کد خبر:14284
پ
۱۴۰۲-۱۹۸۴۷
شهید حسین منتظری

کولی دادن یک شهید به مادرش

کولی دادن یک شهید به مادرش خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یک شب برادرم اصرار کرد که بایدمادرمان را کول کرده و تا خانه ببرد. مادرم مانع او می‌شد؛ اما مرغ داداش یک پا داشت.» حماسه و مقاومت هوران – خواهر شهید حسین منتظری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «یک […]

کولی دادن یک شهید به مادرش

خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یک شب برادرم اصرار کرد که بایدمادرمان را کول کرده و تا خانه ببرد. مادرم مانع او می‌شد؛ اما مرغ داداش یک پا داشت.»

حماسه و مقاومت هوران – خواهر شهید حسین منتظری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «یک شب حسین همراه پدر و مادرم آمدند خانه ما شب نشینی. زمانی که می‌خواستند بروند، به مادرم گفت: «خواهشی دارم و اصلاً دوست ندارم نه بشنوم!»

شهید حسین منتظری

مادرم با خوشرویی گفت: «بگو پسرم!»

حسین گفت: «۹ ماه من رو حمل کردی تا به دنیا اومدم؛ حالا من می‌خوام شما رو دوش بگیرم و تا خونه ببرم.»

همه از این حرفش خندیدند. اما او مصّرانه گفت: «من چیزی خواستم که تا قبول نکنی از اینجا تکون نمی‌خورم.»

مادرم گفت: «مردم من رو روی دوش تو ببینن چی می‌گن؟ خداروشکر من که سر پام.»

حسین با سماجت گفت: «همین که گفتم! تا قبول نکنی از اینجا تکون نمی‌خورم.»

همه اخلاقش را می‌دانستند، مادرم بیشتر از ما. آن شب بالاخره حسین مادر را به دوش گرفت و تا خانه برد. هنوز هم هر وقت از آن مسیر عبور

می‌کنم، یاد حسین و پافشاری آن شبش می‌افتم.»

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید