کد خبر:6772
پ
۱۴۰۱-۱۶۴۹
سردار شهید موسی‎الرضا خراسانی

موسی‌الرضا معتقد بود، جهاد در راه خدا از وظایف انسانی الهی است

موسی‌الرضا معتقد بود، جهاد در راه خدا از وظایف انسانی الهی است پاسدار شهید موسی‌الرضا خراسانی/ جانشین مهمات لشکر۲۵ کربلا *نویسنده: غلامعلی نسائی انقلاب که پیروز شد، موسی‌الرضا هم شغل نجاری را رها کرد و آمد توی صف بسیج ایستاد، بعد از فرمان حضرت امام مبنی بر شکل گیری بسیج مستعضفان وارد بسیج شد. به […]

موسی‌الرضا معتقد بود، جهاد در راه خدا از وظایف انسانی الهی است

پاسدار شهید موسی‌الرضا خراسانی/ جانشین مهمات لشکر۲۵ کربلا

*نویسنده: غلامعلی نسائی

انقلاب که پیروز شد، موسی‌الرضا هم شغل نجاری را رها کرد و آمد توی صف بسیج ایستاد، بعد از فرمان حضرت امام مبنی بر شکل گیری بسیج مستعضفان وارد بسیج شد.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت هوران – سردار شهید موسی‌الرضا خراسانى فرزند اول خانواده «غلام‌على و خديجه‌خراسانى». بود. متولد شب یلدا، یکم دى سال ۱۳۴۲ در خانواده سنتی و مذهبی روستاى قلى‌آباد از توابع شهرستان گرگان به دنيا آمد. پدر و پدر بزرگش كشاورز بودند و زندگى روستائی در دوران رژیم ستم‌شاهی به علت کمبود امکانات رفاهی بسیار سخت گذران میشد. نه آب آشامیدنی بود و نه بهداشت، حمام و آب برق و گاز هم نداشت. حتی مردم از ابتدائی‌ترین خواسته‌های انسانی زندگی خود به علت ریخت و پاش خاندان رژیم منفور پهلوی محروم بودند.

پاسدار شهید موسی‌الرضا خراسانی

هر خانواده بیش از دو سه نوزاد شش هفت ماهه تا دو سه ساله خود را از دست می‎دادند. خانواده موسی‌الرضا شش برادر بودند و دو خواهر، از خود نیز سه فرزند به یادگار گذاشتند، دو پسر و یک دختر، البته به علت جراحات جنگی ناشی از گاز‌های شیمیائی دو فرزندشان در کودکی از دنیا رفتند، تنها یک دختر به یادگار ماند. بچه‌ها بر اثر عوارض شیمیائی پدر دچار عارضه شدند، دکترهای زیادی رفتند، آزمایش‌های گوناگون روی بچه‌ها صورت گرفت، خدا لعنت کند، آلمان و فرانسه و انگلیس که با حمایت‌شان از صدام، گاز‌های شیمیائی به نوزاد‌ها هم رحم نکردند. تنها رقیه از پدر قهرمان روستائی فرمانده مهمات لشکر باقی ماند.
اگر چه مادرها دردوران رژیم سابق پهلوی مزدور آمریکا حدود ده دوازده فرزند می‎آوردند. به علت عدم بهداشت و درمان و دارو و درمانگاه و دسترسی مردم روستائی به امداد پزشکی زنانه همه بچه‌های زیادی را از دست می‎دادند تا بتواند سه چهار فرزند را به عرصه برساند.
خانواده‌های پنج شش هفت نفره تنها در یک اتاق زندگی می‎کردند و پائیز و زمستان دور «کرسی»، تابستان گرم توی ایوان و حیاط و پشت بام می‏خوابیدند. صفا و محبت داخل خانواده‌های پر جمعیت موج می‎زد، بشدت پشت هم بودند، از هم دیگر حساب می‎بردند، اگر چه برق و روشنائی نبود همه دور چراغ گرسوز می‏نشستد، کنار سماور زغالی چای می‎خورند، یخچال نداشتند. برای آوردن و خوردن آب شرب، باید مادر و دخترها کوزه به دوش به سمت رودخانه‎ائی در حاشیه روستا می‏رفتند و آب می‎کشیدند و می‎آوردند.
سفره‌های بزرگ با قلب‎‌های وسیع که یکی از این خانواده‌ها موسی‌الرضا را تحویل جامعه داد.
پسرها و دخترها درکنار مادر و پدرشان در تابستان و بهار کشاورزی می‎کردند، کمک‌حال خانواده بودند. پدربزرگ آقاموسی‌الرضا دامدار و کشاورز بود.
موسی‌الرضا به سن شش هفت سالگی که رسید به جای درس و مدرسه رفت کمک دست پدربزرگش توی دامداری و کشاورزی و از تحصیل بازماند.
می‎خواستند از موسی‌الرضا کشاورز بسازند. پدر بزرگ که از دنیا رفت، موسی‌الرضا تصمیم گرفت نوشتن و خواندن را یاد بگیرد.
شبانه به کلاس «پیکار با بی‎سوادی»، ‌رفت و روزها توی کارگاه نجاری توی شهرستان گرگان، پشت قزاق محله «شاگردی»، می‎کرد. سیر تحول روحی و مذهبی انقلابی موسی‌الرضا خراسانی با جریانات مردمی علیه رژیم سفاک شاهنشائی شروع شد.
موسی‌الرضا وارد عرصه مبارزه شد. توی روستای قلی‌آباد گرگان بچه‌های مسجدی را دور خودش جمع می‎کرد، بصورت گروهی به شهرستان گرگان می‏رفتند تا توی تظاهرات‌های شهری شرکت کنند. دوران نوجوانیِ موسی‌الرضا با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران همراه شد. در راهپیمایی‌ها و تظاهرات علیه رژیم طاغوتی شاه شرکت داشت، اعلامیه‌های امام را از مدرسه امام صادق گرگان توسط فرزند آیت‌الله طاهری گرگانی، آقا سید محمد طاهری می‎گرفت به روستای قلی آباد می‌بردند.

انقلاب که پیروز شد، موسی‌الرضا هم شغل نجاری را رها کرد و آمد توی صف بسیج ایستاد، بعد از فرمان حضرت امام مبنی بر شکل گیری بسیج مستعضفان وارد بسیج شد، در پایگاه بسیج محل روستا هفته‌ائی دو سه شب به ستاد بویه می‎آمدند برای نگهبانی، در همان روزهای نخست تشکیل بسیج یک دوره آموزش نظامی رفت. شب‌ها در روستای قلی‌آباد رزم شبانه می‎گذاشتند، مسجد محفل پایگاه بسیج بود. کلاس‎های قرآنی، آموزش عقیدتی و سلاح برگزار می‎کردند. وقت سربازی‌اش با شروع جنگ تحمیلی بود که دو سال تمام در جبهه خدمت کردند. از خدمت که برگشت، به عنوان بسیجی داوطلب عازم جبهه شدند، بار دیگر ششم شهریور ۱۳۶۲ به جبهه رفتند، گردان یارسول‌الله(ص) تا دوم اسفند ۶۲ در جبهه فرماندهی گروهان را عهده دار بودند و خیلی زود توانمندی‎اش را نشان داد. عضو رسمی سپاه شدند و به عنوان جانشین تسلیحات و مهمات لشکر ۲۵ کربلا انتخاب شدند.
موسی‌الرضا معتقد بود، جهاد در راه خدا از وظایف انسانی الهی است. یک دوره آموزشی جبهه را دوشا دوش پدربزرگ مادری خود «ابراهیم‌ خراسانی»، گذراند که بعدها به عنوان امدادگر در جبهه‌ها حضور داشت. یک روز به مادرش‌گفت: امام فرمودند باید جوان‌ها زودتر ازدواج کنند. من هم می‎‌خواهم ازدواج کنم، مادر دختر یکی از اقوام را به نام خانم «هاجر محمدی»، در سال ۱۳۶۲ به عقدش در آوردند. داستان زندگی موسی‌الرضا شکل دیگری گرفت. هر بار شش هفت ماهی جبهه بودند مدت کوتاهی مرخصی می‎آمد و برمی‎گشت جبهه، از اعتبار رزمندگی در حل مشکلات زندگی استفاده نمی‌کرد. توی مرخصی‌های که از جبهه برمی‎گشت به دردهای محرومین محل خودش توجه داشت. از خصوصیات بارز او صبر در برابر شدائد زندگی بود. وقتی می‌خواستند با عقدنامه، وسایلی در اختیارش قرار دهند.
گفت: من همه چیز دارم. سرانجام با اصرار، یک دستگاه یخچال گرفتند. به همین هم راضی نبودند، دوست داشت زندگی ساده‌ائی را دنبال کنند. حتی دنبال گرفتن زمین خانه سری نبود و تمام زندگی‎اش را بعد از ازدواج در یک اتاق نمور رطوبتی ۹ متری گذراند.

موسی‌الرضا خراسانی با الهام از پیام‌های امام‌خمینی با گروهک های ضد انقلاب آشتی ناپذیر بود و آن‌ها را خوارج می‌دانست، پس از هر مرخصی یکی از برادران خود مسلم یا عقیل را با خود به جبهه می برد. حتی پدر پیرش نیز سه بار در خط مقدم حضور داشت. موسی الرضا نسبت به حفظ بیت‌المال بسیار حساس بود.
موسی الرضا خراسانی، سرانجام بعد از شش سال حضور در جبهه های جنگ نهایت در عملیات نصر ۴ در منطقه ماووت در ۸ تیر ۱۳۶۶در حال حمل مهمات بود که در اثر اصابت خمپاره‌ای به ماشین وی به همراه همرزم و نوه عمویش «علی‌اصغر محمدی»، که در طفولیت پیمان اخوت با وی بسته بود، هر دو به شهادت رسیدند.
از شهید خراسانی یک فرزند به نام رقیه باقی مانده است. بعد از شهادت خراسانی، فرزند سوم وی در ۱۸ اسفند ۱۳۶۶ به دنیا آمد که نام او را به یاد پدر «موسی‌الرضا»، گذاشتند.

اما او نیز در اثر عوارض ناشی از شیمیایی بودن پدرش، مانند برادر دیگر خود کاظم به هنگام تولد به بیماری سرطان خون دچار بود و در شش ماهگی پس از تلاش بی‌ثمر خانواده برای درمان، در یکی از بیمارستان های تهران از دنیا رفت.

قصه زندگی آقا موسی‌الرضای قهرمان شهید لشکر خط شکن ۲۵ کربلا را از دیدگاه همرزمان و خانواده‌اش بخوانید. قصه‌های دارد بسیار شگفت و عجیب و خواندنی، شما را با روایت‌های زندگی پر فراز و نشیب سردار شهید موسی‌الرضا خراسانی تنها می‌گذاریم.

ادامه دارد ….

تولید محتوا – انجمن نویسندگان استان گلستان هوران

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید