کد خبر:10231
گردان عطش با خاطراتی خواندنی از مردان جنگ/۶
حاجحسینجان! اطاعت از فرماندهی واجبه ها
گردان عطش با خاطراتی خواندنی از مردان جنگ/۶ حاجحسینجان! اطاعت از فرماندهی واجبه ها *نویسنده: غلامعلی نسائی دوشکاها، چهارلولها، خمپاره و کاتیوشا، لحظه به لحظه قلب زمین را خراش میدادند. بچهها در حال عقبنشینی هم تیر میخوردند و میافتادند. هوا داشت کمکم تاریک میشد. از کنارِ هر شهید که عبور میکردیم، گروه حماسه و مقاومت […]
سریع رفتم و دستش را گرفتم. به سختی بلندش کردم. باز جلوتر، شهدا همینطور افتاده بودند؛ شهید اسفندیاری، نژادبخش، ایزدی، حسینی، اصغری و… دیگر نای گریه نداشتیم.
حاجحسین گوشی را گرفت. نمیدانم چه به هم گفتند که حاجحسین هم به حاجحسین خرازی گفت و باهم پیاده شدند. حاجحسین خرازی با همراهانش خداحافظی کردند و رفتند.
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه