به بهانه ۲۹ دی سالروز شهادت محمودرضا بیضایی؛
حاج قاسم آنقدر بیخوابی کشیده که نمیتوانم به چهرهاش نگاه کنم
برادر «محمودرضا بیضایی» از شهدای مدافع حرم میگوید: برای سالگرد شهیدان مهدی و حمید باکری سال ۱۳۸۹ به تالار وزارت رفتم بعد از اتمام مراسم از محمود خواهش کردم با هم نزد حاج قاسم برویم تا از نزدیک به او سلام دهم او نپذیرفت و گفت او آنقدر بیخوابی کشیده و خسته است که خجالت میکشم به چهرهاش بنگرم.
محمود رضا بیضائی متولد ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در شهر تبریز است، وی در ۳۲ سالگی در سوریه و در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) به شهادت رسید. با زبان عربی و لهجههای عراقی و سوری آشنا بود به همین دلیل با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباط تنگاتنگ داشت. به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزبالله و همین طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را میستود.
با آغاز جنگ سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حریم آل الله، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی «رزمنده» را داشت. به خاطر تعلقی که از نوجوانی به جمعآوری و ثبت اسناد و مواریث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به گردآوری اسناد جنگ همت گماشته بود هر بار که به ایران میآمد، آثاری از جنگ را به همراه داشت؛ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده و آثاری که تکفیریها در صحنههای درگیری به جا مانده بود.
محمودرضا به کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی در این رشته ورزشی فعالیت می کرد، سال ۱۳۷۲ به تیم استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهارجانبه بینالمللی در تبریز قهرمان شد. به فوتبال هم علاقه داشت و به صورت حرفهای آن را دنبال میکرد تا اینکه به خاطر درس و مدرسه عطایش را به لقایش بخشید. در سال ۱۳۷۸ دیپلم گرفت؛ دیپلم رشته علوم تجربی. رفت خدمت سربازی. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و پس از آموزش، خدمتش را در پادگان الزهرا (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز ادامه داد.
نقطه عطف زندگی محمودرضا، آشنایی با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشود. بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق خانواده به ادامه تحصیل در دانشگاه، با انتخاب خود و با یقین کامل، عضویت در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرد. او در بهمن سال ۱۳۸۲ وارد دانشکده امام علی (ع) شد.
ورود به دانشکده افسری، عملا به معنی هجرتش از تبریز به تهران بود، با این هجرت، ادامه زندگی را در جهاد فی سبیلالله رقم زد. او در سپاه، نام مستعار حسین نصرتی را برای خود انتخاب کرد؛ نامی که به گفته خودش برگرفته از ندای هل من ناصر ینصرنی مولایش حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود.در شهریور ماه سال ۱۳۸۵ دوره افسری را به اتمام رساند و از دانشکده فارغالتحصیل شد و قدم در مسیری گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهریاش هیچ تزلزلی در پیمودن آن مسیر در او مشاهده نشد.
پرکاری و کم خوابی ویژگی اصلیاش بود؛ آن چنان که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری به تصویب رسانده بود به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
به دلیل علاقه فراوان به کارش، برای تشکیل خانواده حاضر به بازگشت به تبریز نشد، ۲۵ اسفند سال ۱۳۸۷ مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضل از خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد.
سرانجم محمود رضا بیضایی بعد از ۲ سال حضور در جبهه سوریه ۳ بعداز ظهر ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار، در حالی که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه قاسمیه در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد.
احمدرضا بیضایی برادر این شهید بزرگوار مدافع حرم در گفت وگو با خبرنگار ایرنا بیان کرد: من دانشجو بودم محمودرضا با من تماس گرفت و گفت، مراسم میایی یا نه گفتم نمی دانم اگر فرصت کنم می آیم تاکید کرد حتما بیا حاج قاسم برای سخنرانی می آید آن زمان ایشان زیاد رسانه ای نشده بود و فقط او را نیروهای قدس می شناختند به ندرت برای سخنرانی به جایی می رفت، من به عشق سردار سلیمانی و شهدا به آنجا رفتم، تمام صندلی های سالن پر شده بود، ما مجبور شدیم به بالکن برویم آنجا هم صندولی خالی نبود، بر روی سکوها نشستیم، وقتی که حاج قاسم شروع به سخنرانی کرد محو سخنان ایشان شده بود من هم سخنرانی را با گوشی ام ضبط کردم، محمدرضا گفت، این کت و شلوار قهوه ای که سردار بر تن دارد را می بینی او برای پوشیدن این کت و شلوار هم وقت ندارد و آن را اجبار به تن او کرده اند.
وی افزود: محمودرضا هم مانند فرمانده اش بسیار پرکار بود، خیلی کم می خوابید و همیشه چشمانش خواب آلود بود و آن زمان او حیا کرد و نتوانست با حاج قاسم روبرو شود.
بیضایی توضیح داد: محمودرضا برای تعدادی از رزمندگان مقاومت که به تهران آمده بودند کلاس آموزشی برگزار کرد، حاج قاسم هم برای بازدید سر آن کلاس رفت برادرم در کلاس گفته من راجع به جنگ تحمیلی مطالعه و تحقیق کردم بیشتر شهدا آدم های پرکاری بودند و به نظر من خداوند شهادت را مزد افراد پرکار قرار داده است، حاج قاسم هم حرف او را تائید کرد. این حرف مکرر در ذهنم یادآوری می شود او مصداق حرفش بود.
یک جمله ناب ۳۲ روز قبل از شهادت
برادر این شهید مدافع حرم می گوید: چند هفته بعد از شهادت محمودرضا، یکی از همسنگرهایش جملهای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته بود: «این سخنی از محمودرضاست.» جمله این بود: «إذا کانَ المُنادِی زینب (س) فأهلا بِالشَهادة.» یعنی اگر دعوت کننده زینب (س) است، پس سلام بر شهادت.در جواب همسنگرش نوشتم این حرف را محمودرضا کجا زده، گفت: آخرین باری که با هم کلاس در تهران برگزار کردیم، این جمله را روی تخته سیاه نوشت من هم آن را توی دفتر یادداشت کردم. تاریخ کلاس را پرسیدم، گفت: ۲۷ آذر، حساب کردم ۳۲ روز قبل از شهادتش این جمله را گفته بود.
بیضایی افزود: برادرم چند ماه قبل از شهادت پرچمی را که برفراز یکی از مسجدهای آسیب دیده در جنگ حلب واقع در سوریه بود را به اهتزاز درآورد.
گوش دادن به موسیقی پاپ تا شهادت
به گفته برادر این شهید مدافع حرم، محمدرضا در دوران نوجوانی موسیقی پاپ گوش می داد و نوارهای کاست خوانندگانی همچون ناصر عبدالهی، شادمهر عقیلی و محمد اصفهانی را اواسط دهه ۷۰ می خرید من سر این موضوع با او به مشکل برخورده بودم و می گفتم چرا اینها را گوش می دهی و وقت خود را صرف شنیدن این چیزها می کنی، او می گفت چرا سخت می گیری، اینها مجاز است حتی یکبار دعوا به درگیری فیزیکی رسید و او را کتک زدم من سه سال از او بزرگتر بودم و آن زمان ۱۸ سال سن داشتم، مدتی از این موضوع گذشت یکبار که از دانشگاه به خانه آمدم متوجه شدم نوارهای کاستی که او در یکی از قفسه های کتابخانه چیده بود را جمع کرده، از محمودرضا پرسیدم آنها را چکار کردی گفت همه آنها را دور ریختم، با اصرار از اوخواستم که بگوید چه چیزی باعث شده اینکار را انجام دهد، نوارهای کاست که از دید او مجاز بوده، پاسخ داد مگر مهر امام زمان پشت آن خورده که تایید شده باشد.
وی افزود: من آن موقع مرتب به جلسات یکی از دارالقرآن های تبریز می رفتم و فقط نوارهای کاست قاریان مشهور جهان اسلام را گوش میدادم به همین دلیل احساس می کردم او را ارشاد می کنم و معلمش هستم، بعد از شهادت برادرم و روزهای اول بعد از تشییع و تدفین یکی از همسنگرانش نقل کرد، او همیشه می گفت «معلم من برادرم است»، شنیدن این حرف مرا بسیار اذیت و آشفته کرد، ساعت ۲۴ همان شب تنهایی بر سر مزارش رفتم و منقلب شدم با او صحبت کردم و گفتم من غلط کردم که معلم تو بودم و ناراحت بودم، چرا گفته من معلم او بودم من خجالت می کشیدم می گفتم او شهید شده او معلم من بود.
حاج قاسم آنقدر بیخوابی کشیده که نمیتوانم به چهرهاش نگاه کنم
یک شب قبل از عملیات منطقه غوطه شرقی دمشق محمودرضا به همرزمانش می گوید: ۱۰ سال قبل زمانی که در دانشکده علوم و فنون امام علی (ع) مشغول تحصیل بود خواب دیده خودش، اکبر شهریاری و حمزه در یک منطقه سرسبز و زیبا می جنگند و برای همه آنها یک اتفاق خوب میفتد بعد می گوید شما مراقب خودتان باشید از این سه دوست محمودرضا و اکبر به شهادت رسیدند و حمزه در عملیاتی که محمدرضا به شهادت رسید مجروح شد.
برادر شهید بیضایی می گوید: هر کسی حتی یکبار محمود را دیده می گوید خیلی بشاش، اهل شوخی، بگو و بخند، خوش برخورد و اهل رفاقت بود اما در کار بسیار جدی بود. با پدر و مادر برخورد خاضعانه داشت همیشه دستان آنها را می بوسید، با من و دو خواهرش با احترام رفتار می کرد. با همه شوخی می کرد به جز من چون من بزرگتر بودم حرمت نگه می داشت.
وی خاطرنشان کرد: از برادرم یک دختر به نام کوثر به یادگار مانده است او حدود ۲ سال سن داشت که پدرش به شهادت رسید اکنون ۱۰ ساله است، همیشه درباره پدرش از ما بخصوص پدرم سوال می پرسد من ساکن تبریز و کوثر ساکن تهران است، شرمنده کوثر هستم آنچه باید در حق او ادا می کردم را نکردم.
بیضایی گفت: یک کتاب با عنوان «تو شهید نمی شوی» درباره خاطرات من از بردارم به چاپ رسیده است.
نامه محمود رضا به همسرش
محمودرضا وصیت نامه ندارد اما او در مرداد سال ۱۳۹۲ خطاب به همسرش در نامه ای می نویسد: باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و شیعه هم بدنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً . نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛ نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم. هم من، هم تو. بحمدالله. خدا را باید بخاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. الان که این نامه را برایت مینویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (علیه السلام) و در فضای ملکوتی بینالحرمین ِ صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختیها، بینالحرمین ِ دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (روحی فداها) و دیگری بنتالحسین، خانم رقیه (سلام الله علیها) هستم و به یادتم. نمیدانی بارگاه ملکوتی سه ساله امام حسین الان هم چقدر غریب است؛ در محل یهودیها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابیهای وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آلالله را محاصره کردهاند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، رقیه (سلام الله علیهما). ولی این بار تن به اسارت آلالله نخواهیم داد چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند. واضحتر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطهای ایستادهایم که با لطف خداوند و ائمه اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نباشیم. اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آلالله قیمت دارد، لحظه به لحظه آنرا قدر میشماری .
معرکه شام میدان عجیبی است. بقول امام خامنهای: «بحران سوریه الان مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل. و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ نباید. خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در شام است. تمام دنیا جمع شدهاند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیستها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بیشرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل دادهاند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینهسازان ظهور است و بس. و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین نا آگاه و افراطی نیز همراه شدهاند تا این عَلَم و این نهضت زمینهساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سالها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خود دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند. شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است.و این خاکریز نباید فرو بریزد.
این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه میاندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری (سلام الله علیها) و خانم رقیه (سلام الله علیها) [حفظ نخواهد کرد] که هیچ، حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و… را هم خواهد شکست. جبهه جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و… به نام جهاد فی سبیل الله تشکیل شده است، هدف نهائیش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینهسازان ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور میباشد و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بیگناه شیعه ندارد، کما اینکه این اتفاق را الان به وفور میتوان مشاهده کرد و من دیدهام.
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآئیم، شرمنده و خجل باید به حضور خدوند و نبیاش و ولیاش برسیم چرا که مقصریم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و بقول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاء الله در پناه حق و تا [تحقق] وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.
اسلامایرانیجهادجهاد فی سبیل اللهجهان اسلام ، هوران ، افغانستان ، پاکستان ، آمریکا ، اروپا ، یمن ، ترکیه ، عربستان ، قطر ، آذربایجان ، امارات ، کویت ، لیبی ، فلسطین ، مصر ، اردنحاج قاسم ، گروه تروریستی داعش ، داعش ، سوریه ، دمشق ، شهدای مدافع حرم ، شهدا ، شهید محمودرضا بیضایی ، هوراندفاعشیعیان ، حرم زینب کبری(سلام الله علیها) ، حضرت رقیه (سلام الله علیها) ، عتبات عالیات ، کربلا ، نجف ، سامرا ، کاظمینهوران