کد خبر:3757
پ
۱۴۰۱-۸-۶۰۱
شهید حسن مدنی‌فرد از شهدای بومی کردستان

قوی‌ترین انگیزه حسن از سپاهی شدن عشق به امام بود

شهید حسن مدنی‌فرد از شهدای بومی کردستان قوی‌ترین انگیزه حسن از سپاهی شدن عشق به امام بود پایگاه خبری هوران – داستان زندگی شهید حسن مدنی‌فرد ماجرای جالبی دارد. او که در دوران طاغوت در شهربانی کار می‌کرد، به خاطر تفکرات ظلم ستیزانه‌ای که داشت از شغلش استعفا می‌دهد و بعد از پیروزی انقلاب به […]

شهید حسن مدنی‌فرد از شهدای بومی کردستان

قوی‌ترین انگیزه حسن از سپاهی شدن عشق به امام بود

پایگاه خبری هوران – داستان زندگی شهید حسن مدنی‌فرد ماجرای جالبی دارد. او که در دوران طاغوت در شهربانی کار می‌کرد، به خاطر تفکرات ظلم ستیزانه‌ای که داشت از شغلش استعفا می‌دهد و بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درمی‌آید. کسی که روزگاری مأمور رژیم شاه بود، بعد از انقلاب همرزم افرادی مثل شهید چمران و جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان می‌شود. چند سال پیش مطلب کوتاهی از این شهید منتشر کرده بودیم و حالا در گفتگو با محمد روشنی یکی از همرزمانش، خاطرات دیگری از این شهید خطه کردستان را تقدیم حضورتان می‌کنیم.

شهید حسن مدنی‌فرد

آشنایی شما با شهید مدنی فرد به چه زمانی برمی‌گردد؟
ما از قبل انقلاب با هم دوست بودیم. شغل من بنایی بود و ایشان هم که در شهربانی کار می‌کرد. هر دو از اهالی توابع مریوان بودیم. دوستی عمیقی هم بین ما برقرار بود. طوری که اگر یک روز همدیگر را نمی‌دیدیم، دل‌مان برای هم تنگ می‌شد.

کار و بار شهید چه بود؟ کمی از زندگی‌شان بگویید، متولد چه سالی بودند؟
ایشان مشاغل مختلفی داشت و یک مدتی هم که در شهربانی مشغول بود. متولد سال ۱۳۳۲ بود و سال ۵۳ یا ۵۴ وقتی که ۲۲ سال داشت ازدواج کرد. حسن اخلاق جوانمردانه‌ای داشت. آدم مذهبی بود و رژیم شاه را قبول نداشت.

به همین خاطر از شهربانی استعفا داد و بعد از انقلاب به عضویت سپاه درآمد. باعث سپاهی شدن من هم خود شهید بود. چون او را قبول داشتم، وقتی که پاسدار شد، من هم به تبعیت از او وارد سپاه شدم. مثل سابق که رفیق سفر و خطر بودیم، بعد از ورود به سپاه هم همیشه و همه جا با هم بودیم. کار مبارزه با ضد انقلاب و گروهک‌ها را از منطقه خودمان (مریوان) شروع کردیم و بعد به جا‌های دیگر رفتیم.

ایشان سمتی هم در مناطق عملیاتی داشتند؟
چون رزمنده پیشکسوتی بود و شجاعت و قدرت فرماندهی هم داشت، مسئولیت‌هایی به او داده می‌شد. از فرماندهی دسته و گروهان گرفته تا فرماندهی منطقه عملیاتی و… چندین سمت را در مقاطع مختلف تجربه کرده بود.

اتفاقاً سال ۵۹ در پاکسازی روستای «نی» از دست دمکرات‌ها با حسن که فرمانده آن عملیات بود شرکت کردم. شب قبل از عملیات با هم تا صبح بیدار بودیم. صبح زمانی که درگیری شروع شد یکی از همرزمان به اسم حسین پناهی که اهل روستای «مرگه دریژ» بود،

شهید شد. برادر سعید هم در آن درگیری زخمی شد. بعد از دو ساعت درگیری دو نفر از سران و مسئولان دمکرات به نام‌های محمّد بامداد و صدیق لیلی به هلاکت رسیدند.

گویا شهید مدنی‌فرد سابقه دوستی و همرزمی با شهدای شاخصی مثل شهید چمران را داشت؟
حسن هم با مسیح کردستان یا همان شهید محمد بروجردی سابقه دوستی داشت هم با جاویدالاثر حاج‌احمد متوسلیان و هم با شهید چمران. یک موضوع جالب را برای‌تان بگویم. اگر قرار بود یکی از اعضای ضد انقلاب خارج از استان کردستان دستگیر شود، یکی از گزینه‌های این مأموریت شهید مدنی‌فرد بود. چون هم حاج احمد متوسلیان و هم شهید بروجردی (البته در مقاطع مختلف) می‌دانستند که ایشان اگر مأموریتی برود دست خالی برنمی‌گردد.

آدم پیگیر و وظیفه شناسی است و هر چه در توان دارد در مأموریت‌ها انجام می‌دهد. حسن یک چهره شناخته شده در بین رزمندگان خطه کردستان بود. به همین خاطر فرماندهانی که از مرکز به این استان مأمور می‌شدند غالباً او را می‌شناختند و در مقاطعی با هم کار می‌کردند؛ لذا حسن در یک مقطع با حاج احمد و در مقطعی دیگر با شهیدان بروجردی، دکتر چمران و شهید صیاد شیرازی کار کرده بود.

بنابر این شهادت ایشان هم در یکی از همین مأموریت‌های خارج از استان رقم خورد که اشاره کردید؟
بله همین طور است. ایشان روز ۲۳ شهریور سال ۱۳۶۰ مأموریت می‌گیرد که به همراه دو نفر از همرزمانش به تهران بروند و یکی از عوامل ضد انقلاب را که قصد بمب‌گذاری در مراکز دولتی را داشتند شناسایی و دستگیر کنند. مأموریت خطرناکی بود و احتمال هم می‌رفت که خود این‌ها (حسن و همرزمانش) توسط ضدانقلاب تعقیب شوند؛ لذا آن طور که همسر شهید تعریف کرده، ایشان قبل از رفتن به مأموریت، پیش همسرش می‌رود و از او حلالیت می‌طلبد.

همان جا هم می‌گوید که احتمال دارد دیگر برنگردد. دقایقی بعد راه می‌افتند و به سمت تهران می‌روند. مأموریت حساسی بود و ضد انقلاب که توسط نفوذی‌ها از قصد این گروه ۳ نفره مطلع بودند، آن‌ها را تعقیب می‌کنند و در مسیر روستای رزاب شهرستان سروآباد تلۀ انفجاری کار می‌گذارند. با انفجار این تله، حسن مدنی‌فرد و احمد صالحی به شهادت می‌رسند و امین حکیمی‌نیا هم به درجۀ جانبازی نائل می‌شود. چون خیلی از مریوان دور نشده بودند، خبر شهادت‌شان زود به اطلاع خانواده و ما که همرزم‌شان بودیم رسید.

شهید فرزندی هم داشت؟
دو پسر داشت که همان روز وداع با همسرش به ایشان توصیه کرده بود فرزندان‌شان را مذهبی و درس‌خوان بار بیاورد. واقعاً سخت است! حسن حدس زده بود که در این مأموریت به شهادت می‌رسد و اینطور قبل از اعزام، توصیه‌های لازم در خصوص دو پسرش را به همسرش می‌گوید و برای همیشه می‌رود.

کمی از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید. چه زمانی وارد سپاه شدند و انگیزه‌های‌شان از انتخاب راه و رسم پاسداری چه بود؟
همان سال ۱۳۵۸ که سپاه تشکیل شد، ایشان هم با ورود به سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد که زیر نظر سپاه بود، به عضویت این نهاد انقلابی درآمد. همه ما که حسن را از نزدیک می‌شناختیم، می‌دانستیم که اولین و قوی‌ترین انگیزه او برای ورود به سپاه، عشقی بود که به حضرت امام داشت. واقعاً از ته قلب امام را دوست داشت و این عشق او را متحول کرده بود. ساده‌زیستی و بی‌ریایی از خصوصیات اخلاقی او بود. دوست داشت ساده زندگی کند.

دنبال مال دنیا نبود. در مأموریت‌ها تمامی دستورات مافوق را به خوبی رعایت می‌کرد. بیشتر با افرادی کار می‌کرد که ظاهر و باطن‌شان یکی بود. یکرنگی و یک‌رویی برایش اهمیت داشت. به‌رغم مسئولیت‌هایی که داشت هیچ وقت احساس غرور نمی‌کرد. با افراد زیرمجموعه و نیرو‌های بسیج مثل برادر رفتار می‌کرد و به شخصیت‌شان احترام می‌گذاشت.

چون از لحاظ اخلاق و رفتار نمونه بود، خیلی از بچه‌ها او را الگوی خودشان قرار داده بودند. آرزوی حسن پاک‌سازی کردستان از دست گروهک‌های ضدانقلاب و پیروزی جبهه انقلاب بود. قبلاً عرض کردم که ایشان در شهربانی کار می‌کرد. اما بعد از شروع زمزمه‌های انقلاب از کارش استعفا داد و در راهپیمایی‌ها و تظاهرات مردمی شرکت می‌کرد.

به عنوان یک همرزم، شهید مدنی‌فرد را در میدان نبرد چطور رزمنده‌ای دیدید؟
در مواقع بحرانی، قدرت تصمیم‌گیری بالایی داشت. به همرزمانش روحیه می‌داد تا در عملیات موفّق باشند، دفاع مقدّس را عبادت می‌دانست و می‌گفت: دفاع مقدّس یعنی دفاع از ناموس. برهمین اساس مردم را به طرفداری از انقلاب و کمک به رزمندگان تشویق می‌کرد. یادم است دوازدهم آبان ماه ۱۳۵۹ در پانزده کیلومتری شهرستان کامیاران در پی درگیری پیشمرگان مسلمان کُرد با گروهک‌های ضدانقلاب، این درگیری حدود سه ساعت طول کشید.

آنجا شهید حسن مدنی‌فرد به همراه سه نفر دیگر در کمین و محاصره دشمن افتاده بودند. ایشان با هوش و نبوغ عملیاتی که داشت، توانست به اتفاق همرزمانش چند نفر از دشمن را به هلاکت برسانند و باقی را مجبور به فرار کنند. حسن در مقطعی مسئول اطّلاعات سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد و همزمان فرمانده گروهان بود. در این کسوت در دستگیری و شناسایی گروهک‌هایی که در تهران مشغول بمب‌گذاری بودند، فعالیت می‌کرد.

برای نیرو‌ها تقسیم کار می‌کرد تا به راحتی بتوانند ضدانقلاب‌ها را شناسایی کنند. او مرد لحظه‌های خطر بود و در پاکسازی کلیۀ روستا‌های شهرستان مریوان با خلاقیت‌هایی که داشت با کمترین نیرو به نبرد با دشمن می‌رفت. در بیشتر عملیات‌ها با بزرگانی، چون شهید صیاد شیرازی، دکتر مصطفی چمران، محمّد بروجردی و جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان شرکت داشت و مورد تقدیر آن‌ها قرار گرفته بود.

در عملیات‌ها همیشه پیش قدم بود. روحیۀ زیادی به نیرو‌ها می‌داد و هیچ‌وقت از مرگ نمی‌ترسید. در عملیات‌ها بهترین تصمیم را می‌گرفت. به طوری که حتّی به یک نفر از نیرو‌ها از طرف دشمن آسیبی نمی‌رسید. یادم است یکبار که برای مأموریتی به تهران رفته بود، مبلغی به عنوان پاداش از آنجا آورد و بین بچه‌ها تقسیم کرد. با توجه به اینکه اغلب رزمنده‌ها از خانواده‌های کم درآمدی بودند از این اتفاق خوشحال شدند. حسن همیشه به فکر نیروهایش بود و همه جا هوای‌شان را داشت.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید