سردار شهید صادق مکتبی فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء (ع)
روایت شهید مکتبی از گروهای ضد انقلاب با تولید ایدئولوژی من درآوردی
توانستند بخشی از دانشجویان را بخود جذب کرده و لانه جاسوسی را تسخیر کردند که یک رسوائی بزرگ برای غرب محسوب می شود. حالا چرا سازمانی که مدعی مبارزه است نتواست قدمی حتی ناچیز در آین مسیر بردارد.
نویسنده: محدثه نسائی
گروه جهاد و شهادت هوران از روایت علی علیپور از سردار شهید صادق مکتبی فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء«ع» صادق پسردائی من بود، من پسر عمه صادق می شدم، صادق از دوران کودکی در حوالی ما بزرگ شد، نسبت نزدیکی که با هم داشتیم، از طرفی هم خاله من«حاجیه معصومه مکتبی» مادر حاج حسین و مادر بزرگ کاظم مکتبی و عمه صادق مکتبی بود.

پدر خانم من هم حاج یحیی مکتبی پسرعمه صادق می شد، یک نسبت چند جانبه خونی داشتیم، صادق که بدنیا آمد من نوجوان بودم، ولی خیلی از دوران کودکی اش بخاطر ندارم، ُانقلاب که پیروز شد.
من هم مثل بقیه بچه های جریان جناح مومن انقلاب در کنار هم بودیم، صادق با برادرم که تقریبا هم سن و سال بودند، «شهید شعبان علیپور» با هم به خاش رفتند و به عضویت سپاه در آمدند، من در گرگان وارد سپاه شدم. روزهای نخست انقلاب سازمان منحرفه مجاهدین خلق «منافقین» هسته های مقاومت شکل داده بودند.
از یک طرف هم حزب توده و دیگر گروهای معاند با انقلاب همراه منافقین شب ها در شهر و روستا جلسه میگذاشتند، مجموعه های طرفدار نظام، سپاه و بسیج که تازه داشت جان میگرفت، کمیته انقلاب و حزب جمهوری و انجمن اسلامی بودند.

گروهای ضد انقلاب با تولید ایدئولوژی های من درآوردی در تلاش بودند که تیپ نوجوان و جوان و تقریبا میان سال را با گرایش های فرهنگی سیاسی جذب خود کنند.
در روستای محمد آباد زادگاه صادق مکتبی نیز شبها چند نفری بودند که جلسات را اداره میکردند و تلاش داشتند در بین جوان های روستا گسترش بدهند. به علت ناآگاهی و عدم درک درست و نداشتن بصیرت در دام افتاده بودند.
یکی از بچه ها آمد و گفت: علی آقا شما که تو جلسه بسیج نمی آیی، بچههای شورا هم که هیچی، درگیر کارهای شورا هستند، ما به تنهائی نمیتوانیم در مقابلشان ایستادگی کنیم. چند نفری می آیند که در روستا از سازمان منافقین پیروی میکنند.
برنامه ریزیهای که دارند، با جلسات و جذب انفرادی رسیدن به انجمن اسلامی روستا و دارند کم کم به یک جاهای حساس میرسند.








