کد خبر:79
پ
۱۲۳۴۵-۱۸۳
سردار شهید محمد علی ملک

هر چه فریاد دارید با هم بکشید که این کاخ ستم آمریکا را در هم بکوبید

هر چه فریاد دارید با هم بکشید که این کاخ ستم «آمریکا» را در هم بکوبید پایگاه خبری هوران: سردار شهید محمد علی ملک روحانی، فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء(ع) دوران نوجوانی همرزم چمران بوده، همزمان هم در حوزه درس می خواند، در جبهه می جنگید، فرمانده توانمند، شجاع گردان حمزه سیدالشهدا(ع) از لشکر ۲۵ کربلا […]

هر چه فریاد دارید با هم بکشید که این کاخ ستم «آمریکا» را در هم بکوبید

پایگاه خبری هوران: سردار شهید محمد علی ملک روحانی، فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء(ع) دوران نوجوانی همرزم چمران بوده، همزمان هم در حوزه درس می خواند، در جبهه می جنگید، فرمانده توانمند، شجاع گردان حمزه سیدالشهدا(ع) از لشکر ۲۵ کربلا از روستای قرن آباد گرگان، استان گلستان که در ادامه بخشی از وصیت نامه استکبار ستیزی در دفاع از حریم نظام جمهوری اسلامی را می خوانید. شهدا همه از آمریکا متنفرند، چون شاگرد امام بودند. چون آمریکا هرگز صداقت نداشت و هیچ گاه با ملت ایران دوست نخواهد بود. آمریکا بزرگترین ریاکار جهان است.

وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم. لن تنا لو حتی تنفقوا مما تحبون قرآن کریم. اینک که راهله دل انگیز و مست کننده شهادت مشامم را نوازش می دهد و سرتا سر وجود مرا عشق و شوق آن وصلت زیبا فرا گرفته وتمامی سلولهایم را التهاب این دیدار باور نکردنی پر کرده و تمامی روح وجان و هستی ام را مجذوب این معشوق به سوی خود جلب کرده..

و مرا مات و مبهوت ازاین همه جلال و عظمت وزیبائی به گوشه ای خزانده وقلم رابه دستم سپرده که کمی با نسل به یغما رفته این دوران به نوشتن بنشینم ،احساس می کنم که اصلاً وجود خارجی ندارم و اصلاً نیستم.

اما وقتی کمی به خود می آیم احساس می کنم نه من هستم،

و حال در میدان نبرد چکاچک شمشیر را و قهقهه مستانه اهریمنان را و صدای مظلو مانه درد کشیدگان را و حسرت آن کودک بی پدر را ونگاه آن دختر یتیم را همه و همه در حال دیدن هستم و تماشای این حرکت کُند زمان آنقدر مشامم را پر کرده که به تهوام انداخته،

آخ که چقدر زیباست بعد از این همه تحمل درد و اینک احساس می کنم که دستم را رسانده ام در لابلای جرقه ها ی آتشین دستهای این معبود و معشوق که دیر زمانی در انتظار این لحظات, لحظه شما ری می کردم.

خوب دیدم در آین اخرین لحظاتی که چند ساعت دیگر باید با هجوم به قلب سپاه ظلم در برابر سیل تماشاگر رقص مرگ عاشقانه ام را آغاز کنم؛ چند کلامی به یاد گار برایتان می گذارم: واقعیت در این است که هر چه ضعف واستضغاف را در خود می یافتم وهر چه شبنامه هایم برای بیرون پریدن از قفس تن فروکش می کرد پر ریخته تر وبال شکسته تر ومجروح تر می شدم و بیشتر از نفس می افتادم

و هر چه دیوارها نزدیکتر و سقفها کوتاهتر وپنجه هافشرده تر می شد و یا قدرت خا رق العاده ام در تحمل درد شکننده تر وحوصله ام در چیدن در دانه هایی که پیاپی می پا شید ,تنگتر می گردید و نیز در دنیای درونم هر چه در پیرامونم موجی از تباهی ها وسیاهی. زشتی ها وعبودیت وبیگانگی واز خود بریدگی ووسواس وخناس ,نفا س مهیب تر وریشه برانداز تر می آمد.

سموم زمستانی بر بو ستان ایمان وفرهنگ واخلاق این همه انسان بی تفاوت بیشتر می ورزید وشقایقهای عشق وسرخ گلهای شهادت ویاسهای خاطره وبنفشه های شرم وتاًمل ونجابت وگلهای رنگارنگ فضیلتهای انسانیمان وزیبایی های مزارع سبز سیادت وعزت حیات ما وچراهای جان های ما وجوانه های امیدهای ماوشکوفه های پیرانه ما به زردی وخشکی رومیکرد ورسوب سخت وسیاه این سیل دمادمی که همچوصلصال کالفخار برخاک حاصلخیز ماوکشتزار پدران ما بیشتر فرود می آمدو بذرشوروشوقها ی شکافتن وسرزدن ورویئدن و به برک وبار نشستن را در کامی می میراند.

قنات این مومن, آبادی است که میراث تاریخی ماوسرمایه هستی ما وسرمنز ل مقصو دما بود را از بلای لجن پر می کردند و چاههایمان را پیاپی می ریختند وچشمه های امید مان را یکایک فرومی خشکاندند.کلنگ های آن مغنی واصحابش را در فوران منجلاب این زمین وانفجار هیاهوی این زمان ,هردم خاموش تر وفر اموش تر می کردند.

من با تمام احساسم این جریان سیاه وتاریک وخسته کننده دوران رامی دیدم. آیاراهی به جز فدا شدن در راه رسیدن به این اهداف واحیای این همه مرده شده ها داشتم ؟

وآیامی توانستم تما می این جغد صفتان را با چشمانی باز مشاهده بکنم ودم بر نیاورم وخاموش بنشینم ؟مسلماًخیر. ومتعاقب این مسًله بودم که سینه را سپر کردم وتا نرسیدن به این هدف, از درس وبحث وزن وزند گی وپدر ومادر و؛بریدم ودر این بیابان بر هوت تنها فدا شدم وتنها به شهادت رسیدم ومدیونند کسانی که در پی چنازهام می دوند وبه سر وصو رت می زنند وبه این وصیت نامه ام گوش می دهند وخاموشاند

هر چه فریاد دارید باهم بکشید که این کاخ ستم را در هم بکوبید.در آخر پدر جان ومادرجان به عرض برسانم که نمی توانم از شما تشکر کنم چون اگر شیر تومادر با اسم حسین در هم آمیخته نمی شد وبه آیه آیه های وجودم نمی رسید تحقیقاً من اصلاً نمی توانستم اهل درد باشم و اگر راهنما ئی های تو پدر ونصیحت های سمج وار تو مرادم نمی بود معلوم نبود که در کدام از دسته و گروه های ملحد می بودم

آخ مادرجان وآی پدر جان دستانتان را می بوسم وقول می دهم اگر در روز قیامت شافی بودم ,شما را شفاعت می کنم.

باید به خواهر خوبم سفارش کنم که حال وقت آن رسیده که با حجا بت در سنگر مقاومت کنی .من تو را خیلی دوست داشتم ودارم وتو برادرم علی اکبر ،برادر ارشدم باید سفارش کنم که هوای پدر ومادر را نگهدار .داداشم حسن وحسین به شما تاًکید می کنم که درستان را حتماَ ادامه دهید آنهم با جدیت تمام ودر آخر باید به داداش بسیار ارجمندم که لباس سبز سپاه را به تن دارد تاً کید نمایم که به هیچ وجه این لباس را رها نکن ودر آن سنگر خونین مقاومت کن ودر آخر صبر وتحمل شما را از خدای بزرگ خواهانم.

برایم یکسال نماز و چون دو ماه روزه بدهکارم را بگیرید. البته روزه ها را حتماَ و نماز را برای احتیاط ، کتابهایم را هر جا که دوست داشتید بدهید وچون تازگی ها لباس روحانیت را پوشیده بودم به عنوان یادگار نگهدارید.

چند ساعت قبل از عملیات کربلای پنج در هفت تپه ساعت ۵: ۱۲ شب . ۱۹ :۱۰: ۶۵ والسلام محمد علی ملک شاهکوئی

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید