در غزه رقص مرگ با ریتم «یا بمیر… یا بمیر»!»
بوسههای آخر؛ پدری که هر صبح صورت دخترش را چون وصیتنامه میبوسد!
نویسنده: غلامعلی نسائی
“آتش بر غزه میبارد اما خاکستر نمیشود، خون در رگهای تاریخ جاری است و مقاومت در نفسهای آخر زنده میماند، بمبها فرود میآیند اما ارادهها خم نمیشود، کودکان زیر آوار به خاک میافتند و مادران در دریای اشک غرق میشوند، اما مردان همچون کوه در خط مقدم ایستادهاند، گرسنگی میکشد اما کرامت نفس میکشد و اینجا در قلب این جهنم، زندگی با تمام قدرت میتپد و هستی خود را فریاد میزند!”
پایگاه خبری هوران؛ از المقداد جمیل مقداد نویسنده و پژوهشگر فلسطینی بس از بمباران بیمارستان باپتیست در غزه گزارشی را منتشرکردند که که نسائی به نثر فارسی و حماسی با حفظ سبک ادبی و فضای مقاومتی به رشته تحریر در آورده است.
اما سخن چه سود؟
مدتی است، از زمانی که جنگ نابودی دوباره بر مردم فلسطین در نوار غزه آغاز شد، میکوشم بنویسم. اما این کوشش گویی ناممکن است. هرگز حالتی چون این نداشتم که در آن از نوشتن بترسم، با آنکه به گمانم، این برهه بیش از هر زمان دیگری نیازمند قلمهایی است، به ویژه امثال من که در دل غزهایم و باید صحنههای روزمرهٔ این کشتار و بمبارانهای بیامان را ثبت کنیم.
کاری است بس دشوار. گاه به انتشار و ثبت اخبار این نسلکشی در صفحهٔ «اکس» پناه میبرم. اینستاگرامم را هم به فضایی برای بیان خشم و نظر سادهام تبدیل کردهام، دور از آن همه آشفتگی و صدای ناهمسوی کسانی که از فلسطینیت ما دور افتادهاند.
روزها دراز بر تخت میکشم. تنها برای نوشیدن قهوه و انجام کارهای ضروری شغلی از جا برمیخیزم. هر فرصتی که دست دهد، باز به تخت پناه میبرم. رازش چیست؟ از خود میپرسم. آیا گریز از واقعیت است؟ یا دردی ژرف که بازگشت این جنگ تلخ در دلهایمان کاشته؟ بازگشت جنگ اینبار از پیش هم سختتر بود، از تمام آن یک سال جنگ پیش از آتشبس.
چهلودو روز در آرامش و صلح زیستیم، گرچه بسیاری جان میدادند. مردم رفح به خانههایشان بازنگشتند، آوارگان در چادرهای کنار جادهها، جستوجوی آب، صفهای نان، زندگی در میان آوار، مشکل حملونقل… همهچیز در همین «آتشبس» هم بحرانی بود، فرصتی کوتاه برای جستوجوی زندگی و ترمیم دیوارههای فروریختهٔ زیستن.
اما حالا باز جنگ آغاز شده. نیمهشب، پیش از اذان سحری، با غرش انفجارهایی از خواب پریدیم که نظیرش را هرگز ندیده بودیم. مرگ از هر سو ما را میپاید. به خود جمع شدیم، کنار هم چسبیدیم. دانستیم که پایان نزدیک است. در دل میدانستم، بیآنکه به زبان آورم، که دردی آرام در رگهایم میخزد، چون جریان خون. دردی از بازگشت جنگ، و اینبار چنان خشن که پایانی سختتر در پی خواهد داشت. باز به همان گرداب بازگشتیم: بمباران و مرگِ پیاپی، تماسهای اضطراری پس از هر انفجار، خبری از آتشبس، وعدههای دروغین میانجیها…
آه! چه درد است این، ای فلک؟
حالا باز مردم به همان مصائب بازگشتهاند: جستوجوی نان، گرانیِ سرسامآور، کمبود کالا، جایگزینی خوراک تازه با کنسروهای بیمزه و زیانبار. ازدحام پشت مغازهها برای ذخیرهٔ مواد. اما چه ذخیرهای؟ برای یک ماه؟ دو ماه؟ و بعد باز گرسنگی…
باز همان گرداب است: بمباران، مرگ، تماسهای پیدرپی، جستوجوی نشانهای از صلح…
بر تخت میآرم، هر فرصتی که باشد. از خود میپرسم: رازش چیست؟ شاید نه فرار، بلکه میل ژرفی است درونم. میخواهم به این تخت چنگ بزنم، چون میدانم هر لحظه ممکن است آن را از دست بدهم. چون میدانم ممکن است چون چهارصدهزار آوارهٔ دیگر شوم، که در کمتر از یک ماه خانه و کاشانه را رها کردند و به فرمان تخلیه تن دادند.
گریز به کجا؟ گریز به محشر.
ارتش گسترده میشود. فرمانهای تخلیه را از شرق به غرب میبارد. از جنوب به شمال. مردم را به غرب میراند. فشار میآورد.
یا باید در گرسنگی و خواری بمیرند، یا زیر راکتهایشان. کار ساده شده: هر که در شرق بماند -با وجود دستور تخلیه- «تروریست» است و سزاوار مرگ. و آنها که در غرب بر هم انباشته شدهاند، محکوم به آوارگیاند و مرگی آسان. یک راکت ساده هم دهها تن را یکجا به کام مرگ میفرستد، از شدت ازدحام.
از چه بنویسم؟ چگونه؟
اینها همه خردهریزهایی است از کوه رنجی که هر بامداد بر پیکرمان انباشته میشود. از دختر کوچکم مینویسم، که هر صبح به چهرهاش مینگرم، در آغوشش میگیرم، میبوسمش و میگویم: «بغلم کن! بوس بده!» شاید بتوانم سیری از او برگیرم، چرا که میدانم -و چه اندیشهٔ وحشیانهای است این- که هر لحظه ممکن است مرگ به سراغمان آید.
چه فرقی میکند بین من و آن رهگذری که بطری آب به دست، در راه پر کردنش بود که راکتِ کنارش فرود آمد؟
مرگ است که همهجا در پیمان است. کابوسی است بیامان. کابوسی که کمی غیب شد و باز گشت، تا باقی شهر و مردمش را تمام کند.
پژوهشگر فلسطینی، هوران، فریاد، زندان، محاصره، درماندگی، مبارزه، تاریخ، ظلم، عدالت، انسانیت، فراموشی، یادبود، نویسنده: غلامعلی نسائی، غلامعلی نسائیتشنگی، گرسنگی، تراژدی، هوران، پایگاه خبری هوران ، نسائی، هوران، پایگاه خبری هوران، اشغالگر، پایگاه هوران، غزه، خون، ویرانی، نویسنده: غلامعلی نسائی، هورانحماسه، صبر، زجر، فرار، تخلیه، اشغال، اشغالگر، شهید، مادران، پدران، اشک، آتش، خاکستر، خاطره، وحشت، اضطراب، شب، روز، سکوت،ز المقداد جمیل مقداد، نویسنده، غزهرنج، مقاومت، غزه، جنگ، بمباران، آوارگی، مرگ، زندگی، نوشتن، درد، ترس، امید، نابودی، کودکان، خانواده، عشق، اشک، خشم، ویرانی، قحطی، نسائی، غزه، رژیم صهیونیست، بی غیرتی اعراب