نگاهی به تاریخچه روابط ایران و جمهوری آذربایجان؛
انفعال در برابر اقدامات ضد ایرانی باکو ادامه دارد!/ آیا فتنه ژئوپلتیکی الهام به نتیجه میرسد؟/ نفوذ لابیهای آذربایجان در مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری نظام
لفاظیهای شدید مقامات و رسانههای باکو علیه ایران، ارتباطات گسترده باکو با رژیم صهیونیستی، حضور نیروهای تکفیری در این کشور، تلاش برای به سرانجام رساندن پروژهی موهوم زنگزور و احتمال جدی حضور اعضای منافقین در جمهوری آذربایجان، مسائل جدیدیست که در این مدت بر روابط تهران-باکو تاثیرگذار بوده است.
گروه بینالملل هوران – حمله مسلحانه با انگیزههای شخصی به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران، در نهایت به تخلیه ساختمان سفارت و توقف فعالیتهای آن از سمت باکو انجامید.
طی حدود دو سال و نیم گذشته و پس از جنگ دوم قرهباغ در سال ۱۳۹۹ و تحولات پس از این جنگ، توجهات بسیاری به منطقه قفقاز جنوبی، رابطه ایران با منطقه و بهطور خاص روابط ایران و جمهوری آذربایجان جلب شد.
لفاظیهای شدید مقامات و رسانههای باکو علیه کشورمان، ارتباطات گسترده و غیرقابل انکار دولت باکو با رژیم صهیونیستی، حضور نیروهای تکفیری در این کشور، تلاش برای به سرانجام رساندن پروژهی دالان موهوم زنگزور که قطع مرز ایران و جمهوری ارمنستان را در پی دارد و بهتازگی زمزمههایی پیرامون احتمال جدی حضور اعضای منافقین در جمهوری آذربایجان، مسائل جدیدیست که در این مدت بر روابط تهران-باکو تاثیرگذار بوده است.
داستان روابط ایران و جمهوری آذربایجان به بیش از ۳۰ سال پیش، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن تولد ۱۵ جمهوری جدید برمیگردد. محیط همسایگی ایران در شمال دچار تغییر شد و سه جمهوری تازه تاسیس ترکمنستان، آذربایجان و ارمنستان با کشورمان مرز مشترک پیدا کردند. علیرغم فرصتهای ایجاد شده، این تغییرات منجر به ایجاد چالشهایی جدی در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز –در همسایگی با ایران شد که جنگ قرهباغ بین جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان به علاوهی جنگجویان ارمنی ساکن قرهباغ را میتوان مهمترینِ این چالشها دانست.
منطقه کوهستانی قرهباغ با وجود دارا بودن اکثریت ارمنیتبار، در تقسیمبندیهای زمان اتحاد شوروی به عنوان یک جمهوری خودمختار داخل نظام سیاسی جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان قرار داشت؛ همچنین جمهوری خودمختار نخجوان نیز با وجود عدم اتصال زمینی، به آذربایجان الحاق شد. همین مسئله تضادهایی را بین آذربایجان و ارمنستان به وجود آورد که مسکو از این تضادها در راستای تحکیم موقعیت خود در قفقاز جنوبی بهره میبرد.
در سالهای پایانی شوروی و با ضعف آن، میزان تضادها به سطح بالاتری ارتقا یافت که در ۱۹۸۸ درگیریهای خونینی را سبب شد. پس از ۱۹۹۱ و استقلال جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان، ارامنه قرهباغ نیز خواهان استقلال بودند و خواستهی آنان با پشتیبانی ارمنستان همراه شد. با لغو خودمختار قرهباغ کوهستانی توسط مجلس جمهوری تازه استقلال یافتهی آذربایجان، جنگ شکل گرفت.
همین امر، نقطهی آغاز کنشگری جدی و فعالانه جمهوری اسلامی ایران در قفقاز جنوبی شد. در سال ۱۳۷۰ ایران اولین میانجیگری جنگ قرهباغ را بین جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان انجام داد.
در آن شرایط، دو دور مذاکرات بین دو طرف در تهران صورت گرفت. نشستهای تهران با وجود توفیق اولیه، به دو دلیل نتیجه بخش نشد؛ یکی فشار قدرتهای بینالمللی و عدم تمایل آنان به میانجیگری تهران که کارشکنیهایی را انجام دادند، و دیگری عدم آشنایی جمهوری اسلامی ایران با تمام ظرافتهای منطقه. به علت عدم شناخت دقیق، مشکلی که در نشستهای تهران وجود داشت، عدم حضور قرهباغیها بهعنوان ضلع سوم مناقشه بود. به همین دلیل ارامنه قرهباغ برای آن که موجودیت خود اثبات کنند همزمان با هر امضای سیاسی در تهران به منظور پایان درگیریها، یک شهر جدید از قرهباغ (شوشی در دور اول و لاچین در دور دوم) را اشغال کردند تا به مذاکرات آسیب رسانند. ارمنستان بارها اذعان کرد که کنترلی بر بسیاری از گروههای مسلح ارمنی ندارد که این ادعا تا حد بسیار زیادی درست بود.
علاوه بر میانجیگری سیاسی، جمهوری اسلامی مستشاران نظامی خود را برای کمک به جمهوری آذربایجان راهی منطقه کرد. بسیاری از کاشناسان اذعان دارند که باکو در آن زمان با توجه به نابسامانیهای سیاسی و کارشکنیهای داخلی، توانایی ایستادگی در برابر نیروهای مسلح آموزشدیدهی ارمنی را نداشت و اگر کمکهای ایران نبود، تصرفات ارامنه به منطقه قرهباغ محدود نمیماند. هرچند در ادامه حضور مستشاری نیز عاقبت خوبی نداشت و مسئولان سیاسی جمهوری آذربایجان برخورد درستی با آن نکردند که این را نیز میتوان در عدم توجه تهران به ظرافتهای منطقه دانست.
کنشهای فعالانه جمهوری اسلامی ایران در منطقه قفقاز جنوبی اندکی بیش تداوم نیافت. در دهه هفتاد، کشور به مناطق قفقاز و آسیای مرکزی دیدگاهی استراتژیک داشت و این نگاه تا اواسط دهه هشتاد نیز ادامه یافت؛ اما از این زمان به بعد ایران دچار انفعال شد. این انفعال در دولتهای یازدهم و دوازدهم به اوج خود رسید و دلیلش هم رویکرد کامل دولت به سمت غرب و عدم توجه به محیط همسایگی ایران مخصوصا قفقاز جنوبی بود.
در خلال جنگ دوم قره باغ در تابستان ۱۳۹۹، انفعال دولت به اوج خود رسید. علاوه بر عدم کنشگری، بعضا طرحهای پیشنهادی به جای منافع جمهوری اسلامی، اهداف غربیها و آمریکاییها را پیش میبرد.
حدود یکسال پس از انعقاد آتشبس در تابستان ۱۴۰۰، جمهوری آذربایجان با سوءاستفاده از بند نهم قرارداد آتش بس -که ارمنستان را ملزم به بازکردن راههای ارتباطی بین سرزمین اصلی جمهوری آذربایجان و نخجوان میکرد- خواهان ایجاد کریدوری به نام زنگزور در قسمت جنوبی خاک ارمنستان شد که ایروان نظارتی بر آن نداشته باشد. مشخصا در صورت اجرایی شدن آرزوی باکو، مرز ایران و ارمنستان قطع خواهد شد و مسیر ارتباطی ایران به روسیه و دریای سیاه در انحصار جمهوری آذربایجان قرار میگیرد. در آن زمان مسئولان ارشد کشور موضعی درست درباره این فتنه ژئوپلتیکی گرفتند و همچنین نیروهای مسلح با برگزاری رزمایش «فاتحان خیبر» خط و نشان محکمی برای دشمنان و فتنهانگیزان خارجی کشیدند.
کریدور زنگزور
هرچقدر فتنهانگیزیها بیشتر میشود، تحرکات گروهی در داخل کشور شدت میگیرد که به راستی باید آنان را لابی باکو در تهران دانست. متاسفانه فعالیت گروه فوق بر ادبیات برخی مسئولان کشور نیز تاثیر گذاشته و جلوی بسیاری از کنشهای فعالانه ایران را گرفته است.
شهریورماه ۱۴۰۱، طی تهاجم نظامی جمهوری آذربایجان به ارمنستان، ارتش این کشور در منطقهای به عمق ۷/۵ کیلومتر و عرض ۸/۵ کیلومتر در داخل خاک ارمنستان پیشروی کرد. از منتهی الیه شمال غربی قرهباغ -که این تهاجم از آنجا صورت گرفت- تنها ۲۰ کیلومتر تا نخجوان فاصله است.
در همین زمان شاهد اتفاقی عجیب بودیم. سید عباس موسوی، سفیر ایران در باکو، همزمان با تهاجم جمهوری آذربایجان به ایران آمد و برخی اعتقاد داشتند وی به دنبال رایزنی با مسئولان ارشد کشور در راستای عدم اتخاذ سیاست لازم در قبال تحولات موجود بود. توییت موسوی مبنی بر انجام «رایزنیهای فشرده» در تهران، این گمان را تقویت کرد. پیش از این نیز موسوی در مصاحبهای اعلام کرده بود که ایران با کریدور زنگزور مخالف نیست! علاوه بر سفیر فعلی، اغلب سفرای سابق ایران در باکو نیز رویکردی مشابه دارند. همچنین برخی از نمایندگان مجلس از حوزههای انتخابیهی شمال غرب کشور مواضعی مشابه دارند.
متاثر از اقدامات فوق، بهنظر میرسد تهدیدات موجود از سمت همسایه شمال غربی ایران، همچنان در بین برخی از مسئولین به رسمیت شناخته نمیشود و سادهانگارانه انگاشته میشود. به طور مثال محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی چندی پیش دربارهی روابط تهران-باکو گفت: «این اواخر سوءتفاهمهایی با جمهوری آذربایجان پیش آمده بود که این مسائل برطرف شد و قرار شد در آینده سفری به باکو داشته باشم».
کلیدواژهی «سوءتفاهم» طی ۲ سال اخیر بارها از زبان برخی مسئولین در قبال سوءرفتارهای باکو شنیده شده است. کاربرد «سوءتفاهم» یعنی دو کشور در سطح کلان روابط دوستانهای دارند و صرفا گاهی اختلالات جزئی ایجاد میشود. این در حالیست که در حوزههای مختلف، باکو منافع جمهوری اسلامی ایران را تهدید میکند.
در پایان باید گفت بنظر میرسد سیاست باکو در قبال تهران کاملا مشخص است. مقامات و رسانههای جمهوری آذربایجان به طور علنی ادبیاتی الحاقگرایانه دربارهی مناطق آذرینشین ایران دارند، باکو با وجود اطلاع از حساسیتهای جمهوری اسلامی، همکاریهای خود با رژیم صهیونیستی را گسترش میدهد، فعالان اسلامگرا با اتهام نزدیکی به ایران سرکوب میشوند و هجمهی سنگین هویتی از سمت جمهوری آذربایجان به کشور روانه میشود؛ هرچند با اندکی دقت میتوان دریافت که در تمام این حوزهها دولت الهام علیاف عاملیت تام ندارد و از سمت اسرائیل و کشورهای غربی تحریک و تشجیع میشود.
در این سمت ولی تهران متأثر از سوءفهم و نفوذ لابی حامی باکو در بدنه تصمیمگیر، همچنان سیاست مشخصی دنبال نمیکند که کشور را بیشاز الان تحت ضربه قرار خواهد داد. به طور مثال میتوان به افشای «نورنیوز» (وابسته به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی) دربارهی پاسپورت آذربایجانی مهاجمان تروریست به حرم شاهچراغ اشاره کرد.
نورنیوز در توییتی تلویحا مدعی شد که ایران واکنش لازم را به این مسئله نشان نداده و از کنار آن گذشته است. پیش از این هم حملات خرابکارانه علیه تاسیسات هستهای و هوایی ایران از مبدا جمهوری آذربایجان با واکنش لازم همراه نشده بود. تا به حال هیچ اقدام خاصی در جهت هزینهزایی برای باکو در قبال ارتباط با اسرائیل صورت نگرفته است.