کد خبر:8629
پ
۱۴۰۲-۲۶۳۳
سوریه به روایت مدافع‌حرم/ قسمت ششم

در سوریه شعاری آغاز شد که «شیعه به تابوت، مسیح به بیروت»

روایتی از یاران امام حسین به یاران آخرالزمانی در سوریه شعاری آغاز شد که «شیعه به تابوت، مسیح به بیروت» *نویسنده: غلامعلی نسائی آقاخانی‌ها را خیلی معتقد نمی‌دانند، بیشتر لایئک و امام‌شان زنده است، ولی مومنی‌ها امام غایب دارند و اعتقاد به برگشت امام خویش را دارند. این‌ها تو اعقتاداتشان هم نماز می‎خوانند، حج و […]

روایتی از یاران امام حسین به یاران آخرالزمانی

در سوریه شعاری آغاز شد که «شیعه به تابوت، مسیح به بیروت»

*نویسنده: غلامعلی نسائی

آقاخانی‌ها را خیلی معتقد نمی‌دانند، بیشتر لایئک و امام‌شان زنده است، ولی مومنی‌ها امام غایب دارند و اعتقاد به برگشت امام خویش را دارند. این‌ها تو اعقتاداتشان هم نماز می‎خوانند، حج و اعمال مختلف دینی را دنبال می‌کنند.

به گزارش گروه تاریخ هوران – روایتی از سید مهدی موسوی –  در صد سال پیش عراق و اردن و سوریه و فلسطین تا نزدیک عربستان همه جزود امپراطوری عثمانی بود. در ۱۰۰ سال پیش چرچیل فردی بنام«لرانس»، می‎فرستند تو منطقه شناسائی می‌کنند، به پیشنهاد چرچیل مرزها کشیده می‎شود. لرانس عرب‌ها را متحد می‌کند، حمله می کنند به دمشق و …. بعد از آن طب قرارداد سامسیکن این مناطق را تقسیم می‌کنند.

به گزارش هوران – سوریه و لبنان را به می‎دهند به فرانسه که تحت استعمارش می‌گیرند فرانسوی‌ها، عراق و اردن به انگلستان داده می شود. انگلیس دو پسر شریف حسین می‌گذارد، شریف حسین متولی مکه و مدینه بود، میگه ما قول داده بودیم که عربستان را به شما بدهیم، نمیدهیم. تحویل «بن سعود»، می‎دهند، طایفه یهودی بودند. عراق را می‎دهند به پسر بزرگ شریف حسین فیصل و اردن را به پسر کوچک فیصل بنام عبدالله، سوریه به دست فرانسه می‎افتد که درگیری‌های رخ می‎دهد و در نهایت علوی‎ها حاکم می‎شودند.

کودتاه های زیادی هم انجام می‎شود. جریان حافظ اسد که می‌ماند دوران طولانی منطقه را نگه می‌دارد. از طرفی چون سنی‌ها حاکم منطقه بودند نه جریان علوی و نزدیک به شیعیان باشد. هادی سه خط درگیری با النصره که توضیح داد، برگشتیم مقر شب را ماندیم، فردا صبح از برادر هادی خداحافظی کردیم از قرارگاه شمال خارج شدیم.

۱۲ مهر ۱۳۹۶ منطقه مصیاف، صبح از طاعون هلاوه حرکت کردیم از عین الکروم و نعل ال بارد عبور کردیم رسیدیم به شهر باستانی مَصیاف یکی از منطقه‌های استان حمات کشور سوریه که مرکز این منطقه شهر مصیاف که به دو هزار سال قبل از میلاد حضرت مسیح می‎رسد.

قلعه مصیاف که بعدها توسط نیروهای مسیحی در جنگ‌های صلیبی محاصره می‌شود و متروک می‌ماند در افسانه‌ها آمده که در پشت قلعه مصیاف باغی خرم وجود داشته که توسط نیروهای حسن صباح ساخته شده بود زمانی این قلعه مرکز اصلی فرماندهی اساسین های سوری بود اما پس از آخرین شکست آنها فرقه اساسین‌های سوری نابود و قلعه متروک شد.

بخش عمده جمعیت مصیاف، اسماعیلی‌ها بودند که بعدها در اثر مهاجرت سنی‌ها، علوی‌ها و مسیحی‎ها – ولیکن اصالت اولیه مصیاف با اسماعیلی‌ها بود. وارد مصیاف که شدیم، رفتیم مسجد رسول‌اعظم که متعلق به شیعیان و امام مسجد، شیخ عمارالعیبه بود. شیخ عمار جذبه و نورانیتی داشت که دلم را برد، خیلی زود محبتی عمیق بین ما برقرار شد،

در دلم یک نوع دوستی و محبت اهل‎بیتی در دلم احساس کردم. نگاه انسان وقتی به یک انسان مومن خداپرست که می‎آفتد، دل آدم را فتح می‌کند. دلی که مدام جویای محبت الهی است. شیخ عمار متولد؛ ۱۹۶۸ – دوران نوجوانی در مصیفاف تحصیل کرد، وارد حوزه علمیه امام خمینی دمشق درس فقه را تمام کرد و به مصیاف برگشت تا انچه که در توان دارد، در حوزه تبلیغ دینی انجامش بدهد.

شیخ عمار یک خلاصه‌ائی از وضعیت مصیاف را گفت و بعد از جریان اسماعیلی‌ها تعریف کرد که این‌‌ها بعد از امام جعفر صادق، می‌روند دنبال اسماعیل فرزند امام صادق به روایتی دیگر محمدبن اسماعیل نوه امام صادق که به دو فرقه تبدیل می‎شوند، اسماعیلیه مومنیه و یا نزاریه و اسماعیله آقاخانی، که روایت‌های مختلفی از آن‌ها وجود دارد.

آقاخانی‌ها را خیلی معتقد نمی‌دانند، بیشتر لایئک و امام‌شان زنده است، ولی مومنی‌ها امام غایب دارند و اعتقاد به برگشت امام خویش را دارند. این‌ها تو اعقتاداتشان هم نماز می‎خوانند، حج و اعمال مختلف دینی را دنبال می‌کنند.

اما در اثر عدم اهتمام و اتحاد جریان اسماعیلیه به شدت نزدیک به اهلبیت و محب اهلبیت‌اند، امام جعفر صادق را قبول دارند ولی در گذر زمان در حال فراموشی‌اند. بر اثر روابط اجتماعی، ازدواج و خویشاوندی نزدیک اعتقادات مذهبی‌شان در حال فرو پاشی و فراموشی‌ است.

اسماعیلی‌ها اوج قدرت‌شان زمان خلفای فاطمی بود. شیخ عمار معتقد بود که جریانات ایرانی و حامی مقاومت در سوریه، به کلی اسماعیلی‌ها را رها کردند، اشتباه بزرگیه ما باید اسماعیلی‌ها را حفظ کنیم. این‌ها در حال ذوب شدن در بین اهل تسنن هستند و از بین خواهند رفت.

اسماعیلیه، فرقه‌هایی که بعد از امام صادق(ع) به امامت فرزندش اسماعیل یا نواده‌اش محمد بن اسماعیل اعتقاد پیدا کرده و در مناطق و منابع مختلف به نام‌های گوناگون مانند باطنیه، به اعتبار اعتقاد آنان بر معانی باطنی متون دینی. تعلیمیه، به خاطر اعتقاد اسماعیلیان بر این که مطالب دینی باید به دست امام معصوم و داعیان وی تعلیم شود. سبعیه، به اعتبار این که یکی از عمده‌ترین گروه‌های هفت امامی شیعیان بودند.

حشیشیه، ملاحده و قرامطه به اعتبار پیروی برخی از آنان از حمدان قرمط خوانده شده‌اند. فرقه مشهور اسماعیلیه، باطنیه تعلیمیه هستند. اسماعیلیانی که‌ عمدتاً به‌ شاخه نزاری این‌ فرقه‌ تعلق‌ دارند،

در بیش‌ از ۲۵ کشور در قاره‌های آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکنده‌اند. شیخ از اشتراکات اجتماعی و مذهبی صحبت کرد، گفت: نباید بطور مستقیم شعیه را تبلیغ کنیم، نیاز به همدلی و همزبانی و اتحاد مسلیمن داریم. برخی روش‌ها غلط بود. شیخ از مصیفاف گفت که در بین چهار استان حُمص و حمات، لازقیه و طرطوس موقعیت استراتژیکی خوبی دارد. با همه این‌ها نزدیک و راحت می‎شود که ارتباط گرفت.

شیخ از ایران گفت که پایه و ریشه و اساس فکری ما از ایران است ولی از ایران انتقادی می‎کنیم دوست داریم وضعیت بهتر بشود. وقت نماز که شد، شیخ عمار حال بسیار خاصی داشت، مهر نمی‌گذاشت در نقطه سجود، حصیر پهن کرده بود، بشدت انسان روشن‌فکری بود. فضای معنوی خاص مسجد، کتابخانه و جوان‌های که دور خودش گرد آورده بود، ولی خیلی جای کار بیشتری داشتند، نماز جماعت‌ها خیلی چشمگیر و جمعی نبود، رابطه عاطفی خوبی بین ما برقرار شد، بیشترین نگرانی شیخ از اسماعیلی‌ها بود که می‎خواست بیشتر روی این فرقه تمرکز کنیم.

چند ساعتی مهمان شیخ بودیم، بعد از نماز ظهر، لقمه‌ائی غذا دور هم خوردیم، خدا حافظی کردیم. از مسجد که بیرون شدیم. سوار ماشین شده به طرف حُمص راه افتادیم. جاده توی دره قرار داشت، دو طرف دشت و کوه، هوا نسیم ملایم خنکی می‎وزید.

کمی نزدیک تر روستای «قصایا»، است، هنگامی که به روستا رسیدیم. می‎خواستیم با شیخ شوقی حداد دیدار کنیم که متاسفانه شیخ حضور نداشت، درنگی کوتاه در قصایا داشتیم و از آنجا حرکت کردیم، حوالی ساعت ۱۶٫۲۰ عصر به حمص رسیدیم، از آنجا به محله عباسیه رفتیم که در شمال شرقی حمص در وادی ایران از محلات شیعه نشین است، در کنار حمُص یکی از مناطق اصلی درگیری‌های با داعش بود.

رفتیم نزد ابوحسن مشهور به حیان‌شبان مسئول دفتر شیخ علی‌الدون بزرگ علمای شیعه حمص است. شیخ علی خودش حضور نداشت، با ابو‌حسن وارد صحبت شدیم. گفت: این‌جا مردم با هم خیلی خوب بودند،

مسیحی و سنی، شیعه و علوی راوبط بسیار خوبی با هم داشتند، اما بعد از سال ۲۰۰۶ که شکست اسرائیل و قدرت گرفتن و تقویت حزب‌الله و مقاومت فتنه‌های بزرگی در این‌جا شکل گرفت.

تلاش‌های بسیاری شد که تا بین فرقه‌ها شکاف ایجاد کنند. و این‌چنین نیز شد، مسلحین حتی به زن و بچه و کودک، پیر و جوان رحم نکردند. آرام آرام مردمی که با هم صدها سال در کنارهم با محبت و انس و مهربانی زندگی می‎کردند،

با هم دوست بودند، آهسته و ناگهانی با هم دشمن شدند. کینه و آدم کشی رخ داد. همسایه همسایه را کشت، دو ست و رفیق روبروی هم تفنگ گرفتند، قلب هم را نشانه رفتند. خیلی اتفاقات غم‌انگیزی رخ داد، شعاری آغاز شد که «شیعه به تابوت، مسیح به بیروت»، و همه شهر را در هم پیچید و خون‌ها ریخته شد.

ادامه دارد…

تولید محتوا: پایگاه خبری هوران

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید