کد خبر:10010
پ
۱۴۰۲-۳۸۶۴
عباس حاجی‌زاده با مدال طلای شهادت

شهیدی که به خاطر «نماز اول وقت» مدال طلا را از دست داد

شهیدی که به خاطر «نماز اول وقت» مدال طلا را از دست داد گوینده ورزشگاه نام عباس را صدا می‌زد اما خبری از او نبود. بعد از پایان مسابقات عباس را دیدم که از مسجد برمی‌گشت، او مدال طلا را به خاطر نماز اول وقت از دست داده بود. حماسه و مقاومت هوران –  «عباس […]

شهیدی که به خاطر «نماز اول وقت» مدال طلا را از دست داد

گوینده ورزشگاه نام عباس را صدا می‌زد اما خبری از او نبود. بعد از پایان مسابقات عباس را دیدم که از مسجد برمی‌گشت، او مدال طلا را به خاطر نماز اول وقت از دست داده بود.

حماسه و مقاومت هوران –  «عباس حاجی‌زاده» دوم شهریورماه ۱۳۳۲ در خانواده‌ای سنتی و اصیل در قم چشم به جهان گشود. از نوجوانی علاقه زیادی به ورزش داشت و کشتی را انتخاب کرد.

به گزارش هوران – جوانی عباس با مبارزات جوانان قمی علیه رژیم پهلوی مصادف شد و او نیز همراه با همین جوانان بارها در تظاهرات خیابانی توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و مورد شکنجه قرار گرفت، اما این مسائل عباس را از آرمان‌هایش جدا نکرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، او که تبدیل به جوانی باتجربه شده بود به عضویت سپاه پاسداران در آمد و مسئولیت حفاظت از بیت امام‌خمینی(ره) در قم را به‌عهده گرفت.

آن‌طور که آشنایان «شهید عباس حاجی‌زاده» تعریف می‌کنند، عباس از همان روزهای ابتدای جنگ کوله‌بارش را بست و راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. آری عباس میدان ورزش و زندگی را رها کرد و مانند بسیاری از دیگر جوانان آن روزگار قهرمان عرصه جهاد و دفاع از مکتب گردید و شربت شهادت نوشید.

همسر شهید عباس حاجی‌زاده در یکی از گفت‌وگوهای خود با رسانه‌ها اینطور بیان کرده است که: «سال ۱۳۵۸ بود که عباس به خواستگاری من آمد و عقد کردیم. به علت سن پایینی که داشتم، دو سال عقد کرده ماندم بعد از آن عروسی کردیم. حدود یک ماه از زندگی مشترک ما گذشته بود که عباس برای دفاع از اسلام و ارزش‌های انقلاب اسلامی آماده شد. از همه چیز خود گذشت و راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.

چون هنوز جوان بودم، به او اصرار کردم که ما تازه زندگی مشترک خود را آغاز کرده‌ایم، اما او با سخنانی که بسیار برایم ارزشمند بود، مرا قانع کرد و بالاخره به جبهه رفت. هر بار دو ماه در حسرت دیدار او می‌ماندم و بازگشت او را انتظار می‌کشیدم.

اگر عملیاتی می‌شد قلب من به تپش می‌افتاد. چون هر بار با بدنی مجروح برمی‌گشت و بعد از این که بهبودی نسبی پیدا می کرد دوباره راهی جبهه می‌شد.

عباس نسبت به پدر و مادر خود احترام زیادی قایل بود. همیشه در مقابل آنان دست ادب به سینه داشت و کاملاً متواضع بود. هیچ گاه با آنان به تندی سخن نگفت. بی‌شک موفقیت او را باید مرهون دعای خیر پدر و مادر دانست، زندگی‌اش سراسر توفیق و سعادت بود. به نماز اول وقت، اهمیت می‌داد و نمازهای مستحبی را فراموش نمیکرد.

احمدحاجی‌زاده برادر شهید عباس حاجی‌زاده در گفت‌وگویی کوتاه به ما گفت: عباس برادر بزرگ ما بود. با من که برادر کوچکترش بودم همیشه با احترام و محبت رفتار می‌کرد. به‌یاد ندارم که این شهید عزیز با پدر و مادرمان با تندی و صدای بلند حرف زده باشد.

وی ادامه داد: اوایل جوانی عباس بود که پدرمان به‌خاطر سانحه تصادف خانه‌نشین شد. کل امورات و خرج و مخارج زندگی به گرند عباس افتاد. من که بزرگتر شدم در کنار درس خواندن تصمیم گرفتم کار کنم تا کمک خرجی برای خانه باشم. یک روز عباس من را صدا زد، به سمتش رفتم و به من گفت: تو باید درس بخوانی. درس را کنار نگذار و با مخارج زندگی هم کاری نداشته باش. وظیفه تو فقط درس خواندن است.

این برادر شهید تصریح کرد: یکی از توصیه‌هایی که عباس همیشه به ما و نوجوانان محل داشت این بود که می‌گفت تحت هیچ شرایطی نماز جماعت را ترک نکنید و خودش همواره در نماز جماعت شرکت می‌کرد. علاوه بر نماز جماعت هر هفته زیارت عاشورا را در مسجد می‌خواند و هیئتی بود.

برادر شهید حاجی‌زاده تاکید کرد: من از آن موقع که به یاد دارم عباس در کنار کار کردن، به‌دنبال ورزش علی‌الخصوص رشته کشتی بود. خاطره‌ای که از عباس درخصوص ورزش دارم، مسابقات کشتی قهرمانی استان بود و عباس به فینال راه پیدا کرده بود. بازی فینال پیش از ظهر بود و عباس به خانه آمد تا آماده رفتن به سالن مسابقات شود. مسابقات در سالن کشتی پهلوان تختی قم برگزار می‌شد.

من به عباس اصرار کردم که من را هم به مسابقات ببرد. عباس قبول کرد که من را هم با خودش ببرد. به سالن مسابقات رفتیم، عباس من را روی سکو برد و نشاند و قرار شد مسابقات که تمام شد به دنبالم آمده و باهم برگردیم.

نوبت مسابقه عباس که شد، گوینده سالن ۳ بار نام عباس را صدا زد تا روی تشک بیاید. خبری از عباس نبود و همه تماشاگران حاضر در سالن تعجب کرده بودند که او کجا مانده است. وقت قانونی که تمام شد رقیبش به عنوان قهرمان معرفی شد و مدال طلا را کسب کرد.

من کم سن و سال بودم و از اینکه خبری از عباس نبود ترس وجودم را فرا گرفته بود. با گریه سالن مسابقات را ترک کردم و جلوی در ورزشگاه منتظر عباس ماندم. بعد از گذشت چند دقیقه دیدم عباس در حال آمدن به طرف سالن است. به من که رسید با ناراحتی گفتم داداش کجا بودی؟ اسمت را چند بار صدا زدند ولی نیامدی و حریفت مدال طلا را گرفت.

عباس رو به من کرد و گفت: در رختکن که بودم صدای اذان را شنیدم، به مسجد رفتم تا در نماز جماعت شرکت کنم. من باتوجه به سن کم خودم درکی از نماز جماعت نداشتم به همین خاطر از عباس ناراحت شدم که مدال طلا را به نماز جماعت ترجیح داده است.

احمد حاجی‌زاده می‌گوید: ما ۴ برادر بودیم که به محض شروع جنگ تصمیم گرفتیم به جنگ برویم. ابتدا عباس به جبهه اعزام شد. روزی که آمد تصمیمش را با پدر و مادرم درمیان بگذارد، مادرم نه تنها مانع رفتن نشد بلکه توصیه کرد که برای حفظ کشور مقابل دشمن ایستادگی کنیم. بعد از او من و برادرانم نیز به جبهه اعزام شدیم.

شهید عباس حاجی‌زاده بعد از مدتی حضور در جنگ به عنوان جانشین فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب استان قم منصوب شد. او پس از سال‌ها حضور در جبهه‌های حق علیه باطل و مبارزه با رژیم بعثی، سرانجام در تاریخ ۲۲ اریبهشت‌ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی «جزیره مجنون» به وصال معبود رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم آرام گرفت.

برادرش می‌گوید: هر وقت یکی‌مان مجروح می‌شد و به خانه می‌آمد، مادرم شب و روز پرستاری از ما می‌کرد. زمانی که مجروحیت ما بهبود پیدا می‌کرد به ما می‌گفت که وقتش رسیده به جبهه برگردید وبه اصطلاح نگذارید که پشتتان باد بخورد.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید