کد خبر:6775
پ
۱۴۰۱-۱۶۵۵

مادرم می‎گفت که پدرتان عاشق امام حسین(ع) بود

همزاد چمران / سردار شهید محسن جهان تیغ – قسمت پنجم مادرم می‎گفت که پدرتان عاشق امام حسین(ع) بود *نویسنده: محدثه نسائی به مادرم می‎گفت بعد از شهادتم از طرف من به فرزندانم سلام برسان و بگو پدرتان در راه خدا شهید شد. توی نامه‎های همیشه به همه سلام می‎رساند مخصوصا به مادرش خیلی احترام […]

همزاد چمران / سردار شهید محسن جهان تیغ – قسمت پنجم

مادرم می‎گفت که پدرتان عاشق امام حسین(ع) بود

*نویسنده: محدثه نسائی

به مادرم می‎گفت بعد از شهادتم از طرف من به فرزندانم سلام برسان و بگو پدرتان در راه خدا شهید شد. توی نامه‎های همیشه به همه سلام می‎رساند مخصوصا به مادرش خیلی احترام می‎گذاشت. به همه فامیل احترام می‎گذاشت و همه پدرم را دوست داشتند.

به گزارش گروه حماسه و مقاومت هوران –  حمید جهانتیغ – فرزند دوم شهید  – وقتی که پدرم شهید شد من ۹ سال داشتم. متولد؛ ۱۳۵۴که پدرم را در لباس جبهه دیده بودم. در لباس پاسداری انقلاب، همیشه با خودم قهرمان بازی بازی می‎کرم که پسر یک فرمانده هستم و دلم می‎خواست سلاح به دست به دنبالش بروم که با دشمن کفار بعثی بجنگم.

پدرم رفقای با معرفتی داشت چه توی شهر چه توی روستاهای مجاور وقتی با هم دیگر خانه ما می‎آمدند من حس خوبی داشتم که پدرم با آدم‎های خیلی مهربان رفیق است خودش ه خیلی مومن و مذهبی و مهربان بود. با مادرم دوست و رفیق بودند. هیچ وقت ندیدم که توی خانه با هم بگو مگو کنند.

مادرم می‎گفت که پدرتان عاشق امام حسین(ع) بود

همیشه با بچه‎ های مردم خیلی با مهربانی رفتار می‎کرد. ما را مسافرت به مشهد و زابل می‎برد و برای ما خوراکی می‏‎خرید.
به مادرم خیلی علاقه مند بود، مادرم را برای مدت کوتاهی به منطقه برد، دو برادر بزرگترم با من خانه مادربزرگ بودیم و دو برادر کوچکم را هم برده بودند جبهه، توی پایگاه شهید بهشتی اهواز که آن‌جا فرمانده‎ها خانواده خودشان را می‎بردند با هم زندگی نمی‎کردند.

پدرم اهل مطالعه و کتاب بود. حتی دوران قبل از انقلاب توسط مامورهای شاه سفاک و خائن آمریکائی پدرم را زندان انداختند و مدتی بازداشت بود و شکنجه کرده بودند که باید رفیق‎های خودت را لو بدهی. پدرم مرد بسیار محکمی بود. هر چه شکنجه دادند رفیق‎های خودش را نفروخت و بعد از مدتی انقلاب پیروز شد. پدر به ما بچه‌‎های خودش علاقه‎ی شدیدی داشت وقتی می‎خواست جبهه برود ما را بغل می‎کرد و می‏بوسید و نوازش می‎کرد. دلش می‎خواست که ما را تنها بگذارد ولی چون جهاد در راه خدا را انتخاب کرده بود، باید می‌رفت.
شهادت را انتخاب کرده بود. و این‌که راه کربلا، مادرم می‎گفت که پدرتان عاشق امام حسین(ع) بود و همیشه حرف‎ه‌های شهادت‌گونه می‎زدند، آیا به انگیزه‎ی پیشوایان معصوم پی برده اند . و میدانید فلسفه ی شهادتشان چه می باشد.
مگر نه آن‌که حسین (ع) فریاد بری آورد که من مرگ با عزت را بر زندگی دم خفت ترجیح می دهم و مگر به این شعار عمل ننمود و این‌که شما بر خود تکلیفی نمی بینید. آیا وقت آن نرسیده که پرده های غفلت د رجهالت را کنار زدند و با غریو فریادتان بی‌خبران را آگاه کنید. آیا برای سکوت‌تان توجهی می یباید.می‌دانم که بارها گفته و می‎گوئید و دست حسرت و افسوس بر دست می‌زنید که ای کاش در زمان حسین (ع) بودیم و چنین و چنان می کردیم و غیره …

به همین خاطر محرم‌ها که همه عزاداری می‎کردند خیلی دوست داشت در رکاب امام حسین باشد که برود و با دشمن «یزید زمان صدام بعثی کافر بجنگد، می‎گفت: بلکه آن حق بود که رهروان رهش را در کنار حسین (ع) و در مقابل باطل قرار می دهد. و این در هر زمانی صادق است که برحق باش و از همین جهت پدرم رفت جنگ تا با دشمن امام‌حسین(ع) جنگ کند.

حسین گونه‌ای که در مقابل جلادان و دشمنان خدا و دین خدا قد علم کند و فریاد هیهات من الذله اش خفتگان را بیداد و بیداران تحرک و جنبش و جانی دوباره دهد. حال خمینی حسین دیگری است. چرا که جزء حق نمی‌‎گوید و زندگی و عمل و گفتارش همه گواه این مطلب است که ایشان بحق نائب حضرت ولی عصر (عج) می باشند. پدر شهیدم بشدت به روحانیت و امام خمینی و آیت‎الله خامنه‎ائی علاقه مند بود. می‌گفت: هر گجا که اسلام در خطر باشد باید مانند سربازان امام حسین جان فدا کنیم، و بهوش باشید که منافقان کوردل اسلام مرتجعین را جایگزین اسلام واقعی نکنند.

به مادرم می‎گفت بعد از شهادتم از طرف من به فرزندانم سلام برسان و بگو پدرتان در راه خدا شهید شد. توی نامه‎های همیشه به همه سلام می‎رساند مخصوصا به مادرش خیلی احترام می‎گذاشت. به همه فامیل احترام می‎گذاشت و همه پدرم را دوست داشتند.

توی نامه برای آینده ما می‎نوشت که باید درس بخوانیم و تحصیلات بلند پایه بدست بیاوریم. به مانند اباعبدالحسین(ع) که در برابر یزید ایستادگی کرد بایددر برابر دشمن ایستادگی کنیم تا پای شهادت برویم و خودش نیز این‌گونه شهید شد. هر وقت قرآن از کشته شدگان در جنگ ها سخن به میان می آورد، بلافاصله به دنبال آن، عبارت فی سبیل الله (در راه خدا) را می آورد که نشان می دهد که شهادت اجر و چاداش بلند مرتبه‌ائی دارد که نصیب خانواده ما شد و ما باید قدر آن را بدانیم.
پدرم همچون سرور شهیدان حضرت سیدالشهدا امام حسین (ع) به ندای او لبیک گفت و به شهادت رسید

ادامه دارد ….

تولید محتوا – انجمن نویسندگان استان گلستان هوران

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید