کد خبر:6960
شاگرد نجار لشکرکربلا - قسمت دوم
بچههای روستائی از یکماهگی صحرا و بیابان را میدیدند
شاگرد نجار لشکرکربلا – قسمت دوم بچههای روستائی از یکماهگی صحرا و بیابان را میدیدند *نویسنده: غلامعلی نسائی از نوزادی بچه آرامی بود. شیرین و خندهرو بود. کمتر بیمار میشد و کمتر گریه میکرد، سه چهار ماهه که شد تا دو سالگی روی کولم میبستم و میرفتم صحرا، پنبه وجین، پنبهچینی. توی صحرا و خانه […]
بچهها که مریض میشدند، قدیمها توی روستا میبردند در خانه سیدهای دوگوهره که جدشان به اوصیاء و انبیاء الهی میرسید، بچهها را میدادند بغل خانم سیده و بچه را میبوسید و سرش را دست میکشیدند. برای بچه دعا میکردند. اعتقاد قلبی دو طرفه بود، بچه خوب میشد. برای تبرک هم یک روسری میدادند.
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه