کد خبر:5723
پ
۱۴۰۱-۱۲۳۱
زندگی جهادی شهید سلیم علی‌پور

حاج سلیم شهادت را بعد از بازنشستگی نصیب خودش کرد

حاج سلیم شهادت را بعد از بازنشستگی نصیب خودش کرد در تاریخ دفاع مقدس، نبرد در کردستان ویژگی‌های خاص خودش را داشت. این اغتشاشات زودتر از جنگ تحمیلی صدام علیه ایران آغاز شد و سال‌ها پس از آن نیز ادامه داشت گروه حماسه و مقاومت هوران – در تاریخ دفاع مقدس، نبرد در کردستان ویژگی‌های […]

حاج سلیم شهادت را بعد از بازنشستگی نصیب خودش کرد

در تاریخ دفاع مقدس، نبرد در کردستان ویژگی‌های خاص خودش را داشت. این اغتشاشات زودتر از جنگ تحمیلی صدام علیه ایران آغاز شد و سال‌ها پس از آن نیز ادامه داشت
گروه حماسه و مقاومت هوران – در تاریخ دفاع مقدس، نبرد در کردستان ویژگی‌های خاص خودش را داشت. این اغتشاشات زودتر از جنگ تحمیلی صدام علیه ایران آغاز شد و سال‌ها پس از آن نیز ادامه داشت. در چنین شرایطی رزمنده‌ای که در کردستان حضور می‌یافت، سال‌های درازی در جنگ و جهاد بود و بار‌ها و بار‌ها تا مرحله شهادت پیش می‌رفت. حاج سلیم علی‌پور یکی از شهدای خطه کردستان است که از زمان شروع درگیری‌های کردستان به مقابله با ضدانقلاب پرداخت و تا سال ۱۳۷۶ که به شهادت رسید، ۱۸ سال در مناطق عملیاتی غرب و شمالغرب کشور سابقه جهادی داشت. در گفتگو با عامر سلیم‌زاده یکی از همرزمان شهید، روایت‌هایی از وی را تقدیم حضورتان می‌کنیم.

در زندگی شهید علی‌پور می‌خوانیم که ایشان بعد از بازنشستگی به شهادت رسیده است. هنگام شهادت چند سال‌شان بود؟
حاج سلیم متولد سال ۱۳۲۷ و اوایل انقلاب هم جزو اولین نفراتی بود که به عضویت پیشمرگان مسلمان کُرد درآمد و تا چند سال پس از اتمام جنگ تحمیلی که همچنان کردستان درگیر ضدانقلاب بود، ایشان در آن نواحی خدمت می‌کرد؛ بنابراین به دلیل استمرار حضور در مناطق عملیاتی، زودتر از حد معمول بازنشسته شد. البته بعد از بازنشستگی همچنان با قرارگاه حمزه‌سیدالشهدا (ع) همکاری می‌کرد.
گفتید ایشان از پیشکسوتان پیشمرگان مسلمان کُرد بودند. چه سالی وارد این سازمان شدند و چه فعالیت‌هایی داشتند؟
در کردستان خط جهاد منوط به حضور در یک سازمان یا نهاد مثل سپاه نبود. چون ما در بطن درگیری حضور داشتیم و هر کسی که می‌خواست از انقلاب دفاع کند، از سوی ضدانقلاب مورد هجمه قرار می‌گرفت. شهید علی‌پور هم از همان اولین روز‌های پیروزی انقلاب وارد بحث جهاد شد و سال ۵۸ که سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد تشکیل شد، ایشان هم به عضویت آن درآمد و بسیار هم فعال بود. ایشان زادگاهش روستای هورازه بود. اما بعد از پوشیدن رخت پاسداری و شروع جهادش علیه گروهک‌ها و ضدانقلاب به روستای سیاحومه نقل مکان کرد. تا پایان جنگ تحمیلی هم در همین روستا به عنوان فرمانده گروهان ضربت و جانشین گروهان روستای کوخان که هر دو از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بودند، باقی ماند. همچنین شهید علی‌پور در پاکسازی محور سردشت، بانه و دیگر نقاط کردستان هم بسیار فعال بود.

خود شما هم در مناطق عملیاتی همراه شهید علی‌پور بودید؟
بله، من بار‌ها و بار‌ها و طی دوره‌های مختلف ایشان را همراهی می‌کردم. یک اخلاقی که شهید داشت هر بار می‌خواست به مأموریت برود، با همه خداحافظی می‌کرد. (این خاطره را خانواده شهید هم بیان کرده‌اند) وقتی از او می‌پرسیدند چرا هر بار با هم خداحافظی می‌کنید؟ می‌گفت شاید شهید شدم و برنگشتم. می‌خواهم هربار که مأموریت می‌روم از همه حلالیت طلبیده باشم و خداحافظی‌هایم را کرده باشم. حاج سلیم رزمنده شجاعی بود. به همین خاطر در هر مأموریتی امکان شهادتش می‌رفت. ما به او می‌گفتیم چرا اینقدر بی‌پروا هستی و بهتر است کمی احتیاط کنی. یا تو که مسئولیتی‌داری نیاز نیست خود در هر مأموریتی خط‌مقدم باشی. ایشان می‌گفت اگر قرار است روزی همه ما بمیریم، خب چه بهتر که مرگمان با شهادت باشد. چه سعادتی بالاتر از شهادت در راه خدا.

در همراهی با حاج سلیم چه خاطراتی از ایشان در ذهن‌تان ماندگار شده است؟
یک‌بار در جاده سردشت در حال پاکسازی منطقه از دست نیرو‌های ضدانقلاب بودیم که یکی از نیرو‌های جلوتر از ما به سمت ما برگشت و گفت که تعدادی از اعضای ضدانقلاب در حال فرار به سمت جاده پایین دره هستند. آن لحظه حاج آقا میرعلایی، آقای سعید میرحیدری و شهید حاج سلیم علی‌پور کنارم بودند. من گفتم این تعداد از نیرو‌های دشمن را برعهده من بگذارید. خودم تعقیب‌شان می‌کنم. دنبال‌شان رفتم، اما چون موقعیت منطقه را خوب نسنجیده بودم، نرسیده به جاده پایین دره درکمین ضد انقلاب افتادم. تیراندازی شروع شد و در جریان آن، زخمی شدم. کنار جاده افتادم و، چون دشمن به زمین درگیری اشراف داشت، امکان هرگونه حرکتی از من سلب شده بود. احساس کردم که دارم نفس‌های آخر را می‌کشم. اما در همین لحظه یک تویوتای سپاه با یک نفر راننده و حاج سلیم به من نزدیک شدند و هرچند زیر تیر مستقیم دشمن بودند، اما توانستند جان من را نجات دهند. هنگام حرکت به آن‌ها گفتم چرا جان خودتان را به خطر انداختید، اما حاج سلیم گفت خون ما که از تو رنگین‌تر نیست. موقع حرکت و دور شدن از منطقه، دشمن تویوتا را به رگبار بسته بود. طوری که هر آن امکان شهادت راننده و برادر پاسدار و حاج سلیم می‌رفت. اما شکر خدا توانستیم به سلامت از مهلکه خارج شویم.

شهادت حاج سلیم چطور رقم خورد؟
ایشان چند سال بعد از اتمام دفاع مقدس بازنشسته شد. اما چون شرایط کردستان همچنان ملتهب بود، شهید دست از همکاری با بچه‌های سپاه برنداشت و با قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) کار می‌کرد. در کردستان دوست و دشمن همدیگر را می‌شناسند.
مثلاً اگر یک رزمنده‌ای سال‌ها پیش علیه ضدانقلاب جنگیده بود، اگر از او کینه داشتند، تا سال‌ها بعد تعقیبش می‌کردند تا بالاخره ایشان را به شهادت برسانند. ماجرای شهادت خیلی از بچه‌های پیشمرگ مسلمان کُرد یا رزمنده‌های بومی منطقه که پس از جنگ تحمیلی رقم خورد، از همین کینه‌ها و تعقیب‌های سماجت‌وار ضدانقلاب نشئت می‌گرفت. حاج سلیم هم، چون آدم شناخته شده‌ای بود، گروهک‌ها کینه‌اش را به دل داشتند و در پی
فرصتی برای به شهادت رساندن او بودند؛ بنابراین آخرین روز‌های سال ۷۶ وقتی که حاج سلیم در حوالی شهر بانه و در نزدیکی روستای ترخان آباد بود، ایشان را ترور کردند. حاجی آن لحظه بی‌دفاع بود و ضدانقلاب ایشان را در نهایت مظلومیت به شهادت رساند.
وقتی که خبر شهادتش را شنیدم، یاد خداحافظی‌هایی افتادم که پیش از هر مأموریتی انجام می‌داد. در واقع حاج سلیم علی‌پور از سال‌ها قبل خودش را آماده شهادت کرده بود. منتها باید زمانش فرا می‌رسید تا او به آرزوی دیرینه‌اش برسد. یادش بخیر که بار‌ها می‌گفت اگر قرار است بمیریم چه بهتر که با شهادت از این دنیا برویم. چه سعادتی بالاتر از شهادت که آدمی به آن دست پیدا کند. او اگر الان می‌ماند یک پیرمرد هفتاد و چند ساله می‌شد. شاید هم به مرگ طبیعی از دنیا می‌رفت. پس به قول خودش چه بهتر که با شهادت رفت.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید