زندگی با گاز خردل حکایتی است که هیچ گاه به آن عادت نکردم
علی فلاحتی که پدر و دو برادرش در بمباران شیمیایی شهر نودشه به شهادت رسیدند
زندگی با گاز خردل حکایتی است که هیچ گاه به آن عادت نکردمدر استان کرمانشاه در آخرین روزهای سال ۱۳۶۶ توسط هواپیماهای بعثی هدف بمبهای شیمیایی قرار میگیرد و علی فلاحتی ۱۶ ساله، خانوادهاش و تعدادی دیگر از مردم غیرنظامی و بیگناه را آلوده به گاز خردل میکند. یک روز پس از این حمله، پدر و دو برادر علی، به خاطر عوارض استنشاق گازهای شیمیایی به شهادت میرسند و علی نیز جانباز شیمیایی میشود
سرویس ایثار و مقاومت هوران: شهر نودشه در استان کرمانشاه در آخرین روزهای سال ۱۳۶۶ توسط هواپیماهای بعثی هدف بمبهای شیمیایی قرار میگیرد و علی فلاحتی ۱۶ ساله، خانوادهاش و تعدادی دیگر از مردم غیرنظامی و بیگناه را آلوده به گاز خردل میکند. یک روز پس از این حمله، پدر و دو برادر علی، به خاطر عوارض استنشاق گازهای شیمیایی به شهادت میرسند و علی نیز جانباز شیمیایی میشود. این خانواده روزهای سختی را به واسطه حمله شیمیایی بعثیها متحمل میشوند و پس از گذشت بیش از ۳۰ سال، هنوز زندگیشان تحت تأثیر آن حملات است. حمله بعثیها به مردم غیرنظامی و ریختن بمب شیمیایی مصداق بارز جنایت علیه بشریت بود، ولی هیچ گاه نهادهای حقوق بشری نسبت به این جنایتهای دلخراش ورود نکردند و حق آسیبدیدگان از این حملات گرفته نشد. هشتم تیر روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی است و فلاحتی در گفتگو با «جوان» از واقعه تلخ حملات شیمیایی بعثیها و شهادت اعضای خانوادهاش میگوید.
شما در چه سالی و چگونه جانباز شیمیایی شدید؟
شهر ما در ۲۶/۱۲/۱۳۶۶ بمباران شیمیایی شد. ساعت ۴ بعد از ظهر بود و ما مثل روزهای عادی زندگیمان را میکردیم که دشمن بمبهای شیمیایی را روی سرمان ریخت. من ۱۶ ساله بودم و آن روز هواپیماهای بعثی عراق در سه نوبت شهر نودشه را بمباران کردند. گاز خردل را بر سر مردم غیرنظامی و کودکان ریختند و جان انسانهای غیرنظامی و بیگناه را گرفتند. دو هواپیما در سه نوبت شهر را بمباران شیمیایی کردند. برای بمباران شیمیایی بعثیها از قبل اطلاعرسانی نکردند و ما هم اطلاعی نداشتیم دارد چه بلایی سرمان میآید و وقتی گاز شیمیایی استنشاق میکنیم باید چه کار کنیم. وقتی بمباران اتفاق افتاد، یک بوی خاصی مثل بوی علف تازه را استشمام کردیم. ما آن لحظه متوجه نشدیم چه اتفاقی افتاده و آن زمان اطلاعرسانی نشده بود که چنین چیزی هست و ما هم ناخواسته گرفتار شدیم. بعد از چند ساعت کارکردنکم کم حالت مسمومیت پیدا کردیم و تازه فهمیدیم دشمن منطقه را شیمیایی کرده است.
یعنی بمبهای شیمیایی را در یک منطقه غیرنظامی و بر سر مردم بیگناه ریختند؟
منطقه ما کاملاً غیرنظامی بود و بعثیها با ریختن بمبهای شیمیایی روی سر مردم غیرنظامی و بیگناه اوج قساوت و سنگدلیشان را نشان دادند. شهر نودشه لب مرز قرار دارد و فاصلهاش با عراق زیاد نیست. به نوعی ما در پشت جبهه قرار داشتیم. شهرمان هم بزرگ نیست و در کل چند هزار نفر جمعیت دارد. هواپیماهای بعثی بمبها را انداختند و تمام مردم شهر را درگیر کردند.
روز بمباران دقیقاً چه اتفاقی برایتان افتاد؟
روز بمباران یکی از موشکهای شیمیایی به خانه پسرعمویم برخورد کرد. ما در یک محله زندگی میکردیم و به همراه اقوام برای کمک رفتیم. بعد از چند ساعت کار کردن علائم استنشاق گازهای شیمیایی ظاهر شد و مسموم شدیم. سرفههای مکرر، تنگی نفس و آبریزشبینی پیدا کردیم و حتی بیناییمان هم از دست رفت. خیلی شرایط بد و سختی بر همه ما حکمفرما شد. پس از چند ساعت به پاوه منتقل شدیم و از آنجا به کرمانشاه و در نهایت برای درمان به تهران آمدیم. آن روز از خانواده ما چندین نفر مسموم شدند. البته این را هم بگویم که به خاطر شرایط جنگی بسیاری از مردم منطقه به کوهها رفته بودند و همین باعث شد تا تلفات کمتر شود. شهر تا حدود زیادی خالی شده بود. اگر مردم به طور کامل در شهر زندگی میکردند تعداد شهدا و جانبازان خیلی بیشتر میشد. خبر داشتیم عراق میخواهد پاتک بزند، ولی اصلاً فکر نمیکردیم بمبهای شیمیایی روی سرمان بریزد. چون با عراق فاصله نداریم شهر تخلیه شده بود و مردم به کوهها پناه برده بودند. وقتی خبردار شدیم خانه پسرعمویم بمباران شده برای کمک آمدیم که همهمان گرفتار شدیم.
شما چند درصد درگیر شدید؟
برای من بین ۳۵ تا ۴۵ درصد زدند. عوارض گاز شیمیایی هنوز با من هست و حتی شدیدتر هم شده است. عوارض شیمیایی چیزی نیست که با گذشت زمان کمتر شود، بلکه بیشتر هم میشود. هیچ دارو و علاج خاصی برای درمان جانبازان شیمیایی وجود ندارد. ریههای من مکرر عفونی میشود و تنگی نفس دارم. مکافات زیادی برای زندگی کردن دارم. خلاصه اگر بخواهم بگویم، زندگی کردن با گاز خردل مکافات است. گاز خردل عوارض زیادی دارد.
در کرونا شرایطتان سختتر هم شده است؟
من در این یک سال و نیم از خانه بیرون نیامدهام، چون اگر کرونا بگیرم فاتحهام خوانده است. شرایطمان با شیوع ویروس کرونا سختتر هم شده است و کاری از دستمان برنمیآید. الان در نودشه زندگی میکنم و اگر در شهر بزرگ بخواهم زندگی کنم که شرایطم خیلی سختتر میشود. مردم پس از ۳۳ سال هنوز درگیر عوارض شیمیایی هستند. فردای آن روز که شهر را بمباران کردند، دو برادر و پدرم شهید شدند. روز بمباران شهر با هم بودیم و فردای آن روز که به بیمارستان لبافینژاد تهران منتقل شدیم، پدر و برادرهایم نیز همراهم بودند. چهار نفر از پسرعموهایم و دخترعموهایم یک روز پس از بمباران شهر و به خاطر استنشاق گازهای شیمیایی شهید شدند. نزدیک به ۱۰ نفر از بستگان ما بر اثر بمباران شیمیایی شهر نودشه شهید شدهاند و بمباران شیمیایی زندگیمان را خراب کرد.
نام پدر و برادرتان را میفرمایید.
پدرم ابابکر فلاحتی حدود ۶۳ سال سن داشتند. برادرهایم طاهر ۲۲ ساله و مختار فلاحتی ۲۰ ساله بودند. در آن روز سه نفر از خانوادهام شهید شدند و خودم نیز جانباز شدم. دخترعمویم نیز همان روز به همراه شوهرش شهید شد. استشمام گاز شیمیایی آنها را شهید کرد. آنها بیشتر از من در منطقه کار کرده بودند. آواربرداری میکردند و نزدیک سه چهار ساعت بیشتر از من در معرض آلودگی قرار داشتند. من نزدیک نیم ساعت آنجا بودم و اگر بیشتریماندم، من هم شهید میشدم. ما در یک روز داغدار پدر و برادرهایم شدیم و خیلی روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم. غم و ناراحتی که آن روزها داشتیم به هیچ عنوان قابل وصف نیست.
شهادتشان در آن سن کم را چطور هضم کردید؟
من با پدرم همتختی بودم که ایشان به شهادت رسید. خاطرم هست که پدرم هوشیاری نداشت و نفسش بند آمده بود. برادرهایم نیز با هم بودند. ما روز بمباران دیگر بیناییمان را از دست دادیم و حال مناسبی نداشتیم و فقط فردایش در تهران متوجه شدم که پدر و برادرهایم شهید شدهاند. خیلی برایم سخت بود. خودم روی تخت بیمارستان خوابیده بودم که متوجه شدم پدر و برادرهایم شهید شدهاند. اصلاً شدت تلخی و سختی آن روزها قابل توصیف نیست. مادرم نیز شیمیایی شد و چند سال پیش به رحمت خدا رفت. بمباران شیمیایی تمام خانواده ما را تحت تأثیر قرار داد. من ۴۵ روز در بیمارستان بستری بودم و پس از یک ماه و نیم به خانه آمدم؛ خانهای که دیگر پدر و برادرهایم در آن نبودند. من خودم یک نوجوان بودم و باید داغ پدر و برادرهایم را نیز تحمل میکردم. الان هم با گذشت زمان هرچند سال یک بار یکی از آشنایان و اقوام به خاطر عوارض بمباران شیمیایی شهید میشود. سال گذشته پسرعمویم به نام فائق فلاحتی شهید شد. سه سال پیش یکی دیگر از پسرعموهایم به نام محمدکریم فلاحتی به خاطر عارضه شیمیایی شهید شد. دو نفر دیگر نیز چند سال پیش از دنیا رفتند. تمام اقوام ما درگیر گازهای شیمیایی شدند و به مرور عوارضش در بدنشان نمایان شد. ۳۴ سال خودم و خانوادهام درگیر گازهای شیمیایی هستیم. ما میگوییم مرگ و زندگی دست خداست، ولی اگر اقواممان گازهای شیمیایی را استنشاق نمیکردند هنوز در قید حیات بودند و عامل اصلی شهادتشان عوارض شیمیایی بود. عوارض شیمیایی نه درمان دارد نه دوا. هیچ کاری نمیتوان برایمان انجام داد. باید همینطوری سر کنیم. شاید یکسری داروها تأثیر جزئی داشته باشد، ولی داروی قطعی برای خوب شدنمان وجود ندارد. اگر در یک شهر بزرگ بودیم که سختیهایمان دو برابر میشد.
قبلاً شنیده بودید بعثیها از گازهای شیمیایی استفاده کردهاند؟
آن زمان در منطقه ما تلویزیون و رسانهای برای اطلاعرسانی نبود و ما خیلی اطلاع دقیقی از مسائل نداشتیم. بعثیها آخر جنگ بمبهای شیمیایی را روی سر ما ریختند و چند ماه بعد جنگ تمام شد. این بلایی بود که برایمان نازل شد. همان روزی که حلبچه را شیمیایی زدند به شهر نودشه هم با بمبهای شیمیایی حمله کردند و هر دو شهر با هم شیمیایی شدند. منتها بمب شیمیایی حلبچه سیانور بود و سیانور چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد تا جان آدم را بگیرد، ولی برای ما خردل بود. حلبچه را کل دنیا متوجه شد، ولی هنوز خیلیها متوجه مظلومیت مردم نودشه نشدهاند. در حلبچه ۵ هزار نفر جانشان را از دست دادند و عمق فاجعه خیلی بیشتر بود.
جهت احقاق حق و بیان مظلومیتتان از طریق نهادهای داخلی و بینالمللی پیگیری و شکایتی کردهاید؟
از چه کسی شکایت کنیم. این کارها هیچ فایدهای ندارد. بعد اینکه ما گرفتار خودمان بودیم. از همان روز اول دیگر فرصت و زمان برای انجام چنین کارهایی نداشتیم و اصلاً نمیدانستیم که باید چه کار کنیم. الان چیزی که میخواهم دارویی است که تسکین دردم باشد. دیگر شکایت و این کارها نه پدرم را برمیگرداند نه برادرهایم را و نه سلامتیام را به من میدهد. من هیچگاه آمران و عاملان این اتفاق تلخ را نخواهم بخشید و خیلی واقعه سنگینی برایم بود. ریه من همیشه درگیر است و در فصل گرما وضعیتم بهتر است، ولی در فصل سرما گرفتاری و سختیهایمان بیشتر میشود. سرفه و تنگینفس داریم. ما گرفتار شدیم و چارهای هم نداریم و باید بسوزیم و بسازیم.