کد خبر:6170
پ
۱۴۰۱-۱۴۶۹۴
شهید حاج مصطفی خوشاب 

کلاس‌های احکام حاج مصطفی بوی معرفت و ایمان می‌داد

شهید حاج مصطفی خوشاب  کلاس‌های احکام حاج مصطفی بوی معرفت و ایمان می‌داد حاج مصطفی خوشاب هنگام شهادت ۵۰ سال داشت. عاقله مردی پا به سن گذاشته که کسی از او توقع نداشت به جبهه برود، اما غیرت، شرافت و اعتقاداتی که عمری در مسیرش جهاد کرده بود، او را واداشت تا در آن سن […]

شهید حاج مصطفی خوشاب 

کلاس‌های احکام حاج مصطفی بوی معرفت و ایمان می‌داد

حاج مصطفی خوشاب هنگام شهادت ۵۰ سال داشت. عاقله مردی پا به سن گذاشته که کسی از او توقع نداشت به جبهه برود، اما غیرت، شرافت و اعتقاداتی که عمری در مسیرش جهاد کرده بود، او را واداشت تا در آن سن و سال بسیجی‌وار به جبهه برود و سال ۶۱ آسمانی شود. عباسعلی سعیدی‌پور خاطراتی از دین‌مداری و تعبد حاج مصطفی دارد که برای ما بازگو می‌کند.

به گزارش گروه حماسه و مقاومت هوران – به نقل از روزنامه جوان – حاج مصطفی خوشاب هنگام شهادت ۵۰ سال داشت. عاقله مردی پا به سن گذاشته که کسی از او توقع نداشت به جبهه برود، اما غیرت، شرافت و اعتقاداتی که عمری در مسیرش جهاد کرده بود، او را واداشت تا در آن سن و سال بسیجی‌وار به جبهه برود و سال ۶۱ آسمانی شود. عباسعلی سعیدی‌پور خاطراتی از دین‌مداری و تعبد حاج مصطفی دارد که برای ما بازگو می‌کند.

بابای گردان
در منطقه کوهستانی دهلران که بودیم، آموزش‌هایی برای‌مان در نظر گرفته بودند. یک بعدازظهر حاج مصطفی خوشاب بچه‌ها را دور خودش جمع کرد و گفت برای پیاده‌روی به تپه‌های اطراف مقر برویم. آن بالا به بچه‌ها خسته نباشید گفت و از تک تک‌مان خواست حمد و سوره را قرائت کنیم. می‌خواست میزان تسلط ما در صحیح خوانی این دو سوره را بسنجد. بعد شروع کرد از احکام و قواعد دین برای‌مان صحبت کردن. با آن سن و سال، عین یک پدر بود برای بچه‌های گردان که اغلب آن‌ها سن و سال کمی داشتند. صفای درونش رزمنده‌های جوان را جذب می‌کرد. با چنان اخلاص و عشقی از مسائل شرعی می‌گفت که آدم احساس خستگی نمی‌کرد.
قمقمه چای
از آن روز به بعد، هر وقت فرصتی پیش می‌آمد، حاج مصطفی بساط کلاس قواعد و احکام شرعی را پهن می‌کرد. عادتی هم که داشت این بود قمقمه‌اش را پر از چای کرده و در کلاس احکام با آن از بچه‌ها پذیرایی می‌کرد. عجب صفایی داشت! بیشتر رزمنده‌ها زیر ۲۵ سال سن داشتند، همه جوان و پر از جنب و جوش بودند، اما این زمزمه محبت حاج مصطفی بود که بچه‌های گریز پا را ساعتی در کلاس احکام او می‌نشاند و حاجی برای‌شان حرف می‌زد. صحبت‌هایش جوان پسند بود و همه با جان و دل حرف‌هایش را گوش می‌کردیم.
نماز هنگام پیاده‌روی
قبل از آنکه به جبهه بیایم، حاج مصطفی خوشاب در کاشان هم بچه‌های محله را در مسجد جمع و کلاس‌های احکام را آنجا دایر می‌کرد. من الان اگر چیزی از شرع و احکامش بدانم، بسیاری از آن معلوماتم یادگاری‌هایی است که از حاج مصطفی دارم. خدا می‌داند او در طول عمر پربرکتش چند جوان را جذب دین کرد و با کلام نافذش چقدر دل‌ها را متوجه خدا کرده بود. مواقعی که برای پیاده‌روی به کوهستان‌های اطراف مقر می‌رفتیم، گاهی من جلوتر از حاج مصطفی می‌افتادم و گاه او از من جلو می‌زد. احساس می‌کردم طور خاصی ساکت شده و حواسش متوجه چیزی است. غالباً که ذکر می‌گفت، اما بعضی از لحظات انگار چشم‌هایش چیز دیگری را می‌دید و دلش در جای دیگری بود. یک‌بار به ذهنم رسید نکند دارد نماز می‌خواند. وقتی فارغ شد، پرسیدم حاجی شما موقع راه رفتن نماز می‌خوانی؟ با لبخند گفت بله. با تعجب گفتم مگر می‌شود راه رفتنی هم نماز خواند. با همان لحن دلنشین گفت بله که می‌شود. نماز مستحبی را می‌توانیم موقع حرکت هم ادا کنیم. پرسیدم رکوع و سجده‌هایش را چه می‌کنی؟ گفت با اشاره آن‌ها را انجام می‌دهم. حاجی آن قدر مقید به ذکر و راز و نیاز و نماز بود که حتی در پیاده‌روی هم وقت را غنیمت می‌شمرد و نماز‌های مستحبی می‌خواند.
بوی ایمان
حاج مصطفی خوشاب عاقبت در عملیات رمضان به شهادت رسید و پیکرش تا مدت‌ها مفقود ماند و سال‌ها پس از دفاع مقدس تفحص شد و به خانه بازگشت. ایشان متولد سال ۱۳۱۱ در فین کاشان بود و سال ۱۳۶۱ در سن ۵۰ سالگی به شهادت رسید. یادش بخیر کلاس‌های احکام حاج مصطفی بوی معرفت و ایمان می‌داد.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید