حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده رشید لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
علیوار زندگی کرد و حسینوار به شهادت رسید
شهید همت در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، با دشمن جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت
سرویس ایثار و مقاومت هوران: حاجمحمدابراهیم همت نامی به بلندای تاریخ دفاع مقدس است. مردی بزرگ که پژواک نامش ترس را بر دل دشمنان میانداخت و دل رزمندگان را گرم میکرد. مردی و مردانگی از وجودش میبارید. گویی آمده بود تا در سالهای سخت اول انقلاب، کارهای بزرگ انجام دهد. همت آدم کارهای بزرگ بود. حاجهمت نماد دفاع مقدس است. هر جایی نام همت به گوشمان میخورد، ناخودآگاه ذهنمان میرود به سوی فتحالمبین، آزادی خرمشهر و کربلای طلائیه در عملیات خیبر. نمیشود این عملیاتهای بزرگ و سرنوشتساز را مرور کرد و یاد همت نیفتاد. او چکیده ایمان، خلوص، مظلومیت، شجاعت و ایثار رزمندگان بود. سیدمرتضی آوینی در رثای حاجمحمدابراهیم همت گفته بود این سردار فاتح خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. حاجهمت، گوهری برای جبهههایمان بود و پس از شهادتش تلألو این گوهر ناب همچنان بر ما میتابد.
شهادت حاجمحمدابراهیم همت، فرمانده رشید لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
نبوغ و شجاعت ابراهیم
حاجاحمد متوسلیان در کردستان متوجه نبوغ، هوش و شجاعت شهید همت شد. حاجابراهیم فرمانده سپاه پاوه بود. لیاقت و غیرتش از همان جا عیان شده بود. حاجاحمد میگفت فکر میکردم من نترس هستم ولی دیدم یکی روی دستم بلند شده و از من شجاعتر است و او حاجابراهیم همت است. حاجابراهیم قبل از عملیات فتحالمبین، به همراه حاجاحمد متوسلیان، از غرب کشور آمد و تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) با حضور او کارش را شروع کرد. دو فرمانده بزرگ در کنار همدیگر، یکی از قویترین لشکرهای ایران را در زمان جنگ تشکیل دادند. دو فرمانده بزرگ که در کنار هم در دو عملیات مهم و سرنوشتساز پشت دشمن را به زمین زدند تا حساب کار دست بعثیها و حامیانشان بیاید. از همانجا شد همت شد حاجابراهیم بچههای جنگ. نامش برای دشمنان نیز آشنا شد و بعثیها میدانستند هرجا همت عمل کند، آنجا کار بزرگی صورت خواهد گرفت. در عملیات بیتالمقدس با مجروحیت حاجاحمد و شهادت محمود شهبازی و محسن وزوایی کار شهید همت چندین برابر شد. حساس بودن موقعیت و فشار زیاد کارها، حاجابراهیم را کاملاً درگیر عملیات کرده بود. آزادی خرمشهر تنها آزادی یک شهر نبود. آزادی این شهر که صدام کلید بصره را به آن داد معادله صدام و حامیانش را تغییر داد.
علیوار زیستن
شهید همت در عملیات پیروزمند بیتالمقدس در سمت معاونت تیپ محمد رسولالله (ص) فعالیت و تلاش تحسینبرانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه- خرمشهر انجام داد و میتوان گفت که او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشتند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاجهمت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی عملیات را فرماندهی کرد. رفتن حاجاحمد به لبنان و اتفاقاتی که پس از آن به وقوع پیوست، سبب شد حاجابراهیم بعد از عملیات بیتالمقدس و با شروع عملیات رمضان فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) را به عهده بگیرد و با ارتقای این یگان به لشکر، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کند.
نخستین اقدام شهید همت در این زمان، پس از پذیرفتن فرماندهی عملیات، نوشتن وصیتنامه است. فرمانده لشکر ۲۷ در وصیتنامه اش چنین مینویسد: «هرچه داریم از شهدا داریم و انقلاب حاصل خون شهیدان است. هر شب ستارهای به زمین میشکند و باز این آسمان غمزده غرق ستارههاست. مادرجان! میدانی تو را بسیار دوست دارم. همان سان که میدانی فرزندت چطور عاشق شهادت بود و به شهیدان عشق داشت… پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویش را گم و فراموش کنم. علیوار زیستن و علیوار شهید شدن، حسینوار زندگی کردن و حسینوار شهید شدن را دوست میدارم. مادرجان! به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی، اصلاً از تو راضی نخواهم بود. زینبوار زندگی کن و مرا به خدا بسپار.»
اخلاص فرمانده
شهید همت در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، با دشمن جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر۲۷ تحت فرماندهی او در عملیات والفجر ۴ قابل توجه بود. او در تصرف ارتفاعات کانیمانگا نقش ویژهای داشت. شهید همت، فرماندهی بود که تواناییها و امکاناتش را خوب میشناخت. او میتوانست از ضعفهایش هم، قدرت بیافریند. او بهترین و مناسبترین روشها را برای جذب نیروها به کار میگرفت. مثل یک معلمِ بزرگ عمل میکرد. کارها را با دقت بین نیروها تقسیم میکرد و در انجام کارها، کاملاً نظارت، پیگیری و همکاری داشت. در مورد مسائل نظامی، یک فرمانده کامل بود. او، فرماندهی را به تجربه آموخته بود. وقتی نقشه عملیاتی را در بین فرماندهان ارتش و سپاه باز میکرد، با آگاهی و تسلط کامل آن را شرح میداد؛ چون خودش در تمام مراحل شناسایی، طراحی و اجرای عملیات، حضوری فعّال و گسترده داشت. او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوهای برای دیگران بود که جز خدا به چیز دیگری نمیاندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و کسب رضای خدا، شب و روز تلاش میکرد و سختترین و مشکلترین مسئولیتهای نظامی را با کمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر میپذیرفت. همسر شهید درباره عشق و علاقه حاجابراهیم به شهادت میگوید: «یک بار شهید همت گفت من دو آرزو دارم؛ یکی شهادت است. این اولین آرزوی من است. آرزوی دوم من این است که لحظهای بعد از امام (ره) نفس نکشم و این آرزوی دومم مهمتر از آرزوی اولم است. همیشه از خدا خواستهام که مرا قبل از امام پیش خودش ببرد.»
شبیه مالک اشتر
سردار رحیم صفوی شهید حاجابراهیم همت را اینگونه توصیف میکند: «او انسانی بود که برای خدا کار میکرد و اخلاص در عمل از ویژگیهای بارز اوست. ایشان یکی از افراد درجه اولی بود که همیشه مأموریتهای سنگین برعهدهاش قرار داشت. حاجهمت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعی که در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، در مقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» بود. همت کسی بود که برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا کرد و از زندگیاش گذشت. او واقعاً به امر ولایت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، که عاقبت هم چنین کرد. همیشه سفارش میکرد که دستورات را باید موبهمو اجرا کرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ میشد، از آن دفاع میکرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف، عبادی و نیایشگر داشت.»
روحیه ایثار و استقامت حاجابراهیم شگفتانگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران میبخشید و با همان کم، قانع بود و در پاسخ کسانی که میپرسیدند چرا لباس خود را که به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ میگفت: «من پنج سال است که یک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است!»
حاجابراهیم اخلاص و غیرت را چنین توصیف میکرد: «خلوص به معنای پاک شدن درون است؛ یعنی بیرون راندن هواهای نفسانی از ذات، از قلب و درون انسانها. پاک شدن درون، منتج به این نتیجه میشود که انسان از مهلکه «ایثار» برخوردار شود و اعمال او، رنگ «اخلاص» داشته باشد. پاک شدن درون، برای این است که انسان، متقی بشود و باور کند به جهاد فی سبیلالله.»
جنگیدن عاشورایی
در گیر و دار عملیات خیبر بود که شهید همت، در جمع فرماندهان گردان سخنرانی و برای روحیه دادن به آنها، بر لزوم ایمان و اخلاص در بچهها تأکید کرد. یکی از فرماندهان به نام حاجمیثم گفت حاجی من تعجب میکنم که شما با اینکه در تمام عملیاتها به طور مستقیم در خط مقدم حضور پیدا میکردید، چطور تا به حال حتی یک جراحت هم برنداشتهاید. شهید همّت خندید و گفت: «حق دارید تعجب کنید. آخر خبر ندارید قضیه از چه قرار است. من در مکه معظمه که بودم، از خدا خواستم که در این جنگ، نه اسیر بشوم و نه معلول و مجروح. فقط زمانی که آن قدر شایستگی پیدا کردم که در صف بندگان صالح خداوند قرار بگیرم، آن وقت درجا شهیدم کند.»
نوبت به عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲ رسید. یک عملیات سخت و سنگین برای رزمندگان؛ این عملیات با هدف دستیابی به جاده بصره- العماره و تهدید و دستیابی به بصره آغاز شد. این هدف، بزرگ و مهم بود که دستیابی کامل به آن میتوانست ایران را به خواستههایش برای پایان جنگ برساند. منطقه عملیاتی خیبر، شمال بصره و مقابل استانهای العماره و بصره بود. دو محور هم داشت: یکی هورالهویزه و دیگری زید. قرار بود لشکر ۲۷ از خشکی طلائیه حمله و به نیروهایی که نفوذ کرده بودند پشتیبانی برساند. ارتش بعث از ترس منطقه را زیر آتش سنگینی قرار داد. به گفته شاهدان عینی و رزمندگان در منطقه عملیاتی طلائیه که عملیات خیبر و رمضان در آنجا انجام شد، به محدودهای باریک، یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله توپ و خمپاره شلیک شد که تلفات بسیاری را برجا گذاشت. حاجهمت از پشت بیسیم به نیروهایش میگوید امروز عاشوراست و باید عاشورایی بجنگیم.
شهید بیسر
عباس برقی، از نیروهای لشکر درباره این عملیات میگوید: «بچهها که به جاده بغداد- بصره رسیدند مجبور شدند عقبنشینی کنند. لشکر حضرت رسول قرار بود سه کنج طلائیه کار کند. یعنی به طلائیه بزنیم و جاده خاکی خودمان را وصل کنیم به داخل عراق و جاده را تدارکات کنیم. میدانست عراق پیروز شود همه منطقه زیرسؤال میرود. حاجهمت تمام گردانهایش را آنجا خرج کرد. نتوانست آنجا را باز کند، چون تمام عراق مقابلش ایستاده بودند. قاسم سلیمانی میگوید حاجهمت با چشمانی گریان پیش من آمد و گفت تمام بچههایم شهید شدهاند. من حتی یک گروهان ندارم خط را نگه دارم. با گریه به حاجقاسم میگوید یک گروهان نیرو به من بده، من امشب این خط را تا صبح نگه دارم که فلان جای کشورم برای پدافند بیاید که قلب امام ما را نشکنیم. امام دستور داده جزیره را حفظ کنیم هرجوری هست حفظ کنیم.»
برادر شهید لحظه شهادت حاجمحمدابراهیم را چنین بیان میکند: «با توجه به اینکه حضرت امام (ره) فرموده بودند جزایر مجنون باید حفظ شود، برادرم حاجابراهیم از سردار سلیمانی درخواست نیرو میکند و میگوید به من یک گردان بدهید که خط را حفظ کنم؛ سردار سلیمانی از افضلی، مسئول اطلاعات لشکر ۴۱ ثارالله میخواهد یک گردان به حاجابراهیم بدهد تا خط را حفظ کند. حاجابراهیم پشت موتور مینشیند که گردان را تحویل بگیرد در حین رفتن گلوله توپ اصابت میکند و حاجابراهیم در پد جنوبی جزیره با ترکش گلوله توپ به شهادت میرسد؛ بیش از دو ساعت کسی نمیدانست آنکه افتاده حاجمحمدابراهیم همت است.»
سرانجام حاجابراهیم همت بر اثر اصابت گلوله توپ در نزدیکیاش همراه با سیدحمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جادههای جزایر مجنون شمالی و جنوبی سر از بدنشان جدا شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.