شهید یحیی عیاش طلوعِ خورشیدِ انتقام: نبرد نابرابرِ یک اسطوره
نویسنده: غلامعلی نسائی
«طلوعِ خورشیدِ انتقام، قصهٔ مردی است که با دستهای خالی و قلبی آکنده از ایمان، با هیولایی مسلح وارد نبرد شد، یحیی عیاش، مهندس جوانی از روستای رفاط، نه با سلاحِ مدرن، که با فرمولهای ریاضی و مدارهای الکتریکی، معادلهٔ ترس را به نفع مردمش برگرداند. اینجا روایتِ نبردی نابرابر است؛ نبردِ یک اسطوره با امپراتوری وحشت…»
پایگاه خبری هوران – در دلِ روستای رَفاط، زیرِ آسمانی که بوی زیتون و مقاومت میداد، کودکی چشم به جهان گشود که سرنوشتش با فلسطین درهمتنیده بود. یحیی، از همان طفولیت، چشمانی جستجوگر داشت که گویی از پسِ پردههای زمان، فردایی پرآتش را نظاره میکرد. قرآن را نه با زبان، که با جان میخواند و هر آیه، چون زنجیری بود که او را به سرزمینِ مقدسش پیوند میزد.
در مکتبخانههای فلسطین، ریاضیات را نه با عدد، که با معادلههای جهاد میآموخت. هر مسئله، سنگری بود که باید فتح میشد و هر فرمول، نقشهراهی برای شکستِ دشمن. دانشگاهِ بیرزیت شاهدِ تولدِ مردی بود که میخواست با قلمِ مهندسیاش، معادلاتِ ظلم را برهم زند.
طلوعِ مهندسِ مرگ
صهیونیستها گمان میکردند با آتش و خون میتوانند روحِ یک ملت را به زانو درآورند. اما یحیی عیاش، با دستانی که روزی مدارهای الکتریکی را طراحی میکرد، اکنون مدارهای مرگ را میبافت. هر سیم، هر خازن، هر ترانزیستور در دستانِ او به سلاحی تبدیل میشد که آتشِ انتقام را در دلِ اشغالگران میافکند.
عملیاتِ عَفُولا نخستین فریادِ این غیورمرد بود. انفجاری که هشت سربازِ اشغالگر را به دوزخ فرستاد. سپس حَضْره، تلآویو، بیتلید… هر حمله، شعری بود نوشتهشده با خون، بر دیوارههای تاریخ. صهیونیستها او را «مهندسِ مرگ» خواندند، غافل از اینکه او «معمارِ رستاخیز» بود.
رقص سایهها در میدان شطرنج مرگ
صهیونیستها با تمام ماشین جنگی خود وارد بازی شدند، غافل از اینکه این بار، موشِ میدان، شیرِ بیشه بود. یحیی عیاش نه فراری ترسو که رزمندهای بود که هر حرکتش را سه گام جلوتر طراحی میکرد. واحدهای ویژهٔ دشمن، خانه به خانه و کوچه به کوچه، دنبال سایهای میگشتند که خود را در آینههای زمان محو میکرد.
یک بار در نابلس، همانگونه که گردباد ناپدید میشود، سرویسهای امنیتی را با مشتی خاکستر تنها گذاشت. بار دیگر در غزه، بمبها خانهاش را بلعیدند، اما انگار تقدیر میخواست این شمشیر آخته، در دستان تاریخ باقی بماند. هر تعقیب، هر کمین، هر نقشه، فقط حلقهای دیگر از افسانهای میشد که دشمن ناتوان از درکش بود.
عروجِ ملکوتی
صبحی سرد در ژانویهٔ ۱۹۹۶، تلفنی از سوی «همراهی» ناشناس، یحیی را به خانهای در بیتلاهیا کشاند. اما این پایانِ بازی بود؛ بازیای که خیانت و اشغالگران، مهرههایش را چیده بودند.
انفجاری کیهانی، سکوتِ صبح را شکست. وقتی دودها پراکنده شد، پیکرِ یحیی را یافتند که گویی حتی در مرگ نیز میخندید. صهیونیستها جشن گرفتند، غافل از اینکه از خاکسترِ این شهید، هزاران ققنوسِ مقاومت متولد خواهد شد.
اسطورههای جاودان
امروز نامِ یحیی عیاش نه بر سنگِ قبر، که بر تارکِ تاریخِ مقاومت میدرخشد. هر بمبِ دستسازی که در غزّه ساخته میشود، هر جوانِ فلسطینی که کمربندِ شهادت میبندد، ادامهٔ راهِ اوست.
«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» (آلعمران: ۱۶۹)
و اینگونه، کاروانِ شهدا همچنان در حرکت است…
از یحیی تا امروز، هر قطره خون، داستانی شد برای فردا؛ هر شهید، چراغی شد بر راهِ آزادی. فلسطین زنده است، چرا که عیاشها نمیمیرند.
«یحیی عیاش، مانند خورشیدی طلوع کرد تا با ابزارهای محدود، اما با ارادهای آهنین، به ظلمِ دشمن پاسخ دهد. نبرد او علیه یک رژیمِ مسلح، ناعادلانه بود، اما همین نابرابری، او را به اسطورهای تبدیل کرد که تاریخِ مقاومت را تغییر داد.»
پیروزی، ظلم، آزادی، قدس، مقاومت اسلامی، پایگاه خبری هوران، هوران، غلامعلی نسائی، غزه، هوران، نسائیحماس، فتح، اسطوره، تاریخ، خون، قسام، انفجار، بمب، مبارزه، پیروزی، ظلم، آزادی، قدس، مقاومت اسلامی، امنیت، ترور، شهدا، قدس شریف، غلامعلی نسائیشهید یحیی عیاش، هوران، پایگاه خبری هوران، مقاومت، فلسطین، شهید، یحیی عیاش، انتفاضه، اشغال، صهیونیسم، جهاد، غزه، نابلس، غلامعلی نسائی، عملیات، شهادت، هورانغلامعلی نسائی، پایگاه خبری هوران، حماس، فتح، اسطوره،هوران تاریخ، خون، قسام، انفجار، بمب، مبارزه، هورانغلامعلی نسائی، یحیی، مقاومت، امنیت ترور، شهدا، قدس شریف، عیاش، اسطوره، غلامعلی نسائی، هورانمقاومت، فلسطین، شهید، یحیی عیاش، انتفاضه، اشغال، صهیونیسم، جهاد، غزه، نابلس، عملیات، شهادت، هوران