کد خبر:3840
پ
۱۴۰۱-۸-۶۱۷
شهید صفرعلی لاری‌زاده

روایت پاسداری که به دست کومله‌ها تکه تکه شد

روایت پاسداری که به دست کومله‌ها تکه تکه شد پایگاه خبری هوران – هشتم تیرماه ۱۳۶۰ جسدش را در جاده‌ای پیدا کردند. بعد از دیدن جنازه‌اش دچار فراموشی شدم. تا مدت‌ها فراموشی داشتم و به مرور حافظه‌ام را بدست آوردم هنوز هم لباس سبز پاسداران حالم را دگرگون می‌کند. حماسه و مقاومت هوران – بعد […]

روایت پاسداری که به دست کومله‌ها تکه تکه شد

پایگاه خبری هوران – هشتم تیرماه ۱۳۶۰ جسدش را در جاده‌ای پیدا کردند. بعد از دیدن جنازه‌اش دچار فراموشی شدم. تا مدت‌ها فراموشی داشتم و به مرور حافظه‌ام را بدست آوردم هنوز هم لباس سبز پاسداران حالم را دگرگون می‌کند.

روایت پاسداری که به دست کومله‌ها تکه تکه شد

حماسه و مقاومت هوران – بعد از انقلاب هر گوشه کناری ضدانقلاب و منافقی مانند قارچ سر در می‌آورد. از خلق مسلمان حمیدیه و شادگان بگیر تاکوموله و‌دموکرات در کردستان.هرجا هم منافقی بود، صفرعلی را آنجا پیدا می‌کردی.

با بلندشدن حزب کومله و دموکرات در کردستان در اهواز نماند با وجود مخالفت شدید خانواده با اولین گروه اعزامی از اهواز به فرماندهی جانباز محمدرضا بلالی که اسم گروه اعزامی نیز به اسم ایشان شناخته شد خود را به کردستان رساند.

همان روزها، تازه برایش به خواستگاری رفته بودم اتاقی را برایش رنگ‌آمیزی کردم و درحال جارو کشیدن بودم که در چارچوب در اتاق دیدمش گفتم: «صفرعلی قبل اینکه دیوارها دوباره باد کنن و خراب بشن دست زنت رو بگیر و بیار که این دیوارها عکسات رو خراب نکنن.» خندید و گفت: «تا این انقلاب را سروسامان نگیره سر و سامان نمیخوام.» این را گفت و رفت.

صدام شروع به بمباران کردن بیست و چهارمتری کرده بود. از پاوه تماس گرفت و گفت مراقب خودمان باشیم خبر عملیات همان شب را نیز داد و خداحافظی کردیم. فردا در عملیات، بچه‌های بلالی محاصره شدند، با استراتژی خاصی سه نفر از بچه‌ها یعنی صفرعلی و ابراهیم جمالی و چهارمحالی راه را برای عقب‌نشینی بچه‌ها باز کردند اما خودشان نتوانستند برگردند. بعد از مدتی به دلیل خستگی و ضعف زیاد به خانه‌ای در یکی از روستاها پناه می‌برند اما آن‌ها شهید صفرعلی لاری‌زاده و شهید جمالی را به ازای ۲۰۰۰ هزار تومان پول به حزب دموکرات تحویل دادند.

صفرعلی یازده ماه اسیر بود. تمام این مدت را شکنجه شد و از او برای ساخت زندانشان بیگاری کشیدند. آخر سر دموکرات‌ها چهار بار به او امان‌نامه دادند، اما صفرعلی همه‌شان را رد کرد، حتی وقتی به او گفتند از امام برائت بجو و فحاشی کن قبول نکرد و زجر بریدن زبان را به جان خرید و سپس به طرز وحشیانه‌ای بینی و سرش را بریدند و سوزاندند.

هشتم تیرماه ۱۳۶۰ جسدش را در جاده‌ای پیدا کردند.بعد از دیدن جنازه‌اش دچار فراموشی شدم. تا مدت‌ها فراموشی داشتم و به مرور حافظه‌ام را بدست آوردم هنوز هم لباس سبز پاسداران حالم را دگرگون می‌کند.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید