پنجم اردیبهشت و شکست عملیات پنجه عقاب؛
آمریکاییها از شکست در طبس میگویند
آمریکاییها از شکست در طبس میگویندآمریکاییها به هدف نجات گروگانهایی که در ایران گرفتار شده بودند، عملیاتی موسوم به عملیات پنجه عقاب را به اجرا گذاشتند. شکست خوردند و به آنچه میخواستند نرسیدند. ما آن را دست حمایت خدا دیدیم، اما روایت آنان از این ماجرا چیست؟
به گزارش هوران – به تاریخ ما، اوایل دهه ۱۳۶۰خورشیدی، کتابی با عنوان «بحران» با ترجمه محمود مشرقی منتشر شد که بخشی از آن، به ماجرای عملیات نظامی آمریکاییها در صحرای طبس اختصاص داشت. این کتاب، بعدتر از سوی ناشرانی دیگر نیز منتشر و روانه بازار کتاب شد و با ترجمههایی متفاوت نیز در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. شاید این پرسش پیش بیاید که این کتاب چه ویژگیهایی داشت که چند بار ترجمه و تجدید چاپ شد و گذر زمان از جذابیتهای آن کم نکرد؟ «بحران» کتاب بسیار مهمی درباره سال پایانی دولت جیمی کارتر است و گوشهای از آنچه در آن مقطع میان ایران و آمریکا میگذشت، از دید یکی از دولتمردان ارشد آمریکا روایت میکند. یکی از مهمترین حوادث آن مقطع، اقدام نظامی آمریکاییها در طبس بود که به دستور مستقیم خود کارتر انجام شد. این کتاب ما را به درون کاخ سفید، میان کارتر و اعضای دولتش میبرد و واکنشهای آنان را به اخبار عملیات نشانمان میدهد.
«بحران» خاطرات روزنوشت ویلیام هامیلتون جردن است که آن زمان رئیس کارکنان کاخ سفید و یکی از نزدیکترین مردان به جیمی کارتر، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا بود. راوی، نگرانی کاتر را به چشم دید و در التهاب و نگرانی او درباره چگونگی آغاز و اجرا و فرجام عملیات شریک بود. همچنین دید که کارتر بعد از شنیدن خبر شکست چه واکنشی داشت و چگونه برای حفظ آبرو و وجهه خود تقلا میکرد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «از صبح امروز نمیتوانستم هیجان خود را پنهان کنم. مرتبا به ساعت خود نگاه میکردم و پیش خود مجسم میکردم چارلی و افراد او الان در چه وضعی هستند. هیجان و نگرانی من بالاخره توجه الئانور (منشی دفتر رییس ستاد کاخ سفید) را هم به خود جلب کرد و گفت: امروز شما را چه میشود؟ حالتان عادی نیست.»
راوی ادامه میدهد: «ماجرای ماموریت نجات از موارد نادری بود که الئانور در جریان کار من از آن خبر نداشت. کارتر به همه ما سپرده بود که در این مورد با هیچکس حتی منشیهای محرم و رازدار خود هم صحبت نکنیم. نزدیک ظهر رییسجمهوری مرا احضار کرد، وقتی که وارد دفترش شدم او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از اینکه من سخن بگویم خود او شروع به صحبت کرد و گفت: الان خبر بدی به من دادند. دو هلیکوپتر ما در شروع عملیات سقوط کرده است. و بلافاصله اضافه کرد: اما من برای دادن این خبر شما را احضار نکردهام، ونس (وزیر امور خارجه آمریکا) میخواهد استعفا بدهد. از شنیدن این خبرها گیج و مبهوت شدم. سقوط هلیکوپترها و احتمال شکست عملیات نجات و استعفای ونس ضربه سنگینی بود. کارتر که متوجه بهت و ناراحتی من شده بود، گفت: راجع به این موضوع فعلاً با هیچکس صحبت نکن، من فقط ماندیل را در جریان گذاشتهام. فکر کن چه باید بکنیم.»
پنجه عقاب، عملیات نافرجام
عملیاتی که آمریکاییها آن را عملیات پنجه عقاب مینامیدند، به هدف نجات گروگانهایشان در ایران طراحی و اجرا شد. البته اقدام نظامی، آن هم به این شکل و شیوه، نخستین انتخابشان نبود. ابتدا از تهدید و فشار استفاده کردند و بعد – طبق عادت همیشگی – به تحریمهای اقتصادی روی آوردند. اما نه از تهدید و فشار به آنچه میخواستند رسیدند و نه از تحریمهایی که اعمال کردند نتیجه مطلوبشان را گرفتند. ایران انقلابی، مرعوب نشد و پا پس نکشید. همین مقاومت، برای آنان که عادت کرده بودند همهچیز را به زور پیش ببرند و گره کارشان را با ارعاب باز کنند، بسیار عجیب بود. حتی شاید یکی از دلایل سردرگمی کارتر و مشاورانش، و خطاهای مکرری که در آن مقطع مرتکب میشدند به همین تعجب عمیق و ناتوانی در تحلیل درست ماجرا برمیگشت. نمیدانستند باید با ایران انقلابی چه بکنند و چون نمیدانستند، عملیات نظامی محدودی که به زعم خودشان به نقشهای دقیق و پیچیده متکی بود به اجرا گذاشتند. میدانیم که شکست خوردند.