دختر نازنین موسیالرضا و پسرش هر دو جای پای پدر شهیدشان رفتند
موسیالرضا موقعیت بسیار حساسی در جنگ و جبهه داشت و کمتر فرصت مرخصی رفتن را پیدا میکرد. بچههای جبهه همه عاشق بودند. عشق واقعی را تجربه کردند، دلکندن یک عاشق از معشوق بسیار دشوار است.
*نویسنده: محدثه نسائی
گروه حماسه و مقاومت هوران – تقي ايزد همرزم شهید؛ شهید موسيالرضا خراسانی توی لشکر ۲۵ کربلا جايگاه ويژهاي داشت. بهترين نقشها را به جهت اينكه مهمات به نیروها و خط مقدم و پدافندی برساند. در سختترين لحظات تلاش ميكرد تا نیروها پشت خط دستشان از تجهیزات رزم جنگی خالی نباشد.
گاهي ميشد ۴ ماه مرخصي نميرفت. شهید؛ «موسی الرضا خراسانی، صادق مکتبی، قاسمدخت، شکی، حسام، رحمانی و… بچههای که توی عملیات والفجر هشت کاری کردند کارستان، لحظه شروع عملیات والفجر هشت گردان بنا بود از خط عبور کند.
آن طرف دشمن پدافند کرده و به خط مشرف بود، نیروهای ما را تحتالشعاع خودش گرفت و میخواست زمین گیر کند. شهید قاسم دخت بلند شد با آرپیچی سد دفاعی مستحکم دشمن را شکست و نیروهای دیگر هم با شکستن خط دفاعی دشمن از معبر گذشتند.
شهید شهید شکی توی باتلاق کیسه به دوش میگرفت و غذا و تجهیزات رزمندگان را حمل میکرد. شهید حسام شب عملیات کربلای ۵ دیدبان توپخانه بود.
روحیات دشمن را بخوبی میشناخت و چشم لشکر بود، شهید مکتبی بازوی لشکر بود. توی فاو جلوی گارد آهنین صدام ایستاد و دشمن شکست خورد. همه اینها برمیگشت به پشتیبانی مهمات و تجهیزاتی که موسیالرضا پشت آن بود.
عليرغم اينكه شهيد خراسانی يك فرمانده بود، ميتوانستند كارها را به نيروهاي تحت امر خودش محول كند، اما خود شهيد خراسانی اقدام ميكردند و خصوصا در كارهاي سخت از تمام نيروهايش جلوتر بودند.
در لحظات ناممکن که بچهها پشت خط درگیری شدید و تن به تن داشتند، موسیالرضا با رساندن تجهیزات و مهمات، خودش گلوگاه جنگ بود.
موسیالرضا موقعیت بسیار حساسی در جنگ و جبهه داشت و کمتر فرصت مرخصی رفتن را پیدا میکرد. بچههای جبهه همه عاشق بودند. عشق واقعی را تجربه کردند، دلکندن یک عاشق از معشوق بسیار دشوار است.
بچههای که هیچ یک اهل دنیا طلبی و مادیات و پول پرستی نبودند.
موسیالرضا خودش را که فدای انقلاب و راه رسم شهدائیاش کرد، بماند. که خانوادهاش را هم در راه خدا و شهادت برد.
بچههای موسیالرضا به واسطهی عارضهائی که از پدرشان از عوارض شیمیائی دشمن گرفتند.
دختر نازنین موسیالرضا و پسرش هر دو جای پای پدر شهیدشان رفتند.
یک روز با موتور پست سر ماشین می رود که بر اثر یک اتفاق تصادف میکند و موتور موسیالرضا به ماشین میخورد زخمی میشود.
همه فکر کردند که موسیالرضا فوت کرده است، بدجوری صدمه دیده بود، خدا نگهش داشت، بردند بیمارستان چند روزی بستری شد و با لباس سفید بیمارستان برگشت خط مقدم. تمام سرو صورتش زخمی شده بود، بخیه زده بودند، هنوز بخیهها را باز نکرده بودند، از بیمارستان بیرون زده بود،
میگفت: بدون بی حسی بخیه زدند. خیلی آدم مقاومی بود.
هر بار هم توی جبهه زخمی میشد، بیمارستان که میرفت هنوز خوب درمان نشده بر میگشت جبهه، سردار موسیالرضا خراسانی یاقوت جبهه بودند. نبض لشکر بودند.
هفت سال توی جبهه بود. از گردان مسلم تا گردان امام محمد باقر(ع) از آنجا رفتند لشکر تا آخر جنگ در کنار شهید حاج غلامعلی صادقلی بودند.
هفت سال جنگید و مردانه در «کربلای ده»، بعد از حاج حسین بصیر، موسیالرضا توی ماهوت به شهادت رسید.
پایان خاطرات/ هوران
آمین بلند ، شب عملیات ، مهمان ، ساری ، علی پور ، نسائی ، مهرداد بابائی ، شهادت ، کانال ماهی ، دشت عباس، جنگ، خاطرات شهدا ، ساری ف پایگاه خبری هورانحاج حسین بصیرگرگانگلستانلشکر کربلانسائیهورانهوران ، خاطرات شهدا ، جنگ ایران و عراق ، نسائی ، تقي ايزد ، همرزم شهید ، شهید موسيالرضا خراسانی ، لشکر 25 کربلا ، پایگاه خبری هوران ، شهدای استان گلستان ، شهدای گرگان ، شهدای هوران