندهام، آنشب نام خود را ننوشتم نویسنده غلامعلی نسائی سرویس جهاد و شهادت هوران: یاد/ فاصله پنجکیلومتری روستایمان تا مدرسه را هر روز باید میرفتیم و برمیگشتیم. نه با ماشین، ...