12345-169
فرماندۀ گردان، نصف پلاکم را شکست!

خمپاره های سرگردان با دستنوشته رزمنده گردان خط شکن

خمپاره های سرگردان با دستنوشته رزمنده گردان خط شکن زخمی و خونین تا طلوع صبح افتاده بودم. آفتاب زده بود. می‌شد راه را تشخیص داد. توی دشت بودیم، اما نه؛ ...