کد خبر:13448
پ
۱۴۰۲-۲۱۶۲۳۴
شهید موسي‌الرضا خراسانی

دختر نازنین موسی‌الرضا و پسرش هر دو جای پای پدر شهیدشان رفتند

دختر نازنین موسی‌الرضا و پسرش هر دو جای پای پدر شهیدشان رفتند موسی‌الرضا موقعیت بسیار حساسی در جنگ و جبهه داشت و کمتر فرصت مرخصی رفتن را پیدا می‎کرد. بچه‌های جبهه همه عاشق بودند. عشق واقعی را تجربه کردند، دل‌کندن یک عاشق از معشوق بسیار دشوار است. *نویسنده: محدثه نسائی گروه حماسه و مقاومت هوران […]

دختر نازنین موسی‌الرضا و پسرش هر دو جای پای پدر شهیدشان رفتند

موسی‌الرضا موقعیت بسیار حساسی در جنگ و جبهه داشت و کمتر فرصت مرخصی رفتن را پیدا می‎کرد. بچه‌های جبهه همه عاشق بودند. عشق واقعی را تجربه کردند، دل‌کندن یک عاشق از معشوق بسیار دشوار است.

*نویسنده: محدثه نسائی

گروه حماسه و مقاومت هوران – تقي ايزد همرزم شهید؛ شهید موسي‌الرضا خراسانی توی لشکر ۲۵ کربلا جايگاه ويژه‌اي داشت. بهترين نقش‌ها را به جهت اين‌كه مهمات به نیروها و خط مقدم و پدافندی برساند. در سخت‌ترين لحظات تلاش مي‌كرد تا نیروها پشت خط دست‌شان از تجهیزات رزم جنگی خالی نباشد.

موسی‎‌ الرضا خراسانی

گاهي مي‌شد ۴ ماه مرخصي نمي‌رفت. شهید؛ «موسی‎‌ الرضا خراسانی، صادق مکتبی، قاسم‌دخت، شکی، حسام، رحمانی و… بچه‌های که توی عملیات والفجر هشت کاری کردند کارستان، لحظه شروع عملیات والفجر هشت گردان بنا بود از خط عبور کند.

آن طرف دشمن پدافند کرده و به خط مشرف بود، نیروهای ما را تحت‌‌الشعاع خودش گرفت و می‎خواست زمین گیر کند. شهید قاسم دخت بلند شد با آرپیچی سد دفاعی مستحکم دشمن را شکست و نیروهای دیگر هم با شکستن خط دفاعی دشمن از معبر گذشتند.

شهید شهید شکی توی باتلاق کیسه به دوش می‎گرفت و غذا و تجهیزات رزمندگان را حمل می‎کرد. شهید حسام شب عملیات کربلای ۵ دیدبان توپخانه بود.

روحیات دشمن را بخوبی می‌شناخت و چشم لشکر بود، شهید مکتبی بازوی لشکر بود. توی فاو جلوی گارد آهنین صدام ایستاد و دشمن شکست خورد. همه این‌ها برمی‎گشت به پشتیبانی مهمات و تجهیزاتی که موسی‎الرضا پشت آن بود.

علي‌رغم اين‌كه شهيد خراسانی يك فرمانده بود، مي‌توانستند كارها را به نيروهاي تحت امر خودش محول كند، اما خود شهيد خراسانی اقدام مي‌كردند و خصوصا در كارهاي سخت از تمام نيروهايش جلوتر بودند.

شهید خراسانی هوران

در لحظات ناممکن که بچه‌ها پشت خط درگیری شدید و تن به تن داشتند، موسی‌الرضا با رساندن تجهیزات و مهمات، خودش گلوگاه جنگ بود.

موسی‌الرضا موقعیت بسیار حساسی در جنگ و جبهه داشت و کمتر فرصت مرخصی رفتن را پیدا می‎کرد. بچه‌های جبهه همه عاشق بودند. عشق واقعی را تجربه کردند، دل‌کندن یک عاشق از معشوق بسیار دشوار است.

بچه‌های که هیچ یک اهل دنیا طلبی و مادیات و پول پرستی نبودند.

موسی‌الرضا خودش را که فدای انقلاب و راه رسم شهدائی‎اش کرد، بماند. که خانواده‌اش را هم در راه خدا و شهادت برد.

بچه‌های موسی‌الرضا به واسطه‌ی عارضه‌ائی که از پدرشان از عوارض شیمیائی دشمن گرفتند.

دختر نازنین موسی‌الرضا و پسرش هر دو جای پای پدر شهیدشان رفتند.

یک روز با موتور پست سر ماشین می رود که بر اثر یک اتفاق تصادف می‌‎کند و موتور موسی‌الرضا به ماشین می‎خورد زخمی می‎شود.

همه فکر کردند که موسی‌الرضا فوت کرده است، بدجوری صدمه دیده بود، خدا نگهش داشت، بردند بیمارستان چند روزی بستری شد و با لباس سفید بیمارستان برگشت خط مقدم. تمام سرو صورتش زخمی شده بود، بخیه زده بودند، هنوز بخیه‌ها را باز نکرده بودند، از بیمارستان بیرون زده بود،

می‎گفت: بدون بی حسی بخیه زدند. خیلی آدم مقاومی بود.

هر بار هم توی جبهه زخمی می‎شد، بیمارستان که می‌رفت هنوز خوب درمان نشده بر میگشت جبهه، سردار موسی‎الرضا خراسانی یاقوت جبهه بودند. نبض لشکر بودند.

صادق مکتبی

هفت سال توی جبهه بود. از گردان مسلم تا گردان امام محمد باقر(ع) از آن‌جا رفتند لشکر تا آخر جنگ در کنار شهید حاج غلام‌علی صادقلی بودند.

هفت سال جنگید و مردانه در «کربلای ده»، بعد از حاج حسین بصیر، موسی‌الرضا توی ماهوت به شهادت رسید.

پایان خاطرات/ هوران

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید