کد خبر:10354
پ
IMG_20230528_191721_207
ابوالفضل درخشنده نویسنده و جانباز شبمیایی دفاع مقدس

ابوالفضل درخشنده؛ میخوام تو قطعه شهدا دفن بشم نه قطعه هنرمندان

ابوالفضل درخشنده نویسنده و جانباز شیمیایی میخوام تو قطعه شهدا دفن بشم نه قطعه هنرمندان توفیق با ما یار شد و «ابوالفضل درخشنده» قهرمانی گمنام از عرصه ایثار و هنر، مهمان ما بود. صلابت در قدم هایش، تواضع در رفتارش و متانت و صمیمیت درگفتارش دیدنی بود. گروه فرهنگی هوران: استاد ادبیات داستان نویسی و […]

ابوالفضل درخشنده نویسنده و جانباز شیمیایی

میخوام تو قطعه شهدا دفن بشم نه قطعه هنرمندان

توفیق با ما یار شد و «ابوالفضل درخشنده» قهرمانی گمنام از عرصه ایثار و هنر، مهمان ما بود. صلابت در قدم هایش، تواضع در رفتارش و متانت و صمیمیت درگفتارش دیدنی بود.

گروه فرهنگی هوران: استاد ادبیات داستان نویسی و نویسنده موفق عرصه دفاع مقدس، کسی که در طی سالیان با ارزش زندگی خود، پس از جنگ و مجروحیت، در ادامه دفاع از وطن در برابر جنگ نرم و تهاجم فرهنگی از پا ننشسته ، همچنان با قلم و نگاه تیزبین خود با دشمنان فرهنگ و ایمان می جنگد.

به گزارش هوران؛ با طمأنینه ای خاص حرف هایش را شروع کرد. کلام نافذش و تسلط بی اندازه اش بر آنچه از آن سخن می گفت، یعنی ترویج فرهنگ ایثار و شهادت مسحور کننده بود. وقتی از تأثیر وجایگاه ادبیات و داستان در زنده کردن و بیان خاطرات دفاع مقدس وشهدا و قهرمانان جنگ می گفت، اینکه چقدر دغدغه این موضوع را دارد مشهود بود.

وقتی به بخش انتشار کتاب هایش رسید، دلتنگ بود. دلتنگ از کم لطفی ها و بی توجهی ها به عرصه دفاع مقدس از سوی برخی متولیان امر!

نه اینکه برای خودش چیزی بخواهد که اگر اینگونه بود به جای اینقدر سختی کشیدن در این عرصه و خاک تخته خوردن برای پرورش نسل جدید و آموزش داستان نویسی و هدایت فکری آنها به سوی نوشتن در باب ارزش ها، می توانست بیشتر برای خود وخانواده اش وقت بگذارد ! چنان با تب و تاب در مورد راه پر فراز و نشیب ” کار فرهنگی ” صحبت می کرد که باورت می شد این موضوع مثل آب حیات برای بشریت است. طوری که حرف هایش این شعر قیصر امین پور را در ذهن تداعی می کند.

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان,گردنیم

اگر خنجر دوستان,گرده ایم

گواهی بخواهید اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

او در تمام این سال ها پس از بازنشستگی، به قلم زدن در باب ایثار و شهادت پرداخته است و از طرف دیگر به آموزش شاگردانی در زمینه داستان نویسی و همچنین تدریس در دانشگاه. کمتر می توان او را بیکاریافت. شاید برای همین است که با وجود این همه مشغله، ملاقات با این استاد گرانقدر مانند موقعیتی دست نیافتنی می نماید.

او از خودش کمتر می گوید و از آنچه انجام شده و نشده و باید انجام شود، بیشتر! دغدغه جوانان نسل جدید را دارد و انتقال درست نادیده های دفاع مقدس به آنهارا. ایجاد باور پذیری برای جوانانی که تنها اسم جنگ را شنیده اند و از درک روح دفاع مقدس محروم مانده اند. کتاب هایش با نگاهی تیزبین و عمیق، با نگارشی باورپذیر و دلچسب و نگاهی سراسر  ارزشی به زیبایی های دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده و احساسی در نوشته هایش جاریست که اتصالش به یاران شهیدش را به خوبی نمایان می کند.

با این حال و هوا گفت و گویمان را با ایشان شروع کردیم:

لطف می کنید خودتون رو معرفی کنید و کمی از کارهاتون بگید؟

– من متولد سال ۴۸ هستم و اولین کتاب خودم رو  به نام”شیطان صفتان”درسال ۶۵ به چاپ رسوندم. که موضوع داستان درباره فردی ست که تحت تأثیرشهید لاجوردی قرار می گیره وتوبه می کنه.  بهمن سال ۶۰ دوره یک ماهه بسیج رو در پادگان امام حسین گذروندم و بعد از اون در اسفند ماه به عنوان تخربچی برای دفاع از کشور و دین خودم عازم جبهه های غرب شدم. سال ۶۳ تو عملیات بدر شیمیایی شدم. بعد از اون وارد نیروی دریایی ارتش شدم و سال ۸۰ بازنشسته ارتش. تعدادی از نوشته هایم را در طی این سال ها به چاپ رسوندم ولی در حال حاضر خودم دارای انتشاراتی هستم به نام “حدیث قلم” و کتاب هایی از قبیل اشک نسل سوم، قصه بی انتها، قدرشناسان عاشق، داستان های تصویری، ملاقات باعاشقان آسمانی، قرارمون ساعت عشق ۱و۲، تخریبچی دوران، آیات آسمانی، داستان نویسی ۱و ۲و ۳پیشرفته و خاطره نویسی پیشرفته رو به چاپ رسوندم. داستان نویسی ۴ هم در حال جمع آوریه و آخرین اثر درحال چاپم هم کتاب از جنون تا مجنون هست.

شما چند هنرجو دارید و آنها با شما چقدر همکاری می کنند؟

–  من حدودا” ۳۰۰ تا هنرجو دارم که نزدیک ده ساله که دارند زیر نظر من آموزش می بینند. من بعد از پرورش اونها رهاشون نمی کنم و بهشون برای نوشتن ایده میدم. کاری که الان متولیان ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و در کل متولیان فرهنگی کمتر انجام میدن. من یه جشنواره فرهنگی در باره حجاب گذاشتم و از شاگردام خواستم که در موردش بنویسند.

هنرجوهای من الان دارند در مورد حجاب می نویسند و هرچی جلوتر می روند و بیشتر به موضوع حجاب فکر می کنند، به عمق بیشتری در این رابطه دست پیدا می کنند.

واقعیت امر اینه که رضاشاه اومد به زور حجابو از سر مردم برداشت اما مردم هنوز حیا و عفاف رو داشتند ولی متأسفانه امروز ما حجاب رو می خوایم سر نسلی بکنیم که معنا و حقیقت عفاف و حجاب رو کمتردرک کردند!

به نظرشما علتش چیه؟

– مهندسی فرهنگی. بی توجهی متولیان به عرصه فرهنگ ! حالا ما حتی اگر به زور سر برخی حجاب کردیم اما وقتی با عفاف و درک علت و فایده این کار همراه نباشه، به چه دردی می خوره؟! خانم هایی که الان ساپورت می پوشند از کجا آمدن؟ مال همین جا هستن فقط وقتی که حیا تو جامعه کمرنگ شدف لباس اونها هم تغییر کرد! مهندسی فرهنگی داره همین کارو میکنه. بیایم در مورد حجاب داستان بنویسیم. کتاب منتشر کنیم. بیایم به حجاب عمق بدیم. نگیم حجاب مختص ظاهر خانوم هاست. حجاب مال باطن هم هست و از آقایون هم شروع میشه. در قرآن هم خدا از آقایان خواسته که نگاهتون رو بپوشونید . حجاب داشته باشید.( این حرف ها را در حالی می زند که رعایت این مورد یکی از ارکان رفتاری خودش است ) بعد سراغ خانم ها میره. به جای اجبار سطحی ، بیاییم کارفرهنگی کنیم. وقتی این همه تبلیغات خوراکی در تلویزیون هست، بیایید سی ثانیه هم تبلیغ جشنواره حجاب را بکنید.

به نظر شما این نوشتن چه تأثیری روی مردم دارد؟

– حداقلش این است که به حجاب فکر می کنند . خیلی از مردم معتقدند که حجاب باطنی ست. اما از کوزه برون تراود که در اوست. وقتی کسی حجاب را باور ندارد و ظاهر موجهی ندارد، چگونه می تواند ادعا کند که باطنش بی نقص است . یعنی از عوارض بدحجابی خود خبر نداره! بعد بدحجابی خود را توجیه می کنند. خب این گروه می توانند به این موضوع در فکر خودشون عمق بیشتری بدهند. می بینیم که حجاب در رفتار و گفتار فرد نمود پیدا می کنه. به نظرم نیروی نتظامی خوب است که این کتب داستان های حجاب را بگیرد و به جای اینکه برود و از برخی تعهد بگیرد، این کتاب رو وقتی اون خانوم ها نشسته اند بدهید بخوانند.

چون ادبیات داستانی زبان مشترک بین نسل هاست. وقتی میشه فرهنگ حجاب، دفاع مقدس، ایثار و شهادت و… رو با این زبان به نسل سوم و چهارم جنگ منتقل کرد، چرا نکنیم ؟! به جای گفتن بایدها، درون مایه را که نسل امروز بهتر دریافت می کنه. ازاین موضوعات رو در اختیار هنرمندان برنامه ساز قرار بدید که بر اساس این داستان ها فیلم و سریال بسازند. باز نکته گفتنی دیگر در این باب بحث صداو سیماست. چرا صداو سیمای ما از بازیگرانی در نقش های مثبت و پسندیده تر استفاده نمی کند که حداقل ظاهرشان جلوی دوربین با پشت آن یکی ست و اخلاقی ترند؟! این تعارض ایجاد می کند. او می شود الگوی فرد متظاهر و دورو برای نسل جوان که هیچ دریافت فرهنگی از این بازیگرمحبوب خود ندارند.

داستان نوشته میشه، منتشر میشه ، توزیع میشه، نواقصش رفع میشه بعد تبدیل به فیلمنامه میشه. اینجا کارگردان فیلمی که ساخته میشه ، پدر نویسنده است و همسر تهیه کننده. معلومه دیگه فیلم چی درمیاد! (چرا فامیل بازی تو تهیه فیلم ها هست؟!) فلان بازیگر میره تو فلان کشور خارجی، هر کاری دلش بخواد از نظر کارهای غیر اخلاقی میکنه بعد برمیگرده ایران. سناریو می نویسه و فیلمش هم مجوز پیدا میکنه! ساخته میشه. خانم فلانی بورس مطالعاتی بهش داده میشه توسط سفارت آلمان بره اونجا که بعد بیاد اینجا کتابشو چاپ کنه. یک سال فرصت مطالعاتی! سفارتخانه ها حتی دارند کار فرهنگی می کنند. در اصل تهاجم فرهنگی! وقتی من نویسنده برم آلمان، فکر اولیه اونها رو باید اصولا” پیاده کنم. درسته؟! چرا به من و شما که در زمینه ایثارو شهادت کار می کنیم چنین امکاناتی داده نمیشه؟!

شاید این به خاطر اینه که این موضوع معیار نیست ، درسته ؟

–  بله . ما کار فرهنگی نمی کنیم. کار اصولی نمی کنیم. مثلا” همین دوسال پیش مقاله ای که با عنوان ” علی دائی و دائی علی” نوشتم نماد این اتفاقه. دایی علی که درست هم سن علی دایی هم هست و شکارچی تمام تانک ها در زمان جنگ بوده ، تو همان زمان به شهادت میرسه با تصادف علی دایی در یک زمان ، اما همه شبکه های خبری تصادف علی دایی رو که به دلیل خطای خودش هم بود، گزارش کردند اما هیچ کس از شهادت دایی علی نگفت. این چه جور قهرمان پروری است؟ علی دایی روتو قسمت ورزش بگو، نه دومین خبر اصلی شبکه سراسری ! نون وقت قهرمان اصلی این مملکت رو اصلا” کسی نشناسه ! ما هرجا خواستیم بگیم اگه به عنوان قهرمان دارید علی دایی رو معرفی می کنید، ما یه دایی علی هم داریما، با مقابله روبرو شدیم. من به یه بنده خدایی تو یه جلسه گفتم شما متولد۵۰ هستید، موقع جنگ کجا بودید؟ شمایی که درحال حاضر در بنیاد حفظ آثار یه سمت در زمینه ادبیات دفاع مقدس هم دارید؟ جواب داد: ما اون موقع سعادت نداشتیم که حضور داشته باشیم! گفتم سال ۶۷ شما میشد۱۷ سالت. این دایی علی که من میگم اون موقع ۱۲ سالش بود. متولد ۴۸ بود.

میاد یه دندونه  زیر ۸ اضافه میکنه ، ۳ سال به سنش اضافه میکنه که بشه ۱۵ ساله و رفت جبهه و جنگید. فرق ندارن اونایی که مثل دایی علی و رفتن و مثل شما که نرفتن؟! حالا که در این جایگاه هستید دارید چه می کنید؟! کمک می کنید که داستان دایی علی ها منتشر بشه و به دست نسل امروز برسه؟!

به نظر شما مشکل اصلی مسئولان  ترویج فرهنگ ایثار وشهادت کجاست؟

–  مشکل عناصربدلی هستند که در گلوگاه های فرهنگی ما هستند. مگر نگفته اند باید با افراد رانت خوار برخورد جدی شود؟! چرا جلوی رانت خواری های فرهنگی گرفته نمی شه؟! این گونه افراد که یک کتابنداشته اند ، متأسفانه وارد بنیاد حفظ آثار می شوند، وارد بنیاد شهید می شوند، وارد حوزه کتاب وزارت ارشاد می شوند و بعد تو پست های دولتی وارد شدند و حالا ده تا کتاب دارند؟! اینها مگه از رانتشون استفاده نکردند؟ اینها قبل از اینکه این شغل رو بگیرند چه سابقه فرهنگی داشتند؟! الان این سابقه فرهنگیشون به جای اینکه درخدمت بچه های جبهه و جنگ قرار بگیره، اومده مقابلشون قرار گرفته ! چرا؟!

شما علتشو در چی می دونید؟

–  اینکه اون چیزی رو که یه نویسنده رزمنده یا آزاده یا جانباز تو جنگ درک کرده، برخی درک نکردند! یه جانباز میتونه موضوع رو درست ترسیم کنه و منتقل کنه چون درک کرده. وقتی حرف از توپ مستقیم تانک میزنه، دقیقا” اون لرزش و پرتاب و خرد شدن استخوان ها رو درک میکنه. حالا اگه بخواد بیان کنه، طوری بیان میکنه که نسل امروز درک کنه ولی اونی که درک نکرده فقط میاد تو وادی شعار دادن.

–  نظرتون در مورد کارهایی فرهنگی ای که بعد از جنگ انجام شده ، چیه؟

– متأسفانه اکثر کارهایی که در این ایام انجام شده، جنبه شعاری داشته. سازمان تبلیغات، حوزه هنری، بنیاد شهید، بنیاد جانبازان ، کدوم یک اومدن و کمک حال ادبیات دفاع مقدس شدند؟!

نمونه اش رو نشون میدم. این دستور آقای میر فیصل باقر زاده است. به زیر مجموعه هاش دستور داه و ابلاغ کرده که من رایگان برای رزمنده ها کلاس داستان نویسی میذارم. فقط شما جمعشون کنید. خاطره ای که جانبازا میگن منحصر به فرده اما این خاطره باید به زبان مشترک نسل ها نوشته بشه که ادبیات داستانیه. وقتی خود جانباز بیاد و با زبان داستان،خاطره شو بگه خیلی باور پذیرتره تا یه جوون نسل سوم رو براش خاطره روتعریف کنی بعد اون بیاد هرچی درک کرده یا نکرده بنویسه. به عنوان مثال من و شمای جانباز می دونیم که اون چهار تا شاخکای مین والمری وقتی تله میشه، چه حسی به آدم میده. وقتی می خوای خنثی اش کنی، ترس اینکه از پائین تله نشده باشه چه حال و روزی بهت میده. وقتی اینویه جانباز می نویسه، فرق داره تا یه نفر جوون بخواد این صحنه رو توصیف کنه. بعد این دستور ابلاغ شده به راحتی اجرا نمیشه و بعدش این رزمنده است که خونه نشین میشه و خاطره هاش می مونه برای خودش . به اصطلاح دایی علی ها حذف می شن و علی دایی ها میشن الگو!

 به نظرشما این فقط مشکل ادبیات دفاع مقدسه؟

– نه. مشکل ادیبات دفاع مقدس متأثر از ادبیات داستانی کل کشوره. متولیان ادبیات داستانی ما کسانی هستند که بینششون و تحصیلاتشون و هرچی که هست، از غرب وام گرفته است.ما هم متأثر از اون هستیم اما ما از زاویه دیگه ای به قضیه نگاه می کنیم. ما در کتاب های آموزشی مون برای نمونه داستان هم می گذاریم. من چرا باید بیام یه داستان خارجی رو به عنوان نمونه بذارم تو طرح درسم؟ که هنرجوهام وادار بشن برن این کتابو بخونن؟ من میام نمونه داستان های دفاع مقدسو می ذارم به عنوان نمونه داستان هام. که هنرجوهام وادار بشن، اونو بخونن. میام تو داستانم قهرمان رو جانباز قرار میدم، منش اونا رو توضیح میدم، ارزش ها رو بیان می کنم، چرا کسی از من و داستان من حمایت نمی کنه و دائم بهم ایراد هم میگیرن؟ درصورتی که به اون داستان خارجی ایراد نمیگیرن.

لطفا” یه نمونه از اقداماتتون رومیگید که برای ایده دادن در زمینه دفاع مقدس به هنرجوهاتون انجام داده باشید؟

– ما آذرماه ۸۸ پنجاه تا از هنرجوهای کلاس داستان نویس مون رو بردیم آسایشگاه ثارلله. گفتیم هرکس از دیدار با جانبازان ایده ای گرفت، میتونه توجشنواره ما شرکت کنه. از بین داستان هایی که تو اون جشنواره نوشته شد، ۵۰ تاشو جدا کردیم و تو کتاب ملاقات با عاشقان آسمانی منتشر کردیم. بعد روز رونمایی از کتاب که درست هفته دفاع مقدس هم بود ، جانبازان رو بردیم فرهنگسرای شفق. رفتیم گفتیم آقا ما جانبازا رو از آسایشگاه ثارلله آوردیم اینجا. چی بهشون بدیم؟ جواب دان که ما همه بودجه مون ورپلاکارد کردیم . ما مجبور شدیم با بودجه شخصی خودمون بریم از این گردنبندهای طبی ماساژگردن براشون بگیریم بیاریم. برای کسایی که خودشون ایده داستان های این کتابو داه بودند! شما شهرداری رو هفته دفاع مقدس ببینید. اسم شهید وعکس شهید و میذارن. خب این به چه درد من می خوره؟!

راه شهید و نشون بدید.

یه تیکه از وصیت نامه اش رو بزنید تو پلاکارداتون. چقدر هزینه اسم و عکس شهید می کنند بعد به اینجا که میرسه و قهرمان زنده جلو چشمشونه میگن بودجه نداریم! معاون شهردار وقتی اومد به نویسنده ها جوایز رو بده، با تعجب از ظاهرشون پرسید  : انها اونای هستند که این داستان ها رو تنوشتن؟ گفتم : بله. اگه بهشون فکر اولیه بدید از این بهتر هم می نویسند. حالا که بهشون ماهیگیری یاد دادیم، باید بهشون فکر اولیه هم بدیم. نه اینکه نویسنده جوون تربیت بشه اما خوراک نوشتن بهش ندی و رهاش کنی. میشه از اینا بهره برداری مثبت کرد.

–  میشه بگید وقتی این گروه هنرجو رو بردی آسایشگاه ، چی شد؟

–  بله. بردیمشون اونجا وگفتیم بسم الله. شد کتاب ملاقات با عاشقان آسمانی. مگه بد شد؟! هم زمان با همین موضوع، کشیش امریکایی هتک حرمت قرآن رو انجام داد . آقایون  تو وزارت ارشاد اومدن گفتن به ازای هر قرآنی که هتک حرمت میشه، ما ۲۰ هزار تا قرآن چاپ می کنیم! ما همون موقع اومدیم گفتیم بابا! مشکل دشمن با محتوای قرآنه نه با جلد قرآن! تو همون شعارشون باقی موندن! باز اومدم تو ماه رمضون جشنواره آیات آسمانی رو گذاشتم. اومدم گفتم هرکسی که فکر اولیه از قرآن گرفت، میتونه تو این جشنواره شرکت کنه. الهام گرفتند. خودشون اومدن به من گفتن که ما تا حالا قرآنو این جوری نخونده بودیم! به خاطر اینکه ایده بگیرن، رفتن آیات رو با معنی خوندن و درک کردن. حالا مگه نمیشه این کارو در زمینه دفاع مقدس کرد؟! ببینید من حدود ده سال هنرجو تربیت کردم. بهشون هم خوراک میدم. نمیگم حالا که یاد گرفتی داستان بنویسی، برو هرچی می خوای بنویس.

–   شما برنامه مدونی در این زمینه دارید؟

–  بله . فرستادمشون آسایشگاه جانبازان ثارلله. اصلا” ما برنامه مون این بود که همه عملیات های دفاع مقدس رو تبدیل کنیم به ادبیات داستانی. اولی اش هم عملیات بدر بود . آقای رضا فرزانه اون زمان فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول بود. زمان جنگ مسئول ادوات تیپ ذوالفقار بوده. ایشون رو آوردیم. سید محسن خوشدل، علی اکبر مصداقی فرمانده و جانشین واحد ضدزره لشکر حضرت رسول رو آوردیم. آقای رضا غزلی رو از اطلاعات عملیات آوردیم. آقای رضا نامی رو به عنوان فرمانده تیپ ذوالفقار وقت آوردیم. گفتیم خاطره بگید. خانوما بعد از شنیدن خاطرات اینها ، انقدر تحت تأثیر قرار گرفته بودن که رفتن پیش آقای فرزانه و گفتن شما که خودتون بسیجی هستید وتو جنگ بودید، به این بسیجی هایی که الان با باتوم دنبال ما می کنن توخیابون بگید ما هم هم وطنشون هستیم. چرا با ما این طوری می کنن؟! رضا فرزانه سرشو انداخت پائین و گفت: فرمانده اونا منم.خانوم ها باورشون نمیشد. پرسیدن: شما چرا انقدر خوبید و اون بسیجی های الان این گونه اند؟! جواب داد : به قول شهید بهشتی اشتباه من رو به حساب مکتب من نگذارید. ببینید چقدرحضور افراد تأثیر میذاره ؟!

کتاب از جنون تا مجنون در چه مرحلیه.؟

–  این کتاب الان تو مرحله ویراستاریه. دوساله که خون دل خوردیم . سه ساله که داریم سعی می کنیم کتابو چاپ کنیم. تو مراحل پایانی اش هستیم. چرا یکی از این تشکل هایی که بودجه میلیاردی دارند، برای حمایت نیامدند. بیان و بگن شما که انقدرسابقه داری، کتاب آیات آسمانیت که معروف شده، تجربه خوبی در مورد کتاب ملاقات با عاشقان آسمانی که موضوعش عملیات بدره ،پیدا کردی و تبدیلش کردی به ادبیات داستانی ، حالت چطوره؟! این کتاب دوفصله. یه فصل خود خاطرات افراده و فصل دوم داستان هایی که با الهام از این خاطرات نوشته شده. چرا کسی مشتاق نشد ؟ چرا کسی نیومد بگه بیا کارعملیات فتح المبین هم به شما میدیم. داستانش کن که خونده بشه؟!

کتاب از جنون تا مجنون من الان بعد از چند سال در حال انتشاره. من برای جشنواره از جنون تا مجنون گفتم می خوایم ۵۰ نفر نویسنده رو ببریم محل عملیات بدر. برای تهیه بلیط هواپیما کمک کنید. چون اکثرا” نویسنده ها خانم هستند و مسئولیت بردن ایشان سنگین است، نمی توانستیم آنها را چند روزبا قطار ببریم و به همسران و خانواده ایشان پاسخگو باشیم ولی اگر صبح با هواپیما بروند و با اولین پرواز برگردند ، امکانش وجود داشت. اما متأسفانه یک بلیط برای ما تهیه نکردند. یعنی اینکه ایده دادن به نویسنده های نسل حاضر برای ثبت عملیات ها انگار خیلی کار با اهمیتی نیست!). برای این کار مجبور شدیم رضا فرزانه که فرمانده لشکر آن زمان بود رو آوردیم و از او خواهش کردیم که خاطراتش رو به گونه ای تعریف کند که نویسندگان بتوانند درک کنند! این درخواست بزرگی بود؟! یا اهمیت نداشت؟

آقای مصلحی یه صحبتی را در ایام ۲۸ صفر مطرح کرده بودند مبنی بر دستگیری یک جاسوس که معاون وزیر بود. گفت کار ایشون این بوده که کسانی رو در جایگاه هایی قرار بده که مانع کار کردن گروه های اصیل و خاص بشن. پس اگه این طور باشه الان در گلوگاه های اصلی کشورمون میبینیم کسانی هستند که اجازه نمیدن دیگران کار کنند.

من و شمایی که چیزی درخواست نمی کنیم و با بودجه شخصی خودمون کار می کنیم، چرا حمایت نمیشیم؟! من الان یک فراخوان حجاب دادم، حدودا” بیست روزه. در طول این مدت به همه خبرگزاری ها هم داده شده . جشنواره داستان کوتاه داریم با محوریت ۶ موضوع در رابطه با حجاب از جمله انواع حجاب، نقش حجاب در مهندسی فرهنگی جامعه، نقش حجاب در روانشناسی رفتاری جامعه. چرا نیروی انتظامی که در این زمینه داعیه دار هستند ، چرا در اطلاع رسانی آن نمیایند جلو وسهمی ندارند؟ صداو سیما چرا کاری نمی کند؟ خبرگزاری ها غیر از تعداد محدودی چرا پوشش نمی دهند؟ یک فراخوان داده شده که بیایید در مورد حجاب داستان بنویسید.

ما خودمون اومدیم گفتیم همپای صاعقه رو برگزار کنیم. نماینده بنیاد حفظ آثار ( ا ش) به جای اینکه حمایت کنه، سنگ اندازی میکنه. خودتون که به نویسنده سفارش نمیدید، عوض اینکه حمایت کنید ، مانع میشید؟ فکر نمی کنیم نویسنده این طوری انگیزه اش رو از دست میده؟ من که با عشق کار می کنم و توقعی هم ندارم چرا؟! اصلا” ما کمک نمی خوایم. کار دلی رو خدا خودش بهتر از همه کمک می کنه. اما اونایی که ادعا دارند، بالمون نیستن، وبالمون هم نباشند!

به نظرتون تو چه عرصه هایی میشه در مورد فرهنگ ایثار وشهادت کار کرد؟

–  ما تو همه عرصه ها توانایی کار کردن داریم. از برنامه سازی گرفته تا کارهای هنری دیگه. فیلم، سریال ،داستان میتونه از داستان شروع بشه. از ادبیات داستانی باید شروع کنیم. متأسفانه من در مصاحبه یه بنده خدایی تو تلویزیون که تو این زمینه منصبی هم داشت، متوجه شدم که حتی فرق داستان و قصه رو هنوز نمی دونه ! نباید این جوری باشه! ما داریم کار اصولی انجام میدیم، توقع داریم کارها اصولی انجام بشه. متأسفانه برخی می خواهند مانع کار نسل جنگی بشن که اگر ارزش هایی که دارند و تجربه کردن رو منتشر کنن، اونا باید از جایگاهشون بیان پائین! ولی اینجا دچار یه غفلت بزرگی هم شدند. بیهودخ نگرانند! توجه نمی کنند که نسل جنگ الان همه بازنشسته اند و نمیان جای اونا رو بگیرن. پس چرا مانع میشن که نسل جنگ بیاد و خاطرات و دانسته هاش رو منتقل کنه؟! حتما” بعضی ها می ترسند بی کفایتی خودشون مشخص بشه دیگه ! میان کتابی رو دو سال غیر مجاز اعلام می کنند. کتابی که در رابطه با دفاع مقدس نوشته شده. چرا

موضوع این کتاب چیه و مشکل کجا بود که غیر مجاز اعلام شد؟

–  کتاب تخریبچی دوران. مرکز پژوهش های دفاع مقدس و وزارت ارشاد به این کتاب ایراد گرفتند! گفتن به دلیل ۴۰ ایراد غیر مجازه. دنبال ایرادهاش گشتم و خواستم برطرف کنم ولی متوجه شدم که ایرادها بیشتر شبیه بهانه جویی بوده است و متأسفانه ناشی ازکم اطلاعی. کتابی که در دفاع از جایگاه ولایت فقیه است. دشمن برای تضعیف ما داره جایگاه ولایت فقیه رو نشونه میگیره. وقتی دشمن به این خوبی میدونه برای آسیب زدن به ما چی کار کنه، ما چرا ناخودآگاه تو خواستگاه دشمن قدم می زنیم؟! ما الان معیارهامون عوض شده!  انگار بعضی ها نمیدونن از کی حمایت کنن! رئیس بنیاد حفظ آثار به جای اینکه پشت بچه مذهبی ها باشه که دارند درجهت حفظ ارزش های دفاع مقدس می نویسند، مانعه!

وقتی دوسال یه کتاب رو متوقف می کنند و بعد دوسال که من رفتم پاسخ اشکالاتی که گرفته بودند رو دادم ، بعد مجاز اعلامش کردن، تو این دوسال جنگ نرم داشت میشد و آسیبش رو هم داشت میزد. جوابش رو کی میخواد بده؟! چراباید کتابی که از خاطرات عملیات بدر و والفجر یک گرفته شده و درست در اوج فتنه است و میتونه راهنما باشه، جلوش گرفته بشه؟!

وقتی دستور میدن جلوی رانت خوارها گرفته بشه، فقط منظور اونهایی نیستند که با پول دارند رانت خواری می کنند. اونهایی که حقشون تو یه جایگاهی باشند و هستند و دارند ضربه می زنند هم هستن! برای خودشان به دروغ سابقه سازی می کنند . مانع کارهای فرهنگی می شوند. بنیاد حفظ آثار عوض اینکه بیاد این کتاب رو بخره و بین نسل امروز توزیع کنه، میاد مانع میشه! من سال ۸۸ درخواست انتشار این کتابو دادم . منتشر کننده اش هم آقای سعید عاکفه که همه میشناسنش.

شما با خود بنیاد و شهید امور ایثارگران هم خواستید همکاری کنید؟

–   بله. ولی متأسفانه هرجا که میری، یکی هست که بخواد مانع کارت بشه! کانون ادبیات داستانی، بنیاد حفظ آثار، انجمن قلم، بنیاد شهید، بنیاد جانبازان و…! نمی خوان اجازه بدن کاری که اصولیه انجام بشه چون من و شما میتونیم کم کاری های اونها رو مشخص کنیم.

سابقه کار شما چه قدره؟

–  من ۱۰ ساله دارم شاگرد تربیت می کنم. در سایت من وارد بشید میبینید من دبیر چند تا جشنواره بوده ام. دبیر علمی جشنواره آخرین منجی، جشنواره رسانه های دیجیتال وزارت ارشاد و در چند جشنواره دبیر هیئت علمی بودم. چرا از این نسلی که من تربیت کردم و واقف به همه تکنیک های داستان نویسی هستند، استفاده نمی کنند؟! بهشون فکر اولیه بدید که بنویسن. آقای ناشرشما که زیر مجموعه های نویسنده دارید، بهشون بگید داستان بنویسن.

شما که جانباز هستید. بنیاد وظیفه اشه از شما حمایت کنه! تا حالاچه کرده؟

–   بنیاد همون قدر منو میشناسه که دیگران! یعنی منو اصلا” نمی شناسه. متولیان فرهنگی معمولا” میان اشخاصی رو بر اساس قابلیت هاشون شناسایی می کنن. حدود ۱۵ سال قبل سریالی تو امریکا کلید خورد به اسم ۲۴٫ از ۸ سال پیش هم شروع شد به پخش شدن. نقش اول فیلم اولین رئیس جمهور سیاهپوست امریکاست. ۲سال قبل از انتخابات. برنامه ریزی کردند. همین طور که جلو رفتند و به انتخابات نزدیک تر میشیم نشون میدن که اون رئیس جمهور سیاهپوست چقدر آدم خوبیه. اینها بسترسازی می کنند. آمادگی ذهنی ایجاد می کنند. به این میگن مهندسی فرهنگی. جامعه آمادگی ذهنی ایجاد می کنند . اینجاست که نقش ادبیات داستانی و انتقال مفاهیم و هدف ها اهمیت پیدا میکنه. نقش اونهایی که قلم می زنند. اینجاست که متولیان فرهنگی باید بیان از ما درخواست کنند که تولید آثار فرهنگی داشته باشیم که بتوینم بسترسازی ذهنی برای جامعه مون داشته باشیم. نسل جبهه وجنگ که بهترین نسل است از نظر از خودگذشتگی چرا باید به این جور اقدامات شعاری برسه؟!

منظورتون از اقدامات شعاری چیه؟!

– یعنی به یه نفر میگی چی کاره ای؟ میگه: بسیجی ام. میگیم: بسیجی چه زمانی؟ چون بسیجی رو دارن با آدم ها معنی می کنند. این سهل انگاریه. بسیجی بسیجیه! دیروز وامروز نداره. بسیجی از جان گذته است. این به دلیل اشتباهیه که مرتکب شدیم.بسیجی زمان جنگ ، اونیه که برای مردمش از جون ومالش گذشت ولی بسیجی امروز ، کسیه که کسرخدمت ومعرفی نامه و امتیاز و … می خواد . اگر متولیان بسیج درحال حاضر بیان همه امتیازات رو لغو کنند و بعد به جای ارتش ۲۰میلیونی، ارتش ۲ میلیونی تحویل دادن، این ارتش به اندازه ۲۰۰ میلیون توان و ارزش داره . چون واقعیه هستن و برای شعار دادن و گرفتن امکانات نیومدن! کار شعاری کردن یعنی این. یعنی آمار سازی . کمیت به جای کیفیت! حالا اگر به مهندسی فرهنگی توجه بشه، اون ۲میلیون نفر میشن ۲۰۰ میلیون نفر ولی ما دنبال کار آماری هستیم میایم امتیاز می ذاریم که امار بسیجی هامون بره بالا. اون وقت هرکسی میاد وارد بسیج میشه! بعد کارهایی رو می کنن که به اسم بسیج و بسیجی تموم میشه.

با این احوالات به نظر شما اینکه از مسئولین انتقاد کنیم ، سودمنده یا بالاخره ما باید سعی خودمون رو بکنیم که کارمون رو بکنیم تا ارزش های دفاع مقدس روبه دست نسل های بعدی برسونیم؟

–  کاملا” درسته . منم دارم کار خودم رو می کنم ولی با ممانعت و کم کاری برخی مسئولین. به طور مثال یه بنده خدایی که تازه از لبنان اومده بود می گفت اونجا بهش مدارکی رو نشون دادن که اسرائیل با هلی کوپتر هنرمندای داستان نویسی اش رو میاره بالای قسمت درگیری تو جنگ ۳۳ روزه لبنان تا الهام بگیرن. بهترین امکانات رو براشون فراهم می کنند که بتونند داستان بنویسند. اون هم با فکر اولیه ای که خودشون بهشون دادن. یکی از شاگردای من بورس تحصیلی گرفته رفته خارج از کشور . یه داستان اینجا داسته که تو یه کتاب چاپ شده ، خانواده اش به شدت دنبال اون کتاب هستند که براش بفرستن. برای اینکه اونجا براش اینکه داستان نویسه امتیاز محسوب میشه. بهشون بودجه ومرخصی میدن. ولی ما این تسهیلات رو نداریم! کسی که داستان می نویسه بعضا” باید خودش ویراستاری و چاپ و توزیعش بکنه. دیگه فرصت فکر کردن به داستان دیگه ای رو پیدا نمی کنم! و به جای اینکه حمایتم کنند با من مخالفت می کنند.

– شما از ابتدا با چه هدفی اومدید تو این مسیر با وجود این همه مشکلات مثل جلوگیری برخی افراد نادان و هزینه ها و این گونه مسائل؟

–  ببینید من از وقتی سال ۸۰ بازنشسته شدم، اومدم بررسی کردم ببینم مشکل کشور چیه! دیدم مقام معظم رهبری روی تهاجم فرهنگی تأکید دارند. رفتم در مورد تهاجم فرهنگی علمش رو به دست آوردم .من در همین حوزه هنری درس خوندم. وقتی درس خوندم متوجه شدم که کارهایی که داره میشه خیلی ناقصه . شروع کردم به کار پژوهشی کردن. دیدم که کلاس داستان نویسی ۱۰- ۱۵ جلسه کافی نیست! شاگردان من الان ۱۰ ترم ۱۲ جلسه ای میان یعنی ۴ سال درس خوندن تا بتونن بنویسند. احساس تکلیف کردن فقط درس خوندن و آموزش در همین حد که بود نیست. ممارست وتوجه به کار هم هست. طرح درس برای کلاس هام نوشتم.

دوران تدریس رو طولانی ترکردم و کامل تر به شاگردام آموزش دادم که الان نزدیک ۳۰۰ شاگرد من هرکدومشون نزدیک ۵ تا کتاب چاپ شده دارند.

سؤالی داشتم. رهبری فرمودند ما در زمینه دفاع مقدس ۱۰ تا رمان خوب نداریم. داستان های ما الان چی کم دارند که تا حالا اقناع کننده نبوده؟

– ماتعریفی از داستان داریم. داستان یکی از قالب های نثره. قالب های دیگه شامل گزارش، سفرنامه، خاطره نویسی، تاریخ نویسی، حکایت، قصه و… که نزدیک به ۲۰ قالب نگارشی ست. وجه تمایز داستان با بقیه قالب ها احساس برانگیزی و تخیله. داستان یعنی یک نوشته غیر واقعی که از اتفاقات واقعی الهام گرفته شده. ممکن است مواردی رو بگه غیرقابل باور باشه اما به گونه ای میگه که مردم باور می کنند. یعنی می تواند واقعی یا غیر واقعی باشدو به باور مردم می نشینه. در اینجا خواننده خودش رو جای شخصیت اصلی داستان قرار میده وبه جای اون عمل داستانی رو انجام میده و درچنین حالتی ما ارزش ها رو به صورت غیر مستقیم تو درون مایه منتقل کردیم. حتما” هم اتفاق قابل باوری نباید باشه. من وقتی میام از عملیات بدر و اتفاقاتش می نویسم، امدادهای غیبی دیدنی نبیستند ولی در داستان طوری بیان میشه که خواننده باور میکنه. این تکنیک داستان نویسیه که به گونه ای خاطرات رو به مخاطب عرضه کنه که براش قابل توجه باشه. یعنی اتفاقات عملیات بدر مثلا” به خودی خود در حال حاضر قابلیت انتقال به نسل جوون رو نداره اما اگه با داستان های حاشیه ای بیایم اتفاقات عملیات رو مطرح کنیم، بهتر اصل اتفاق مورد توجه قرار میگیره. یعنی اصل مستند اون اتفاق رو که نمیشه تغییر داد ولی میشه یه داستان در کنارش به صورت حاشیه ای ترسیم کرد تا با جذب شدن خواننده به داستان حاشیه ای ، اصل داستان هم مورد توجه قرار بگیره. این دیگه هنر داستان نویسه ! پس مطرح کردن خاطرات و اتفاقات جنگ به شکل داستان به  همین درد می خوره!

کاستی ای که تو داستان های الان هست، کمبود تکنیکه. چون داستان نویسی داره در ۱۰ جلسه آموزش داده میشه. بعد هم به فرد میگن برو بنویس. اما آموزشش کافی نبوده . من همین الان کلی زاویه دیدهست که به هنرجوهام آموزش میدم.  تو خاطره نویسی اومدم چند تا زاویه دید آموزش دادم که فرد دیگه مثل قدیم فکر نکنه خاطره نویسی خود نوشت یا دیگر نوشته بلکه با روایت های متفاوت میتونه تأثیربهتری بذاره. شما فکر کن فرد یه اتفاق رو خودش تعریف کنه ، یه حس ایجاد میکنه. اگه یه فرد دیگه اتفاقی که برای اون افتاده رو تعریف کنه، تأثیر دیگه ای داره. این باورپذیری رو بیشتر میکنه. خود شما شاید نتونی خیلی از خودت تعریف کنی ولی یه نفر دیگه میتونه و دستش بازتره! مبحث دیگه ای که در آموزش های ما آموزش داده نمیشه، لحن داستانیه. من ۶ ترم از بچه ها اینو می خوام تا یاد بگیرن با توصیف شخصیت و صحنه، لحن کلام فرد رو منتقل کنن. نکات ریزی مثل اینهاست که وقتی در داستان نویسی رعایت بشه، میتونه بار مفهومی زیادی رو ایجاد کنه. که متأسفانه داستان های الان از این تکنیک ها و ریزه کاری ها بی بهره اند.

-از من پرسیدن فرق نویسنده داستان با نویسنده دفاع مقدس چیه.؟

شما چی جواب دادید؟

–  گفتم به ما نویسنده ها میگن دروغ گوهای بزرگ. چون اتفاقات عیر واقعی رو طوری بیان می کنیم که قابل باور بشه. حالا کار نویسنده داستان دفاع مقدس سخت تره چون باید اتفاقات ماوراءالطبیعه رو طوری بیان کنه که قابل باور بشه. اونم به نسل امروز که خیلی چیزها رو قبول ندارن و باور کردن اون اتفاقات برای اینها کار خیلی مشکل تریه که ماسعی می کنیم با استفاده از همین تکنیک ها این کار رو انجام بدیم. مخصوصا” اینکه انقدر از سال های جنگ هم فاصله گرفتیم.

من حرفم اینه. نسل جبهه و جنگ که جان و مالش رو برای این کشور داده ، پس نسل پاکیه.چرا باید خونه نشین بشه؟! من تو کتاب کاندیدا ام همینو گفتم. جانباز شیمیایی ای که میره برای انتخابات ثبت نام کنه. چون امتحانشو پس داده. پاکه . خریدنی نیست. پس باید رأس امور به دستش باشه. ولی الان خونه نشینش کردن. تو حاشیه است!

درخواستی از متولیان و مسئولین دارید؟

– تنها درخواست من از متولیان یک چیزه. این که وقتی زمان رفتنم شد و به دوستان شهیدم پیوستم، میخوام تو قطعه شهدا دفن بشم نه قطعه هنرمندان. این تنها آرزوی منه که انشالله با شفاعت شهدا به آنها بپیوندم.

پایان پیام/هوران

منبع
فاش نیوز
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید