حاجحسین در عملیات جلوتر از خطشکنها حرکت میکرد
پایگاه خبری هوران – حاجحسین در عملیات جلوتر از خطشکنها حرکت میکردارتش بعث طراحانی داشتند که بعداً متوجه شدیم خارجیها بودند. طراحی موانع عملیات را اسرائیلیها و امریکاییها انجام داده بودند. در کربلای ۵ ارتش عراق تمام توانش را پای کار آورده بود
سرویس جهاد و مقاومت هوران: حاجیوسف کشفی از پیشکسوتهای دفاع مقدس است که در عملیاتهای زیادی در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در کنار شهید حسین خرازی حضور داشت و افتخار آفرید. کشفی قبل از عملیات کربلای ۵ مدتی در جمع نیروهای لشکر امام حسین (ع) حضور نداشت و برای انجام این عملیات بزرگ و مهم دوباره به جمع نیروهای لشکر اضافه شد. کشفی در گفتگو با «جوان» از عملیات بزرگ کربلای ۵، تأثیر فرماندهی شهید حسین خرازی و شهادت ایشان میگوید که در ادامه میخوانید.
شما برای عملیات کربلای ۵ در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی حضور داشتید؟
من برای کربلای ۵ بار دیگر به لشکر ۱۴ امام حسین (ع) برگشتم. چون نیرو برای عملیات کم بود و لشکر در عملیات کربلای ۴ آسیب دیده بود من به دستور حاجحسین خرازی از قرارگاه به بهداری برگشتم تا در کربلای ۵ در خدمت نیروهای لشکر باشم و فرمانده بهداری لشکر بودم. زمانی که در عملیاتها محوریت را به لشکر امام حسین (ع) میدادند معمولاً سمت راست و چپش لشکرهای دیگر بودند که پس از خطشکنی و هدایت لشکر امام حسین (ع) جلو میرفتند و ما مجبور بودیم محوریت را داشته باشیم و سمت راست و چپ را هم پوشش دهیم. دیگر لشکرها نیاز نبود که بیمارستان بزنند و نیروی تخصصی از آن استان برود. مدیریت نیروهای درمانی بهداری با من بود، ولی خودم، شخصاً با بچههای پیاده و با حسین خرازی به خط شیر، برای کشیک و گشت میرفتم و شب عملیات هم به رغم هدایت بهداری، نیروی زاپاس حسین بودم و اگر یکی از فرماندهان شهید میشد، به کمک میرفتم و کار رزمی و شناسایی هم انجام میدادم.
بعد از عملیات کربلای ۴، نیروهای لشکر آماده انجام یک عملیات سنگین بودند؟
سنگینی کربلای ۴ هنوز بین رزمندگان احساس میشد ولی همه نیروها آمادگی خودشان را برای کربلای ۵ نگه داشته بودند. نیروها بازسازی شدند و نیروهای تازه نفس هم آمدند. نیروهایی که در پادگان بودند را پای کار آوردند تا فشار روی نیروها کم شود. از قبل هم در منطقه عملیاتی شناساییها انجام شده و آشنایی خوبی برای انجام عملیات بود. ما اگر در کربلای ۴ موفق شده بودیم دیگر کربلای ۵ را انجام نمیدادیم. در کربلای ۵ هم لشکر امام حسین (ع) خطشکن بود و در این عملیات هم جناحهای ما کار سختی برای پیشروی داشتند. وسعت منطقه عملیات هم زیاد بود، از اروند تا چزابه را دربرمیگرفت و واقعاً عملیات سنگینی بود. وسعت منطقه زیاد و تعداد لشکرهای خطشکن هم کم بود و همین باعث میشد کار برای لشکرهای خطشکنها سخت شود. تا قبل از عملیات آزادسازی خرمشهر، تیپها خودشان برای انجام عملیاتها تصمیم میگرفتند و خودشان به شناسایی میرفتند و طراحی عملیات میکردند. اما پس از عملیات بیتالمقدس دیگر قرارگاه برای عملیاتها تصمیم میگرفت و فرمان انجام عملیات ابلاغی بود. چون عملیات ابلاغی بود طبق دستور قرارگاه مشخص میشد کجا عملیات انجام شود، چه گردانهایی خطشکن شوند و چه نیروهایی بعد از خطشکن وارد و جایگزین شوند و ارتش کجا کار کند. این تقسسیمبندیها در قرارگاه صورت میگرفت و از آنجا به لشکرها ابلاغ میشد.
چه لشکرهایی در کربلای ۵ لشکرهای خطشکن بودند؟
لشکرهای امام حسین (ع)، نجف و کربلا جزو لشکرهای خطشکن بودند. لشکر المهدی از استان فارس و نصر از خراسان هم خیلی خوب بود. چون فاصلهها در منطقه عملیاتی زیاد بود و لشکرهای همجوار خیلی خوب نمیتوانستند پشتیبانی را انجام دهند کار برای لشکرهای خطشکن سخت بود. در این عملیات مثل کربلای ۴ خطشکنهای غواص هم داشتیم. در خشکی هم خطشکنها روی زمین عمل میکردند. ما خودمان از یک باریکه آبگیری عبور کردیم ولی بعدش دیگر خشکی بود. از نظر عملیاتی اگر کربلای ۴ موفق میشد به نظرم سنگینتر از کربلای ۵ میشد. در مرحله اول کربلای ۵ هم بچههای خطشکنی که جلو رفتند کارشان خیلی سخت بود. این عملیات تأثیرات سیاسی خوبی داشت. بلافاصله بعد از کربلای ۴، کربلای ۵ آغاز به کار کرد و خوب هم پیش رفت. به نوعی قدرت و اعتماد به نفس را به جبههها بازگرداند و دشمنان را متوجه قدرت رزمندگان کرد. عبور از موانع کار بزرگی بود. هرچند بهترین فرمانده هانمان مثل شهید حسین خرازی را در کربلای ۵ از دست دادیم. شهید خرازی فرمانده قرارگاه ۳ بود و چند لشکر را هدایت میکرد. خودش در عملیاتها همیشه در خط حاضر بود و برای کربلای ۵ به شهادت رسید و این موضوع خیلی برایمان سنگین بود. چند فرمانده رده اول دیگر را در این عملیات از دست دادیم.
فعالیت و حضور مداوم در خط مقدم یکی از نکات فرماندهی شهید خرازی بود. در کربلای ۵ هم به همین شکل عمل میکردند؟
حاجحسین همیشه از نیروهای خطشکن جلوتر بود. نیروها هم به تبعیت از فرماندهشان همیشه در خط حاضر بودند. وقتی فرمانده اول در خط حضور دارد همه نیروها باید کنارش باشند. ایشان در منطقه عملیاتی میگفت من فلانجا هستم و پیش من بیایید. همیشه در جلوترین نقطه بود. اگر نیروها عقب بودند به آنها میگفت پیش من بیایید. هیچگاه کسی را به عقب برنمیگرداند. نه خودش میرفت نه کسی به عقب میرفت. زمان جنگ هم اصلاً کسی چنین تفکری نداشت که عقب بماند. ما در تمام عملیات کنار حاجحسین بودیم. باید کنار ایشان میماندیم تا دستوراتی را که از قرارگاه میگیرد بلافاصله به بقیه نیروها ابلاغ کند. من که آمبولانس را در خط میبردم و مجروحان را سامان میدادم و باید حتماً کنار شهید خرازی میماندم. شهید خرازی هنگام عملیات با هیچکس شوخی نداشت و همه میدانستند خرازی هنگام کار چقدر جدی و شجاع است. این حضور فرماندهان یکی از نقاط قوت جبهه ما بود. البته خطر از دست دادن فرماندهان را هم داشتیم که در کربلای ۵ این اتفاق برای شهید خرازی افتاد و ما ایشان را از دست دادیم.
به خاطر همین شیوه فرماندهی شهید خرازی لشکر امام حسین (ع) همیشه خطشکن بود و مأموریتهای سخت را انجام میداد؟
ما با شهادت حاجحسین ضربه خیلی سختی خوردیم. نبود ایشان برای لشکر امام حسین (ع) خیلی سنگین بود. برای قرارگاه و جنگ هم آسیب بزرگی بود. شهید خرازی مهره خیلی باارزشی بود و یکتنه میتوانست چند لشکر را اداره کند. وقتی لشکر امام حسین (ع) را وسط میگذاشتند دو لشکر جناحش را هم میتوانست اداره کند. وقتی شهید خرازی و شهید احمد کاظمی و مرتضی قربانی خطشکن بودند بقیه با خیال راحت پشتشان میآمدند. شهید خرازی و شهید کاظمی ارتباط خیلی خوبی با همدیگر داشتند. شهید کاظمی و شهید خرازی همیشه کنار هم و مکمل هم بودند. از بس خطشکنی را تمرین کرده بودند همه چیز را بلد بودند. خطشکنی تجربه میخواهد و بچههای ما تا سه مرحله بعد از خط دشمن به شناسایی میرفتند و اطلاعات دقیقی را به دست میآوردند. در کل هر سه فرمانده دوستی نزدیکی با هم داشتند. هر سه اصفهانی و از یک شهر بودند. شهید خرازی که فرماندهی بچههای اصفهان را برعهده داشت و حاجاحمد کاظمی هم فرمانده نیروهای نجفآبادی بود. مرتضی قربانی هم در لشکر کربلا نیروهایی از بچههای شمال داشت و نیروهای خوبی هم تربیت کرده بود. هر سه لشکر نیروهای آمادهای داشتند و خطشکنی را معمولاً به این سه لشکر میدادند.
در عملیات کربلای ۵ تا کدام منطقه پیشروی کردیم؟
تقریباً تا نزدیکی تنومه رفتیم. پیشروی خیلی خوبی بود که کمتر سابقه داشت. با خمپاره میتوانستیم بصره را بزنیم. عبور از موانع خیلی کار بزرگی بود که انجام شد. بعد از این عملیات هم بحثهای سیاسی و دیپلماسی پیش آمد. وقتی به پشت تنومه رسیدیم دیگر جناحین نفوذناپذیر بودند. عبور از سنگرهای نونی شکل خیلی سخت بود. دایرهای پشتت بسته میشد و عبور از اینها خیلی کار سختی بود. سنگرهای نونی شکل حالت پوششی برای دشمن داشت. آنها میتوانستند ما را دور بزنند. ارتش بعث طراحانی داشتند که بعداً متوجه شدیم خارجیها بودند. طراحی موانع عملیات را اسرائیلیها و امریکاییها انجام داده بودند. در کربلای ۵ ارتش عراق تمام توانش را پای کار آورده بود. شیمیایی هم در حد وسیع استفاده کردند. از هر روشی استفاده کردند تا جلوی رزمندگان ایرانی را بگیرند. از حیثیتشان دفاع کردند. در این عملیات آسیب زیادی به ارتش بعث وارد شد.
شما هنگام شهادت کنار شهید خرازی حضور داشتید؟
بله، من شاهد شهادت ایشان بودم. یک ماشین غذا را برای ناهار زده بودند و حسینآقا بلافاصله گفت یک ماشین غذای دیگر پیش من بیاید. ایشان جلسه بود. ماشین غذا که رسید، حسینآقا بیرون رفت تا ماشین را راهنمایی کند که کجا برود. ماشین رفت و حاجحسین از پشت سنگر پایین میآمد که ایشان را زدند. البته فکر نمیکنم دشمن توانایی هدف گرفتن ایشان را داشت ولی خمپارهای کنارشان خورد و تمام بدنش پر از سوراخ و زخم شد. من زخمهایی که میتوانستم را بستم و حاجحسین را با آمبولانس به عقب بردم و این اتفاق را به آقارحیم خبر دادیم.
حاجحسین دیگر شهید شده بود. این اتفاق برای همه ما خیلی سخت بود.
از سخت هم آن طرفتر بود. من بعدش حالم بههم خورد. اصلاً حالم را نمیفهمیدم. یک لشکر امام حسین (ع) بود و یک حاجحسین خرازی. نبود ایشان ضربه روحی خیلی سنگینی برای نیروهای لشکر بود. حاجحسین خرازی تمام همت خود را برای جنگ گذاشت و خدا هرچه فکر میکند که مزدی در دنیا به آنها بدهد، میبیند پایینتر از ارزش کار آنهاست و ارزش مزدشان فقط شهادت و در جوار خدا بودن است.
حسینآقا و امثال او چنان مخلصانه کار کردند که به تعبیر من فرشتهها هم شرمنده شدند. آنها که دنیایی نبودند، خدا مزدشان را به بهترین وجه ممکن داد. اینجا بد نیست خاطرهای از یکی از نیروهای لشکر بگویم. یکی از معاونان من به نام امیرحسین دیانی هم در کربلای ۵ به شهادت رسید.
مسئول محور من بود. دیانی هنگام شهادت ۱۸ سال سن داشت و از ۱۴ سالگی پیش ما بود. یک شب شهید خرازی خط را گم میکند و امیرحسین لشکر را هدایت میکند و میگوید باید از اینجا برویم. حاجحسین از امیرحسین میپرسد تو کی هستی که ایشان هم خودش را معرفی میکند. همان شب امیرحسین شهید میشود ولی حاجحسین هنوز از شهادتش خبر ندارد.
جلسه داشتیم و حاجحسین گفت این دیانی از بچههای شماست، گفتم بله، حاجحسین گفت این نیرو را به من بدهید. دلیلش را پرسیدیم که ایشان گفت این بچه خیلی باهوش است. من به حاجحسین گفتم امیرحسین دیانی دیشب شهید شد.
حسین خیلی توی هم رفت. از جلسه بیرون زد و بیرون سنگر قدم میزد. با افسوس آمد و ظهرش هم خودش شهید شد. هر دو با فاصله یک روز از هم شهید شدند. در تشییع امیرحسین دیانی او پشت سر پیکر فرماندهاش بود.