زندگی جهادی دانشآموز شهید مرحمت بالازاده
رزمندهای که قدش از «ام. یک» کمی بلندتر بود!
پایگاه خبری هوران – هشتم آبان به مناسبت سالروز شهادت محمدحسین فهمیده به عنوان بسیج دانشآموزی نامگذاری شده است. واژه «دانشآموز» در دیباچه دفاع مقدس جایگاه والایی دارد؛ ۳۶ هزار شهید این قشر در طول جنگ تحمیلی نشان از حضور گسترده دانشآموزان در جبهههای جنگ دارد. اکثر این شهدا در میادین نبرد به شهادت رسیدهاند؛ رزمندگانی که شاید سن و سال زیادی نداشتند، اما مردانگی را در میدان جنگ به اثبات رساندند.
سرویس دفاع مقدس هوران – هشتم آبان به مناسبت سالروز شهادت محمدحسین فهمیده به عنوان بسیج دانشآموزی نامگذاری شده است. واژه «دانشآموز» در دیباچه دفاع مقدس جایگاه والایی دارد؛ ۳۶ هزار شهید این قشر در طول جنگ تحمیلی نشان از حضور گسترده دانشآموزان در جبهههای جنگ دارد. اکثر این شهدا در میادین نبرد به شهادت رسیدهاند؛ رزمندگانی که شاید سن و سال زیادی نداشتند، اما مردانگی را در میدان جنگ به اثبات رساندند. شهید مرحمت بالازاده از شهدای شهیر دانشآموز در دفاع مقدس است. او که حکم جهاد را از دستان رهبری گرفت، هنگام اعزام به جبهه تنها ۱۱ سال داشت. روایتهای محمدعلی بالازاده برادر شهید را که در گفتگو با ما عنوان داشته است، پیش رو دارید.
پایگاه امام موسی صدر
محمدعلی بالازاده برادر شهید در مورد خصوصیات اخلاقی برادرش میگوید: «مرحمت از کودکی با نماز و روزه و انجام مسائل شرعی آشنا بود. سال ۵۹ که جنگ شروع شد، فقط ۱۰ سال داشت، اما از همان زمان به همراه بچههای روستایمان
«چای گرمی» اولین هستههای بسیج را پایهگذاری کردند. خودش هم مسئول تبلیغات پایگاه شد و بیشتر سعی میکرد پیام حضرت امام (ره) را روی کاغذ پیاده کند و به اطلاع دوستانش برساند. نام پایگاه بسیج روستای ما «امام موسی صدر» بود. این پایگاه توسط بچههای روستا تأسیس شد و توان جسمی و فکری همین بچهها را هم ارتقا داد. خود مرحمت در پایگاه آموزش نظامی و قرائت قرآن را یاد گرفت. حضور در بسیج اولین قدمها برای مرحت بود تا از آن به عنوان پلهای برای حضور در جبهههای دفاع مقدس استفاده کند.»
مرمت مساجد
برادر یکی از کمسنترین رزمندگان دفاع مقدس با یادآوری خاطراتی از انس مرحمت بالازاده با محیط مسجد بیان میدارد: «شهید از کودکی در مسجد قد کشیده بود و توجه زیادی هم به آبادانی و مرمت مسجد روستایمان داشت. آنجا (مسجد روستا) بستر و پایگاهی برای فعالیتهای مرحمت و دوستانش بود،
لذا باید سنگر را آباد میکرد تا بتواند از محیطش برای دفاع از کشورمان که به تازگی مورد هجوم دشمن قرار گرفته بود، استفاده کند. با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، مرحمت شروع به تبلیغات برای جذب رزمنده و اعزام به جبهه کرد. این بچه فقط ۱۰ سال داشت ولی مطالعه کتب مختلف، خصوصاً آثار شهید مطهری چنان بینشی به او داده بود که مثل آدمهای جاافتاده رفتار میکرد و حرف میزد. به دلیل تلاشهای مرحمت و دیگر بچههای روستا، حدود ۷۰ نفر از مردان روستای ما در دفاع مقدس به جبهههای جنگ اعزام شدند.»
همقد ام. یک!
اعزام به جبهه یکی از مقاطع حساس در زندگی شهید مرحمت بالازاده به عنوان یک نوجوان کمسن و سال است. برادرش میگوید: «سال ۱۳۶۱ در حالی که مرحمت تنها ۱۱، ۱۲ سال داشت به جبهه اعزام شد، البته با سختیهای فراوان، چون هم سنش کم بود و هم جثه کوچکی داشت. گاهی همرزمانش یک اسلحه ام. یک را کنار مرحمت قرار میدادند و به شوخی قد او را با اندازه ام. یک مقایسه میکردند. قد مرحمت تنها سه ثانت از این اسلحه بلندتر بود، اما برادرم با سعی زیاد و گرفتن بالاترین نمره در مراحل آموزشی، توانست به جبهه برود، حتی در بحث تیراندازی، نفر پنجم کل گردان شد. او چند بار سال ۶۱ به جبهه رفت، اما، چون دشمن در تبلیغاتش اینطور عنوان میکرد که ایران برای خالی نماندن جبههها از حضور نوجوانهای کمسن بهره میبرد، مسئولان لشکر عاشورا دیگر اجازه ندادند مرحمت به جبهه برود، اما او دیگر راهش را شناخته بود و نمیخواست از ادامه حضور در جبهه باز بماند.»
دیدار با آقا
سال ۱۳۶۲ در حالی که مرحمت تلاش زیادی انجام داده بود مجدداً به جبهه برود، تصمیم میگیرد به تهران بیاید و با شخص رئیسجمهور وقت (حضرت آقا) صحبت کند. برادر شهید میگوید: «آن زمان برادرم ۱۳ ساله شده بود. از پدر و مادرمان اجازه گرفت و به تهران آمد. یکراست به خیابان پاستور و ساختمان ریاست جمهوری رفت. آنجا منتظر ماند تا آقا را ببیند. وقتی ایشان از ساختمان بیرون آمدند، شهید خودش را به ایشان میرساند و محافظان هم نمیتوانند جلویش را بگیرند.
آقا هم از آنها میخواهند مانع مرحمت نشوند. بعد برادرم به آقا میگوید: به روحانیها دستور بدهید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) را نخوانند. آقا با تعجب میپرسند: چرا؟ شهید در جواب میگوید: حضرت قاسم (ع) هم ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه حضور در جنگ را داد، اما فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد من به جبهه بروم…
حرفهای مرحمت، رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار میدهد و حضرت آقا دستخطی با این مضمون مینویسند: مرحمت عزیز میتواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود.»
برادر شهید در ادامه میافزاید: «مرحمت از آن تاریخ تا زمان شهادتش در عملیات بدر، چندین بار دیگر به جبهه اعزام شد. در یک عملیات او، چون سلاحی در دست نداشت، با لوله اگزوز چند عراقی را اسیر میکند و این طور وانمود میکند که اسلحهای در دست دارد. شهید هر وقت به خانه برمیگشت در نماز جمعه شرکت و آنجا هم برای کمک و تقویت جبهه تبلیغ میکرد.» سرانجام مرحمت بالازاده در ۲۱ اسفندماه ۱۳۶۳ در عملیات بدر و منطقه عملیاتی جزیره مجنون، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به چشم راست و گلویش به شهادت رسید.