کد خبر:3132
پ
۱۲۳۴۵-۳۵۸-۱
لشکر خط شکن 25 کربلا در عملیات خیبر

ناگفته های عملیاتی که مقدمه شکستن دروازه خیبر بود

لشکر خط شکن ۲۵ کربلا در عملیات خیبر ناگفته های عملیاتی که مقدمه شکستن دروازه خیبر بود پایگاه خبری هوران – همزمان با این عملیات، سازمان رزم ارتش عراق توسعه پیدا کرده بود و چهار سپاه در این جبهه‌ها مستقر شده بودند. بنا بود که این چند سپاه دشمن در جبهه‌های میانی درگیر شوند تا […]

لشکر خط شکن ۲۵ کربلا در عملیات خیبر

ناگفته های عملیاتی که مقدمه شکستن دروازه خیبر بود

پایگاه خبری هوران – همزمان با این عملیات، سازمان رزم ارتش عراق توسعه پیدا کرده بود و چهار سپاه در این جبهه‌ها مستقر شده بودند. بنا بود که این چند سپاه دشمن در جبهه‌های میانی درگیر شوند تا از پشتیبانی منطقه عملیاتی “خیبر” غافل بمانند.

سرویس حماسه و مقاومت هوران – «عملیات والفجر۶ با رمز و راز فراوان و شگفتی‌های اسرار آمیزش مأنوس است. این عملیات، نمایش صحنه‌هایی از عشق و ایمان به احکام نورانی قرآن، اهلبیت (ع) و اطاعت و پیروی عاشورایی از امام راحل (ره) است. این عملیات عاشورایی از سوی رزمندگان مازندران و لشکر پرافتخار ۲۵کربلا به نمایش گذاشته شد و سند عاشورایی مردم مازندران است.

اگر بخواهیم عمق معنویت، ایمان و دلبستگی مردم مازندران را به اهلبیت (ع) نظاره کنیم، اگر بخواهیم اوج الهام گرفتن از معارف و تعالیم عاشورا و قیام امام حسین (ع) را در این مردم جستجو کنیم، عملیات والفجر۶ یکی از محکم‌ترین، نورانی‌ترین و واضح‌ترین سندهای دلبستگی‌ این مردم و نگاه عاشورایی‌شان است و باید این سند عاشورایی را تبیین کرد.

شهید ذبیح الله عالی

اهداف کلی عملیات والفجر۶
یکی از اهداف عملیات والفجر۶ پشتیبانی عملیات بزرگ «خیبر» بود که این عملیات سرنوشت جنگ را رقم می‌زد. عملیات والفجر۶ در جبهه‌های میانی طرح‌ریزی شد تا جبهه جدیدی در منطقه به سوی شهرهای «علی غربی» و «علی شرقی» عراق در برابر ارتش دشمن ایجاد شود.
قبل از این عملیات، در جبهه‌های شمالی و میانی، دو سپاه از ارتش عراق مستقر بودند؛ ولی همزمان با این عملیات، سازمان رزم ارتش عراق توسعه پیدا کرده بود و چهار سپاه در این جبهه‌ها مستقر شده بودند. بنا بود که این چند سپاه دشمن در جبهه‌های میانی درگیر شوند تا از پشتیبانی منطقه عملیاتی خیبر غافل بمانند.

هدف دیگر عملیات والفجر۶ بازپس‌گیری و آزادسازی مناطقی از خاک ایران که از اوایل جنگ در تصرف ارتش عراق قرار داشت، بود. مناطق تصرف شده در شمال غربی دهلران که در اوایل جنگ، دشمن تا روی جاده آسفالته نفوذ کرد و مردم محلی آن ها را به عقب راندند؛ آن ها عقب‌نشینی کردند ولی نه تا سر مرز، بلکه بخش زیادی از خاک ما را در تصرف داشتند.

همچنین یکی از اهداف دیگر عملیات والفجر۶ برقراری امنیت در آن منطقه بود. جاده‌ای که در آن منطقه از ایلام، اسلام‌آباد، مهران و دهلران به سمت اندیمشک می‌آمد، باید امنیتش برقرار می‌شد زیرا در منطقه عملیاتی والفجر۶ نیروها و افسران اطلاعاتی عراقی به سادگی عبور و مرور و تا عمق خاک ایران آمد و رفت می‌کردند و همچنین منافقین و گروه‌های ضدانقلابی که تحت حمایت و قیمومیت صدام بودند، از همان منطقه رفت‌وآمد می‌کردند.

خصوصیات جغرافیایی منطقه

منطقه عملیاتی والفجر۶ از لحاظ موقعیت جغرافیایی، منطقه بسیار پیچیده‌ای بود؛ صعب‌العبور و دارای رشته‌کوه‌ها و تپه‌هایی در هم تنیده بود. بومیان آن منطقه اعتراف می‌کردند که وقتی در منطقه تردد می‌کنند، اگر برای خودشان شاخص یا علامتی نگذارند، گم خواهند شد.
قرار بر این شد که در منطقه‌ای به طول ۲۰ تا ۲۵ کیلومتر عملیات آغاز شود. بر اساس نقشه، این طول مسافت زیاد نبود ولی چون شرایط منطقه به گونه‌ای بود که زمین پر از عوارض مثلثی و سینوسی، تپه‌ها، فرورفتگی‌ها و بلندی‌ها بود، به همین خاطر به طول منطقه افزوده می‌شد و عمق منطقه هم به ۱۰ الی ۱۵ کیلومتر می‌رسید. منطقه دارای چهار محور به نام‌های “یروه” ، “سدیره” ، “سگلال” و “نیزار” بود.

هیچ جاده و مسیری برای تردد وسایل نقلیه وجود نداشت. در جناحی که گردان‌های مسلم بن‌عقیل (س)، حمزه سیدالشهداء(ع) و گردان‌های تیپی که سردار آزاده سرفراز “حاج علی فردوس” فرمانده آن بودند، چهار رودخانه فصلی وجود داشت و این چهار رودخانه منطقه را به چهار جزیره تقسیم کرده بودند. این رودخانه‌ها بسیار پیچ در پیچ بودند و به خطوط پدافندی دشمن می‌رسیدند. دشمن هم تا چهار کیلومتر بستر رودخانه‌ها را مین‌گذاری کرده بود. بعضی از مناطق را با مین‌های هشت پر پوشانیده بودند که بر اثر باران‌های فصلی و به دنبال آن فرسایشی که در خاک ایجاد می‌شد، مین‌ها و موانع خیلی درهم پیچیده شده و منطقه را بسیار حساس کرده بودند.
دشمن هم در بلندترین ارتفاعات مشرف به منطقه مستقر بود و همچنین موانع و استحکامات زیاد، امکانات و تجهیزات مناسبی در اختیار داشت. آن ها جاده‌های ارتباطی بین خط مقدم و جاده آسفالته اصلی را در اختیار داشتند و به همین دلیل هیچ‌گونه محدودیتی برای پشتیبانی نیرو، پشتیبانی لجستیکی، پشتیبانی تجهیزاتی و مهماتی نداشتند.

شهید ذبیح الله عالی

انتقال نیروهای لشکر ۲۵کربلا به دهلران

قبل از عملیات والفجر۶ ما در منطقه عملیاتی والفجر۴ در مریوان مستقر بودیم. از آنجا ما نیروهای لشکر ۲۵کربلا را پله به پله منتقل کردیم.
ابتدا در منطقه «ایوان» استان ایلام مستقر شدیم. در آنجا به ما دستور دادند شما باید در منطقه «صالح‌آبادِ سومار» عملیات کنید. ما هم برای شناسایی به این مناطق رفتیم. بعد از مدتی کوتاه استقرار در ایوان، دستور داده شد که شما باید به «دهلران، منطقه عمومی چیلات» بروید و در آنجا مستقر شوید.
قبل از انتقال نیروها، بلافاصله یک گروه به دهلران رفتیم تا عقبه را برای استقرار لشکر مهیا کنیم. زمان ورودمان به دهلران مصادف شده بود با اعزام نیروهای طرح «لبیک یا امام» که نیروهای زیادی از مازندران سازماندهی و اعزام شده بودند. بیش از ۱۰ گردان به منطقه آمدند که «سردار حاج عبدالعلی عمرانی» به عنوان یکی از فرماندهان تیپ‌های این گردان‌ها بود.
ابتدا بچه‌های تدارکات به دهلران آمده و یک‌سری بنه‌های اضطراری زدند و ما هم به تدریج مشغول انتقال نیروها از ایوان به دهلران شدیم.

فرمان غیرمنتظره آقامحسن! آن زمان سردار “کوسه‌چی” فرمانده لشکر ۲۵کربلا بود و من هم جانشینش بودم. آدرسی که مقصد آن «رقابیه» بود را به من دادند و گفتند: شما بروید به آنجا و وضعیت ما را به آقامحسن (فرمانده کل سپاه) بگویید.
من به سرعت به سمت رقابیه خدمت آقامحسن رفتم تا وضعیت لشکر را به ایشان گزارش دهم. به رقابیه رسیدم، منطقه پر از گرد و خاک بود. چند روز بیشتر به شروع عملیات خیبر نمانده بود. به همین خاطر منطقه خیلی شلوغ شده بود. وقتی به مقر فرماندهی رسیدم، دیدم آقا محسن روی زمین نشسته، کالک پهن است و فرماندهان دورش حلقه زده‌اند.

برادر «شمخانی» به محض اینکه مرا دید، بلند شد، به طرفم آمد و گفت: آقای کمیل! چه کار کردید شما؟ لشکرتان آماده است؟ شما باید فردا شب عملیات بکنید. تعجب کردم. باورم نمی‌شد که چنین فرمان غیرمنتظره‌ای را می‌شنوم. چون ما هنوز به طور کامل در منطقه مستقر نشده بودیم. چطور باید در منطقه عملیات می‌کردیم؟

به برادر شمخانی گفتم: ما هنوز یگان‌های‌مان به طور کامل مستقر نشده اند. هنوز توپخانه هم مستقر نشده، این منطقه‌ای هم که الآن در آن مستقر شدیم حدود ۲۰ کیلومتر با دشمن فاصله دارد و توپخانه نمی‌تواند پشتیبانی بکند. باید توپخانه را به جلوتر انتقال دهیم. با این وضعیت چطور می‌توانیم عملیات کنیم؟!

برادر شمخانی گفت: هرطوری شده شما باید بروید و برای فردا شب آماده عملیات شوید.

چاره‌ای جز اطاعت از فرماندهی نداشتیم. سریعاً برگشتم دهلران، جریان را برای سردار کوسه‌چی توضیح دادم. طولی نکشید برادر شمخانی هم به ما پیوست. جلسه‌ای گذاشتیم و شرایط را بررسی کردیم. سردار کوسه‌چی گفت: ما آمادگی نداریم. ما هنوز شناسایی نرفته ایم و هنوز گردان‌های‌مان توجیه نشده اند.

ولی برادر شمخانی موافقت نمی‌کرد. باید قبل از شروع عملیات خیبر عمل می‌کردیم که قوای دشمن را به سوی منطقه عمومی “چیلات” معطوف کنیم تا فشار در منطقه عملیاتی خیبر کم شود. این عملیات به نوعی تک پشتیبانی از عملیات خیبر محسوب می‌شد و دشمن با این تک باید فریب می‌خورد.

اقدامات لازم برای شروع عملیات والفجر۶
در این عملیات هیچ‌گونه اقدامات کاملی که در یک عملیات معمولی و کوچک انجام می‌شود از سوی ما تحقق نیافت. ابتدا باید منطقه را شناسایی می‌کردیم. یادم می‌آید که صبح روز بعد برای شناسایی دشمن به همراه سردار “صحرایی” فرمانده گردان امام حسین(ع)، چند تن از فرماندهان گردان‌ها و برادران اطلاعات “شهید املاکی” و “شهید مرشدی” در محور نیزار به راه افتادیم. هرچقدر مسیر را طی می‌کردیم به دشمن نمی‌رسیدیم. کلافه شدیم. دیگر نزدیک ظهر شده بود و ما هم نزدیک به دشمن؛ با احتیاط کامل حرکت می‌کردیم. دیدیم روی ارتفاعات سنگری بنا شده که بعضی از نیروهای دشمن مشاهده می‌شوند. بعد از انجام شناسایی بلافاصله برگشتیم.

با اینکه در محور سدیره که گردان مسلم بن‌عقیل (س) در این محور به فرماندهی “سردار شهید ذبیح‌الله عالی” عمل کرده بود، نیروهای دیگر اطلاعات، برادران “ایمانی” و “شافعی” از بچه‌های گیلان و چند نفر دیگر را برای انجام شناسایی فرستادیم. ما حتی ارتباط بی‌سیمی هم نداشتیم.

وقتی که ما به عقب برگشتیم، بچه‌هایی که در محور سدیره به شناسایی رفته بودند هم برگشتند؛ ولی برادر ایمانی را در بین آن ها ندیدم. پرسیدم: ایمانی کجاست؟ گفتند: ایمانی برنگشت و گفت که ما اگر این همه راه را برگردیم و دوباره بخواهیم به همراه گردان‌ها این مسیر را طی کنیم، دیگر نایی برای انجام عملیات نخواهیم داشت.

ما تنها یک روز، آن هم به صورت ناقص، شناسایی را انجام دادیم و گردان‌ها را از راه دور نسبت به محورهای عملیاتی توجیه کردیم.

آغاز نبردی سخت
ما از غروب روز مانده به عملیات مشغول به سرکشی گردان‌ها شدیم.
به منطقه‌ای که شهید عالی و محوری که سردار فردوس باید عمل می‌کردند رفتیم. چند ساعت بیشتر به شروع حرکت آن ها باقی نمانده بود. دیدم شهید عالی نیروهایش را جمع کرده و در حال کُشتی گرفتن هستند. نیروها همه آماده بودند. در آنجا صحبت‌هایی با شهید عالی در مورد نحوه عملیات کردم.

در لحظات آخری که می‌خواست عملیات شروع شود، آنقدر شور عشق و هیجان در رزمندگان حاکم بود که حتی کوچک‌ترین اعتراضی مبنی بر شرایط نامناسب عملیات از سوی آن ها نشنیدیم. ما حتی هیچ‌گونه امکاناتی برای حمل مجروح و شهدا نداشتیم که این کمبود، تأثیرات منفی زیاد روحی و روانی در بین نیروها داشت.

با این وضع عملیات آغاز شد. در بعضی از محورهای عملیاتی بیش از ۱۰ کیلومتر نیروها باید مسیر را با تجهیزاتی که همراه داشتند، پیاده طی می‌کردند. آن‌هم در شیارهای پیچیده و درهم تنیده که شاید در هر شیاری یک تیپ نیرو می‌توانست مخفی بشود.

شکستن خط اول و تصرف آن
درگیری‌ها شروع شد. بعضی از گردان‌ها صبح به منطقه عملیاتی رسیدند. در تمام محورهایی که گردان‌های ما به خط دشمن زدند، خطوط را شکسته تصرف کردند و به سمت بلندی‌ها رفتند. البته در بعضی از مناطق، گردان‌های ما نتوانستند به سمت بالا بروند و آن هم به جهت ارتفاعات صخره‌ای بود. در سمت چپ محور نیزار هم مین‌گذاری شدید و صخره‌ای بودن منطقه، اجازه بالا رفتن را به نیروها نمی‌داد، ولی با همه این مشکلات و موانع، نیروها توانستند تمام خطوط را تصرف کنند.
بعضی از گردان‌ها از جمله گردان تحت امر شهید عالی، از خطوط پدافندی دشمن هم عبور کرده و تا جاده آسفالته نفوذ کردند.

جولان دادن تانک‌های دشمن و عدم پشتیبانی از عملیات
پشتیبانی‌های دشمن هم در منطقه مستقر بودند، به ویژه پشتیبانی‌های آتش زرهی و تانک‌های دشمن. بعد از عبور از ارتفاعات، یک سری تپه ماهورهایی در یک دشت وجود داشت که به جاده آسفالته می‌رسید. تانک‌های دشمن به راحتی مانور می‌دادند و جلو می‌آمدند و ما را زیر آتش سنگین‌شان قرار می دادند.
با این وضع، ما در روز اول عملیات هیچ‌گونه تدارکات‌رسانی نمی‌توانستیم برای نیروها داشته باشیم. برای تأمین غذای نیروها بولدوزر در بین شیارها راه افتاد تا اینکه به میدان مین رسید و روی مین رفت. آمبولانس‌ها و بعضی از ماشین‌های تدارکات هم روی مین رفتند. مجبور شدیم غذا، ۲۰ لیتری‌های آب، امکانات و مهمات را توسط رزمنده‌ها و نیروهای تدارکات با دوش گرفتن به خط برسانیم.

دستور عقب‌نشینی
دشمن به منطقه إشراف داشت و خیلی زود یگان‌های ویژه‌اش را وارد عمل کرد. آتش پشتیبانی‌اش هم قوی بود. ما در روز دوم عملیات دیگر قادر به ادامه عملیات نبودیم چون امکانات و مهماتی نداشتیم. نیروها هم در بعضی از محورها الحاق نکرده بودند و رزمندگان اسلام تنها با اتکا به توان باقی مانده‌شان اینگونه مقاومت می‌کردند. هیچ پشتیبانی نداشتند و نمی‌توانستند بیش از این در خط ایستادگی کنند و ماندن‌شان به جز از بین رفتن نیروها نتیجه دیگری نداشت.

من که به محور نیزار رفته بودم، در آنجا دیدم نیروها به سختی در حال جنگیدن هستند. دشمن از هر طرف نیروها را محاصره کرده و فقط پشت نیروهای ما باز بود. به فرماندهان گفتیم به هر طریقی شده نیروها را عقب بکشند، به خصوص محوری که گردان‌های مسلم بن‌عقیل(س) و امام حسین(ع) در آن عمل می‌کردند، فاصله زیادی با عقبه لشکر داشت.
دائماً با شهید عالی تماس داشتیم و وضعیت‌شان را کنترل می‌کردیم. شهید عالی با روحیه‌ای پرنشاط، یک توپ ۱۰۶ از عراقی‌ها غنیمت گرفته بود و با آن جاده آسفالته را بسته و ماشین‌های دشمن را می‌زد.

شهید ذبیح الله عالی

چیلات، کربلای شهید عالی

من به یک شیوه‌ای با ادبیات نظامی به شهید عالی فهماندم که اگر نمی‌تواند الحاق انجام دهد، زودتر عقب‌نشینی کند. شهید عالی در صحبت‌های اولیه خیلی با روحیه بود، شعار می‌داد و می‌گفت: «ما می‌جنگیم، تا کربلا هم می‌رویم». هرچه که زمان می‌گذشت، دغدغه ما هم برای سروسامان پیدا کردن شهید عالی بیشتر می‌شد. هروقت هم با او تماس می‌گرفتیم، در جواب می‌گفت: «یا زیارت یا شهادت» این وضعیت ادامه یافت تا اینکه ما دیگر صدایی از شهید عالی نشنیدیم…»»

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید