کد خبر:12558
سوریه به روایت مدافعحرم/ قسمت یازدهم
قصه مهمانیام در خانه ابوعلی طلال از علویهای سوریه
قصه مهمانیام در خانه ابوعلی طلال از علویهای سوریه *نویسنده: غلامعلی نسائی ابوعلی از رفقای ایرانی خودش صحبت کرد که چقدر دوستشان داشت، از بچههای مدافع حرم که دلش برای آنها تنگ شده بود. نشستهای مکررم با ابوعلی صمیمیت بیشتری بین ما ایجاد کرد و لایههای زیرین ذهنم را باز کردم و از علویها سوالهای […]
وقت خداحافظی که شد، ابوعلی موتوری داشت که از خانه به ایستگاه رفت و آمد میکرد، رفاقت بین ما حسابی گل کرده بود. من را با موتورش به مقر برد و از هم خداحافظی کردیم. شب را با فکرهای بیشتر از علویها درگیر شده بودم. شب سوم، از مقر بیرون زدم خودم را به بازرسی پل رساندم. هر شب فصههای بیشتری از علویها دستگیرم میشد. ابوعلی یکی دیگر از دوستانش که اهل جولان بنام سمیر از اهل تسنن بود، با من روبرو کرد.
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه