کد خبر:16127
خاطراتی از گردان مسلم ابن عقیل(ع) - قسمت ۶
پاتک به آهنگران که چاشنی اشک و مانور گریه شب عملیات بود
پاتک به آهنگران که چاشنی اشک و مانور گریه شب عملیات بود نویسنده: غلامعلی نسائی کسی نبود ترکش این خمپاره خنده را نوش جان نکرده باشد. از پیرمرد آشپزخانه گرفته تا دیدهبان و راننده هلیکوپتر، امدادگر، فرمانده لشکر، یک آسمان طنز بود. گروه جهاد و شهادت هوران – فصل رهائی – وضعیت بشدت سخت و […]
گروه جهاد و شهادت هوران – فصل رهائی – وضعیت بشدت سخت و نابهنجار است. تاریکی و برف و سرما، همه از هم جدا شده بودیم، مهرداد را هم گم کرده بودم.
بعضيها كه سُر ميخوردند، ميخوردند به تختهسنگی و صداي نالهشان بالا ميرفت. همه ميزدند زير خنده و همين، روحيهشان را بالا ميبرد. کمکم آسمان رنگي ديگر گرفت. در همان حالِ حرکت نماز خوانديم. کمي جلوترکنار تختهسنگي چهار رزمنده با دوربين تجهيزات و کلاشينکف كنار هم، بخوابی ابدی فرو رفته اند.
هنوز هوای آنچنانی نخورده بودیم، گشتی نزده بودیم که ناگهان خودمان را روی «پل دز» دیدیم. رودخانه ائی که از آب کرخه سرچشمه میگیرد، آب آن رونده و یخچالی است.
کسی نبود ترکش این خمپاره خنده را نوش جان نکرده باشد. از پیرمرد آشپزخانه گرفته تا دیدهبان و راننده هلیکوپتر، امدادگر، فرمانده لشکر، یک آسمان طنز بود.
گفت: جان علیرضا، هلش میدهم توی رودخانه، تا یک یادگاری بمانه.
کامران دست برد روی شانه آهنگران، یک یاعلی گفت و یک «علیکم و السلام آهنگرانی» و ناگهان آهنگران را هل داد پائین پل…
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه