کد خبر:11925
پ
۱۴۰۲-۷۴۹۲
هم‌ قد آرپی‌جی هستی!

برو بچه، خودت هم‌ قد آرپی‌جی هستی!

برو بچه، خودت هم‌ قد آرپی‌جی هستی! ۱۴ سال بیشتر نداشت. برادر بزرگترش فرمانده گروهان بود. باهم به جبهه رفته بودند. برای رفع خستگی برادرش، آرپی‌جی را از او می‌گرفت در حالی که خودش هم‌قد آرپی‌جی بود. حماسه و مقاومت هوران – ۱۴ سال بیشتر نداشت؛ اما خوب درک می‌کرد که نباید جبهه را خالی بگذارد. […]

برو بچه، خودت هم‌ قد آرپی‌جی هستی!

۱۴ سال بیشتر نداشت. برادر بزرگترش فرمانده گروهان بود. باهم به جبهه رفته بودند. برای رفع خستگی برادرش، آرپی‌جی را از او می‌گرفت در حالی که خودش هم‌قد آرپی‌جی بود.

حماسه و مقاومت هوران – ۱۴ سال بیشتر نداشت؛ اما خوب درک می‌کرد که نباید جبهه را خالی بگذارد. با برادر بزرگتر و رفیقش ‌برای بازدید به مناطق جنگی رفته بود. وقتی برگشت، دیگر نمی‌توانست پشت میز نیمکت مدرسه بماند؛ اگر چه کتاب‌های درسی‌اش را به جبهه می‌برد و در امتحانات با نمرات عالی قبول می‌شد. «زهرا جهازی» خواهر شهیدان «رضا و جهانگیر» است. روایت او درباره حضور دو برادرش در جبهه را در ادامه می‌خوانیم:

شهید رضا جهازی

ما دو خواهر و دو برادر بودیم که برادر کوچکترم رضا در ۱۴ سالگی طی عملیات مسلم‌ بن عقیل به تاریخ ۹ مهر ۱۳۶۱ و برادر بزرگترم جهانگیر در فروردین ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند. منزلمان در گوهردشت کرج بود.

شهید رضا جهازی
شهید رضا جهازی

فروردین سال ۶۱ رضا به همراه تعدادی از دوستان مسجدی و بسیجی برای بازدید از مناطق جنگی عازم مهاباد شدند. پس از ۱۵ روز رضا به منزل بازگشت، اما دیگر رضا، رضا سابق نبود؛ او دیگر شیفته جبهه شده بود. رضا با اصرار، خانواده را راضی کرد تا به جبهه برود. سن پایینی هم داشت، اما با ترفند تغییر تاریخ تولدش راهی جبهه شد.

جهانگیر در جبهه آرپی‌جی‌زن بود؛ او برایمان تعریف می‌کرد که یکبار در جبهه غرب از تپه‌ای بالا می‌رفتیم. قطار فشنگ دور کمرم و آرپی‌جی روی دوشم بود. خیلی راه رفتیم و کم‌کم داشتم توانم را از دست می‌د‌ادم. من فرمانده گروهان بودم و اگر می‌بریدم و می‌نشستم، بقیه گروهان می‌نشستند و به کمین کومله و دموکرات می‌افتادیم و اسیر می‌شدیم.

شهید رضا جهازی

همین‌طور که خسته بودم با خود گفتم خدایا کمک کن امدادهای غیبی‌ات کجاست؟ یک دفعه دیدم رضا مثل قرقی به طرفم آمد و گفت: جهانگیر آن آرپی‌جی را به من بده. به رضا گفتم: برو بچه؛ تو خودت هم قد آرپی‌جی هستی! تو نمی‌توانی آرپی‌جی بیاوری. رضا آرپی‌جی را از من گرفت و جلوتر از من راه افتاد و من آنجا امداد خداوند را به این شکل دیدم.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید