زندگی شهید حسین اجاقی به مناسبت سالروز شهادتش در اول آبان
روز ولادت امام حسین (ع) به دنیا آمد و شب عاشورا آسمانی شد
پایگاه خبری هوران – حسین زیباترین نام برای شهیدی است که در روز ولادت امام حسین (ع) پا به دنیای خاکی و فانی گذاشت و در شب عاشورا با شهادتش جاودانه شد. شهید حسین اجاقی نام ماندگاری در تاریخ دفاع مقدس است. شیرمردی زاده اردبیل که با تمام وجود در جبههها جنگید و در راه دفاع از وطن آسمانی شد.
حسین زیباترین نام برای شهیدی است که در روز ولادت امام حسین (ع) پا به دنیای خاکی و فانی گذاشت و در شب عاشورا با شهادتش جاودانه شد. شهید حسین اجاقی نام ماندگاری در تاریخ دفاع مقدس است. شیرمردی زاده اردبیل که با تمام وجود در جبههها جنگید و در راه دفاع از وطن آسمانی شد.
پیرو راستین امام حسین (ع)
حسین در اواخر آبان ۱۳۴۵ به دنیا آمد. از قبل قرار بود نام نوزاد تازه متولد شده را کیوان بگذارند ولی پدر و مادر و بستگان با نگاهی به تقویم متوجه یک تقارن مهم شدند. آن روز سالروز ولادت آقا امام حسین (ع) بود و این مناسبت از همه چیز برای خانواده زیباتر بود.
هنگامی که در حال خواندن نام بچه در گوشش بودند، اشک در چشم یکی از اقوام حلقه زد و با دیدن نوزاد چنین گفت: «یه لحظه دلم رفت به کربلا. انشاءالله حسین از پیروان راستین امامش باشه.» همه آمین گفتند و سفره انداختند. حسین، در محله سیدآباد اردبیل بزرگ شد و بچههای محل و همسایگان دوستش داشتند. پسر مؤدب و بیآزاری بود و از همان کودکی امام حسین (ع) را با تمام وجود دوست داشت. قرآن را در کودکی نزد پدربزرگش آموخت و هفت ساله بود که در دبستان هفتان مشغول تحصیل علم شد. دوران ابتدایی به سرعت برق و باد گذشت. حسین، حالا بزرگ شده و رفتوآمدش به مسجد بیشتر شده بود.
دستکاری شناسنامه
مکتب امام خمینی و پیروزی انقلاب روحیه مذهبی و دینی حسین را بیشتر از قبل کرد. اوایل دهه شصت در مسجد حاج میرصالح و مسجد اوچ دکان، در قسمت امانت کفش خدمت میکرد و در پایگاه جزو بسیجیان فعال بود و در کلاس تفسیر قرآن آیتالله مسائلی و حجهالاسلام قرائتی شرکت میکرد.
حضور در کلاسهای قرآن و برنامههای بسیج، شعلههای آتش عشق به حضور در جبهه را در دل حسین برافروخته کرده بود. اما سنش برای حضور در جبهه پائین بود و همین کارش را سخت میکرد. یک بار بدون اجازه خانواده اعزام شد ولی وقتی عوض محمدی، مسئول اعزام نیروی لشکر ۳۱ عاشورا مانع اعزامش شد او را از تبریز به اردبیل برگرداند. حسین میخواست به جبهه برود و برای اعزامش باید کاری میکرد. سادهترین کار در آن زمان دستکاری شناسامه بود. حسین دست به کار شد و سال تولدش را ۴۳ کرد و در دهم مهر ۱۳۶۰ موفق به حضور در جبهه شد. او در آن زمان ۱۵ سال سن بیشتر نداشت.
شش ماه در مناطق مختلف حضور داشت و ضمن آموزش، تجربیات زیادی کسب کرد و در اول فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین شرکت کرد. او حالا با وجود سن پایین تجربیات گرانبهایی کسب کرده بود. فروردین ۱۳۶۲، حسین با وجود سن کم، دارای تجربه بسیار بالا و ارزندهای بود.
رویای صادقه مادر
این نوجوان قهرمان، در عملیات والفجر ۱ نیز شرکت کرد. برادرش رضوان نیز همراهش بود و دو برادر، صحنههای تکرار نشدنی در دفاع مقدس آفریدند. رضوان در این عملیات، مجروح میشود و حسین با وجود مجروحیت برادر، در منطقه میماند و پس از انجام مأموریت به اردبیل برمیگردد.
خیلی زود نوبت به عملیات بعدی میرسد. قرار بود عملیات بعدی در ماه محرم انجام شود. مادر شهید در شب تاسوعا خواب عجیبی دیده بود: «روزی را دیدم که هر دو پسرم حسین و رضوان با هم در جبهه بودند؛ دیدم هوا پر از گرد و غبار است و جنازه بچهها روی خاک افتاده و در شن مدفون شده؛ گویی ظهر عاشورا بود. از خواب که بیدار شدم مطمئن بودم حسین شهید شده؛ فردای آن روز خانه را به تنهایی تمیز و مرتب کردم تا خانه را برای میزبانی شهید آماده کنم.»
در عملیات والفجر ۴، حسین با اصرار زیاد به گردان تخریب میرود. دورههای لازم را میگذراند و وارد عملیات میشود. گردان تخریب کارش را شروع میکند و حسین جلوتر از بقیه با مهارت خاصی مشغول انجام مأموریت میشود. پنجوین، آخرین مقرّی بود که تخریبچیها به آن جا رسیدند. حسین، وارد میدان مین شد. عراقیها متوجه شدند و شروع به تیراندازی کردند. تیرها به سینه حسین نشست و مانند امام و مقتدایش در ماه محرم، به خواسته دلش رسید و شهید شد. اول آبان ماه ۱۳۶۲ روزی بود که روح حسین، به امامش پیوست و آسمانی شد.