مشکلات زندگی ذرهای از ایمان و اراده فرمانده کم نکرد
پایگاه خبری هوران – شهید اسماعیل فرجوانی در لحظه ورود به منطقه دشمن، ترکش نارنجک به چشم چپ و پیشانیاش اصابت کرد و درجا به شهادت رسید. غواصها پیکر شهید فرجوانی را کناری گذاشتند و پتو روی او کشیدند تا وقتی دیگر نیروها از آن محل عبور میکنند، روحیهشان تخریب نشود
سرویس جهاد و مقاومت هوران: دفاع مقدس شهدایی بزرگ با سرگذشتهایی خاص زیاد دارد. انسانهایی بزرگ بدون درنظر گرفتن وضعیت زندگی و شرایط خانوادگی و جسمانیشان پا به جبهه گذاشتند تا با حضورشان مقابل دشمن متجاوز بعثی بایستند و نقشی در امنیت ایران داشته باشند. شهید اسماعیل فرجوانی یکی از همین انسانهای خاص و بزرگ بود. حضور او در جبهه باعث قوت قلب و بالا رفتن روحیه دیگر رزمندگان میشد.
شهادت برادر
شهید اسماعیل فرجوانی در ششم آبان ۱۳۴۱ به دنیا آمد و فرزند بزرگ خانوادهاش بود. از همان دوران نوجوانی، زندگیاش با مبارزه و نبرد گره خورد. مبارزه با حکومت پهلوی، سرآغاز مجاهدتهای اسماعیل در سالهای بعد بود. با شروع جنگ تحمیلی خیلی زود خودش را به جبهه رساند تا در کنار دیگر رزمندگان مشغول دفاع از سرزمین مادریاش شود. برادر کوچکش ابراهیم در عملیات طریقالقدس در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید. با این وجود، شهادت برادرش مانعی مقابل راهش نشد و او را مصممتر از قبل جهت ادامه این مسیر دشوار کرد. اسماعیل، جوانی خوشرو و شوخطبع بود که حضور او در هر جمعی یک نعمت بزرگ بود. اسماعیل خیلی زود قابلیتها و تواناییهایش را در جبهه نشان داد. بارها و بارها در عملیاتهای مختلف مجروح شد و هر بار با قدرت بیشتری به جبهه برگشت. هشت بار جانبازی رقم کمی نیست، ولی این سختیها نمیتوانست سد راه اسماعیل شود. در عملیات بدر یک دستش قطع شد و پایش زیر تانک ماند. انگشت پایش را موشهای بیابان خورده بودند و بار دیگر در عملیات خیبر شیمیایی شد. شهید فرجوانی مثل یک کوه محکم و استوار بود و هیچچیز نمیتوانست او را از پای در آورد. او میخواست آنقدر ادامه بدهد تا در لحظه موعود به آرزوی قلبیاش برسد.
سختیهای زندگی
به دلیل تأثیر مواد شیمیایی روی شهید فرجوانی دو دخترش نیز قطع نخاعی به دنیا آمدند. با این حال او همواره راضی به رضای خدا بود و هراسی از سختیهای روزگار نداشت. فرماندهان میخواستند اسماعیل در عملیات کربلای ۴ شرکت نکند. شهید در زندگیاش مشکلات زیادی داشت، ولی با همه این مشکلات بر خودش تکلیف میدانست به جبهه بیاید. با وجود اینکه به او گفته بودند با توجه به وضعیت خانوادگی حق رفتن به منطقه را ندارد جبهه را برای لحظهای رها نکرد. «عبدالمحمد رئوفی» فرمانده وقت شهید به او گفته بود در عملیات کربلای ۴ شرکت نکند. قرار نبود اسماعیل در این عملیات حاضر شود، اما بر خلاف عرف، اسماعیل در میانه سخنرانی آقای رئوفی از او خواهش کرد اجازه حضور در عملیات کربلای ۴ را به او بدهد. اسماعیل میدانست آن لحظه موعود و آن اتفاق بزرگ در کربلای ۴ رقم خواهد خورد. به همین دلیل نهایت تلاشش را کرد تا در کنار دیگر رزمندگان در کربلای ۴ شرکت کند. خیلی زود حاجتش روا شد و به آرزویش رسید. او در این عملیات فرمانده گردان کربلا بود و غواصهای شجاع این گردان حماسههای بزرگی در این عملیات رقم زدند.
تحقق آرزو
شهید در لحظه ورود به منطقه دشمن، ترکش نارنجک به چشم چپ و پیشانیاش اصابت کرد و درجا به شهادت رسید. غواصها پیکر شهید فرجوانی را کناری گذاشتند و پتو روی او کشیدند تا وقتی دیگر نیروها از آن محل عبور میکنند، روحیهشان تخریب نشود. شهید فرجوانی قبل از عملیات برای تقویت روحیه نیروهایش گفته بود من بالای تپه میایستم در حالی که چای گرم میخورم و شما با لباسهای خیس که از سرما میلرزید، به ساحل میرسید، من دستتان را میگیرم و بالا میکشم. وقتی به ساحل رسیدیم، پیشبینی شهید درست بود. غواصها از سرما میلرزیدند و غواصان گلآلود، دستشان را میگرفتند و بالا میکشیدند، اما خود شهید فرجوانی دیگر آنجا نبود. حضور شخص شهید فرجوانی در کنار نیروهای غواص و رزمندگان بسیجی باعث شد خط شکسته شود. پیکر شهید ۱۸ سال در منطقه ماند و خانواده سالها دلتنگ فرزند رشیدشان بودند. شهید قبل از شهادتش با مادرش صحبت میکند تا کمی از دلتنگیهای مادر را پس از شهادت کم کند. مادر شهید درباره صحبتهای پسرش قبل از شهادت میگوید: «حاج اسماعیل قبل از شهادت من را بیرون برد و به من گفت هر وقت دلت تنگ شد این را به یاد بیاور که نه شاه میماند و نه گدا و آنچه ابدی است، خداوند متعال است. وقتی این را به من گفت فهمیدم در این دنیای فانی فقط خداوند ابدی است و یاد گرفتم وقتی خواستم برای پسرم گریه کنم به یاد خدا باشم.»