کد خبر:6956
پ
۱۴۰۱-۱۶۵۵
همزاد چمران / قسمت ششم

من این راه مقدّس را آگاهانه و عاشقانه انتخاب کردم

همزاد چمران / قسمت ششم من این راه مقدّس را آگاهانه و عاشقانه انتخاب کردم *نویسنده :محدثه نسائی در راه شهدا، در راه پدر حرکت کنیم و من که دیگر از نداشتن پدر ناراحت نیستم چرا که با دیدن چهره نورانی و دلسوز علی زمان (امام خامنه ای) سیمای پدر را تجسم می کنم و […]

همزاد چمران / قسمت ششم

من این راه مقدّس را آگاهانه و عاشقانه انتخاب کردم

*نویسنده :محدثه نسائی

در راه شهدا، در راه پدر حرکت کنیم و من که دیگر از نداشتن پدر ناراحت نیستم چرا که با دیدن چهره نورانی و دلسوز علی زمان (امام خامنه ای) سیمای پدر را تجسم می کنم و هرگز احساس یتیمی نمی کنم.

به گزارش گروه حماسه و مقاومت هوران – امید جهانتیغ فرزند سوم سردار شهید محسن جهانتیغ – من هفت ساله بودم که پدرم شهید شد. متولد؛ ۱۳۵۷مقارن با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی که مره مبارزاتی پدرم در انقلاب بود، در بهار انقلاب متولد شدم. من چیزی از خاطرات پدرم بیاد ندام. با عکس‌های پدر بزرگ شدم و قصه‌های که شبانه مادر عزیزتر از جان ما که ما را خواب می‎کرد و لالائی می‎خواند. پدرم سردار شهید محسن جهانتیغ یک فرد مذهبی انقلابی بود. مابچه‌های شهید بعد از شهادت پدر بیشتر با فلسفه شهادت و خاطرات پدر زندگی کردیم.
می‎گویند جنگ ایران و عراق هشت طول کشید، وقتی جنگ تمام شد، من ده یازده ساله بودم. بیشتر درک می‎کردم که جنگ یعنی چی؟

مادرم می‎گفت: پدرتان در روستای جهانتیغ زابل متولد شد تا دوران ششم ابتدائی درس خواند، وقت رفت سربازی پدر بزرگ‎تان از دنیا رفت و پدرتان همیشه حسرت می‌خورد که کاش آخرین بار پدش را می‎دید. برای همین همیشه هوای شما را داشت و به من توصیه می‎کرد که مراقب بچه‎های من باش که خوب بزرگ بشوند.

درس‎‌خوان و اهل دل باشند.
کورسوئی از گذشته را بیاد خود دارم که می‎رفت جبهه یک ابهت بسیار خاصی داشت و ما افتخار می‎کردیم که فرزند یک رزمنده هستیم. وقتی خانه ما شلوغ شد از گوشه و کنار آدم می‎آمد تازه فهمیدیم که فرزند شهید هستیم.
بزرگتر که شدیم بیشتر متوجه حضور خودما در جامعه شدیم که چگونه باید زندگی کنیم که آرزوی پدر را برباد ندهیم و راه او را ادامه دهیم.
من به عنوان فرزند شهید وظیفه دارم پاسدار خون پدرم باشم و اول خودم و در آینده فرزندانم را به راه خدا، امام و پدرم هدایت کنم و بعد در جامعه امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر را به عنوان یک فرزند شهید رواج دهم.
از عکس‎‏های که توی آلبوم خانه پدری ما است متوجه می‎شوم که پدرم عاشق مادرم بود. با هم زندگی خوبی داشتند.
مادرم نیز همین‎طور دلبستگی عجیبی به پدرم داشت. و این‎که در نبود پدر با سختی و مشقت ما را بزرگ کرد و به عرصه رساند.
پدرم توی زندگی خیلی زحمت کشید. هوای خواهر و برادرهای خودش را داشت. به مادر خیلی احترام می‎گذاشت و توقع داشت که ما هم مثل خودش ایثارگر باشیم.
روح پدر همیشه و همه جا در زندگی روی سر ما است.
هر جا به مشکلی می‎خوریم می‎آید و به ما کمک می‎کند. وصیت‌نامه و نامه‎های پدر را وقت‎های که دلگیر از زندگی می‎شویم می‎خوانیم و این کلمات به ما قوت و قدرتی‎دهد که چگونه از سختی‎ها بیرون بیایم. پدرم دوست داشت مادرم چون زینب کبری (س) پیام آور قیام کربلای ایران باشد، و برای ما سفارش می‌کرد که هرگز برادران‎مان را تنها نگذارم و تا پای جان از اسلام دفاع کنم.
در راه شهدا، در راه پدر حرکت کنیم و من که دیگر از نداشتن پدر ناراحت نیستم چرا که با دیدن چهره نورانی و دلسوز علی زمان (امام خامنه ای) سیمای پدر را تجسم می کنم و هرگز احساس یتیمی نمی کنم.
حرف‎های زیبا و زیاد برای شهادت وجود دارد و با افتخار با شهید صحبت می‎کنیم. شهید چه می‏كند ؟ شهید تنها كارش این نیست كه در مقابل دشمن می‏ایستد، یا دشمن را می‏زند و یا از دشمن می‏خورد، اگر تنها این بود، باید بگوئیم‏ آن وقتی كه از دشمن می‏خورد و خونش را می‏ریزد، خونش هدر رفته ؟ نه، هیچ‌وقت خون شهید هدر نمی‏رود، خون شهید بر زمین نمی‏ریزد، خون شهید هر قطره‏‌اش تبدیل به صدها قطره و هزاران‌ها قطره، بلكه به دریایی از خون‏ می‏گردد و در پیكر اجتماع وارد می‏شود.

پیغمبر اسلام فرمود: ما من قطرش احب الی‌الله من قطرش دم فی سبیل الله» هیچ قطره‏ای در مقیاس حقیقت‏ و در نزد خدا از قطره خونی كه در راه خدا ریخته شود بهتر نیست شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، این شهدا هستند كه به پیكر اجتماع و در رگ‌های اجتماع و خاص اجتماعاتی كه دچار كم خونی هستند، خون جدید وارد می‏كنند. مثل خون سردار شهید جهانتیغ، پدر شهیدم دسوت داشت که ما مدارج بالای علمی را کسب کنیم و در این مملکت شهید پرور روح پدر را شاد نمائیم.
شنیدم که پدرم مرد آزاده‌ی مبارزی بود و شهادت را نه وسیله بلکه فیض خدا می‎دانست، انتخاب آگاهانه شهادت پدرم به ما قدرت می‎بخشد تا در زندگی در راه خودش گام داریم. شهادت، فناشدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است.
شهادت، مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و به خاطر هدفی مقدّس و به تعبیر قرآن: «فی سبیل اللّه» انتخاب می‎کند و پدرم این را انتخاب کرد.
هر مرگی نمی تواند شهادت باشد. اولاً، باید این مرگ با کشته شدن باشد و ثانیاً، این کشته شدن هم دو شرط اساسی دارد تا شهادت بر آن اطلاق گردد:
آگاهانه باشد.
فی سبیل اللّه باشد. آگاهانه بودن به این معنا است که انسان خود با بصیرت، انتخابگر این نوع مرگ باشد.
و شرط آگاهانه بودن آن است، شهید، حقّ و باطل زمان خود را بشناسد و در زیر لواء حق، در رکاب «امام زمان» خود علیه باطل بجنگد.
شهید محسن جهانتیغ روزای جمعه زیارت عاشورا می‎خواند و خود بر این مر واقف بود که چگونه شهید می‎شود.
مادرم روایت می‎کند که آخرین بار پدرت من را با خودش برد اهواز و یکی دو ماه در پایگاه شهید بهشتی محل اسکان رزمندگان با خانواده زندگی کردیم.
تا آن موقع خیلی از جنگ و جبهه شناختی عمیق نداشتم. ولی وقتی رفتیم اهواز خیلی برای من عجیب بود. چنگ با کفار بود و این یعنی راه پدر درست بود.
هدف پدر شهید ما، در جنگ علیه کفّار و مشرکین بود و بیانگر این معنا است که، جنگی دارای ارزش است که، هیچ هدفی جز «اللّه» در آن نباشد و پدر فقط برای خدا جنگید و از نحوه شهادت خود آگاه بود.
یک روز قبل شهادت برای مادرم و دو برادرم بلیط قطار می‎گیرد و آن‌ها را روانه خانه در گرگان رستای آلوکلاته می‎کند که روز بعد از قرارگاه خبر می‎دهند سردار محسن جهانتیغ شهید شده است.
خاطره‌ائی از رفقای شهید پدر دارم مبنی بر این‌که؛ پدرم ۱۲ ساعت قبل شهادت می‎خواهد که غسل شهادت کند، توی یک رودخانه‌ائی که قدری پستی بلندی دارد شنا می‎کند.
یکی از بچه‎ها صدا می‌زند؛ دکتر دکتر به معنی همان که می‎گفتند شبیه شهید چمران بود و مشهور بود به همزاد چمران، به پدرکتر می‎گفتند، پدر گفت: من می‎خواهم غسل شهادت انجام بدهم. به گفته همرزمانش در لحظه آخر گفت «یامهدی(ع) شهید می‎شود.
از دوست و رفیق‎های پدرم حرف‎ها و خاطرات زیادی دیده و شهیده شده این‎که پدر بیشتر با افراد مومن و مذهبی و ساده زیست رفاقت می‎کرد. اهل دل بود و به فقرا کمک می‎کرد. هر گجا کسی مشکل داشت پیگیر می‎شد.
نظر پدر این بود که جنگ میدان آزمایش الهی است، و هر مسلمانی باید برای بیرون راندن متجاوز جهاد کند و شهادت اوج کمال انسانی بشریت است.
در حقیقت پر محتوی ترین عنوان در راستای تکامل انسان، از دیدگاه متون اسلامی، عنوان شهید است. شهید با قطرات خون سرخ و زیبایش، راه اصلی انسانها و خط اصیل سعادت بشر را علامت گذاری می کند تا رهروان، در وسط راه گم نشوند، بلکه از پی او با نشانه به پیش بروند و به سعادت ابدی دست بیابند. شهید آن طائر بلند پرواز قدسی است که فضا و عرصه گیتی را برای پرواز خود ناچیز و کوچک می بیند و از این رو پر می گشاید و به سوی باغات بهشتی و منازل عالیه جهان ابدی پرواز می کند.
شهادت، پایان بخشیدن به حیات طبیعی و مادی و کثیف برای دفاع از ارزش‎های والای انسانی و شکافتن قفس کالبد مادی و حرکت به مقام بلند شهود الهی است و دست شستن از بودن در حال هشیاری و آزادی و دست یافتن به شدن است، و خلاصه شهادت نوعی مرگ نیست، بلکه صنعتی است از حیات معقول و او کسی است که از فنا رسته و به ابدیت و بقاء پیوسته است.
پدرم در دفترچه ‎های که داشتند در خوص شهادت مطالب بسیاری نوشتند که راهگشائی زندگی خانواده باشد.
و این‎که؛ من این راه مقدّس را آگاهانه و عاشقانه انتخاب کردم و حالا در جبهه حضور دارم، همان محلی که «خون» با «عقیده» پیوند می‌خورد و در همان‎جا است که شهادت میسّر می شود و شهادت پلی است که ما را به هدف نهائی می رساند.
پدر کتاب‎های مذهبی زیاد مطالعه می‎کردند،مخصوصا هر محتوی که در خصوص شهادت بود را خیلی دوست داشتند. همیشه به ما از طریق مادر توصیه می‎کردند که در خصوص شهادت تحقیق کنیم و راه رهائی را به مردم آگاه سازی کنیم.
مثلا شهادت در اندیشه امام خمینی را خیلی دوست داشتند که می‎فرمایند؛ امام خمینی(قدّس سرّه) که خود عارفی وارسته بودند و در محراب عشق در طلب وصال یار، زندگی می کردند، در باب شهید و شهادت، مطالب ارزنده ای فرموده اند که از میان آنها می توان گزیده ای را در باب شهادت مقامات عرفانی آن ابراز داشت: «مرتبه شهادت از مراتب عالیه و کمالات نفسانیه ای است که از اولیای خدا به ارث رسیده است. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این «ارتزاق عند رب الشهدا» چیست؟ چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او ـ جلّ و علا ـ و وارستگان از خود و ملک هستی باشد. پس مثل من وابسته به علایق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولی تر است.
در واقع شهادت راهی است پر رمز و راز که تا خود انسان نرود و آن را نچشد، نمی فهمد که چیست و چگونه است و چطور باید آن را پیمود. شهادتی که از روی ایمان و آگاهی و در رابطه با خدا و در حال نیایش پدید آید، توأم با عشق است، زیرا که پرستش وی در خون تبلور یافته و میدان رزم، محرابش گشته و با خون سرخش وضو ساخته و در زیر رگبار گلوله خصم به ستایش معشوق خود مشغول شده و در زیر آسمان نیلگون شفق گونه به جهاد در راه حق به قیام برخاسته، که چنین عبادتی به منتهای خلوص رسیده و از بندگی به عشق عمیق دست یافته که نه تنها عابد است، بلکه عاشق، و نه تنها خدا را معبود، بلکه معشوق می داند.
مقام شهادت از ملزومات مقام خلیفه الهی است که قرآن کریم وعده تجلّی نور حق را بدان نوید می دهد.
و این ارث از موالیان و اولیاء اللّه به ما رسیده است. این کلام با فرازی از سخنان امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ مزین خواهد شد.
شهادت ارثی است که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است.
در سخنان عارفانه امام، شهید کلمه ای است بس عظیم که در عقل کوچک ما نمی گنجد. شهید باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها حیات دوباره می دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. شهید چشمه فیض الهی است که در دنیا پدیدار شده، شهید ساغری است که آبش خون و خونش روان است. از مداد علماء، شهدا برخیزند و از خون شهداء مداد علما سیراب می شوند.
شهید گلواژه عشق و مقام رفعت انسان است.
خداوند فیاض است و شهادت نبض والای او. شهید، تن برایش سنگینی می کند و مانع رسیدن اوست به محبوب. شهید نگرشی است والا، خونی است جوشان، با نوری منور و دلی لبریز از عشق به خدا. شهید آیینه تاریخ است، کسی وجود او را درک نمی کند. تنها کسی می تواند شهید را بفهمد که چون او شود و پدر این را خوب دریافته بودند، حتی قبل از شهادت از شهادت خوا و از کیفیت آن آگاه بودند.

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید