کد خبر:15050
پ
۱۴۰۳۰۱۰۲۰
شهر را بتو میدهم/ قسمت اول

اگه تونستی فکر بچه‌های گردان را بخوانی، شهر را بتو میدهم/ قسمت اول

اگه تونستی فکر بچه‌های گردان را بخوانی، شهر را بتو میدهم/ قسمت اول به طرز وحشتناکی می‌هراسد. دهنش خشک می‌شود، چنان لرزه‌ای بر اندامش می‌افتد، چشم در چشم، ماری سیاه و دهشت انگیز خود را می‌تاباند. مار چنان غضبناک در چشمان ظریف «علی» فرو می‌رود که «علی» سست می‌شود و از دیوار پرت می‌شود پائین […]

اگه تونستی فکر بچه‌های گردان را بخوانی، شهر را بتو میدهم/ قسمت اول

به طرز وحشتناکی می‌هراسد. دهنش خشک می‌شود، چنان لرزه‌ای بر اندامش می‌افتد، چشم در چشم، ماری سیاه و دهشت انگیز خود را می‌تاباند. مار چنان غضبناک در چشمان ظریف «علی» فرو می‌رود که «علی» سست می‌شود و از دیوار پرت می‌شود پائین و پا به گریز می گذارد.

*فاطمه بنی یعقوب

حماسه و مقاومت هوران – کوچه‌های پر از خاطره کودکی را که سپری می‌کنی، محله قدیمی شهر گرگان، ناگهان متوجه می‌شوی، دركوچه‌هاي قديمي شهر همپای رفقای کودکی می‎‌دوی تا پشت ديوار بلند سفارت روس، باغی است که وسوسه‌ات می‌کند پا به درون بکشی، چه رازی خفته است که باید تجربه‌اش کنی، كمتر نوجواني گذرش به اين باغ طلسم شده و مرموز نیفتاده است.

علی در دوران نوجوانی، از مدرسه به خانه می‌رود، مادر دلواپس برادر کوچکتر علی است. علی را روانه کوچه‌های شهر می‌کند. علی می‌داند پاتوق برادر کجاست.

علی لخ لخ کنان تا پشت دیوار شکسته و جادوئی باغ می رود و می ایستد. چه می تواند بکند؟ جز اینکه پا به باغ بکشد.! دست ها را به دیوار گلی چفت می کند، پر می‌شود از خاکروبه و سرش را می‌تکاند. نم خاکی را مزمزه می‌کند. انگار دارد کم کم با خاک انس میگیرد. کمی در وجودش دچار بحران می شود.

خودش را با لا می کشد. نیم چرخی میزند. می‌تابد و دمپائی از پایش می‌افتد و برهنه پا، پا به دیوار می‌گذارد. حالا نیم تنه‌اش در باغ و نیمی دیگر پای به گریزدارد. خودش هم نمی‌داند چرا می ترسد. چشم به به درخت‌های پر پشت می دوزد و زل می‌زند به گردوهای روی درخت، به برادر که از سر شاخه‌ها آویزارن است، تنش را تاب می دهد و قهقه مستانه میزند.

سرخوشی کودکانه، علی ناگهان وسوسه می‌شود تا گردوهای باغ تناول کند. در رویای خویش چنگ به سرشاخه ای میزند و گردوئی درمشتش می‌فشارد. سرش را به زیر دیوار خم می‌کند تا اندازه دیوار را برای پریدن درون باغ بسنجد.

به طرز وحشتناکی می‌هراسد. دهنش خشک می‌شود، چنان لرزه‌ای بر اندامش می‌افتد، چشم در چشم، ماری سیاه و دهشت انگیز خود را می‌تاباند. مار چنان غضبناک در چشمان ظریف «علی» فرو می‌رود که «علی» سست می‌شود و از دیوار پرت می‌شود پائین و پا به گریز می گذارد و قلبش را می‌چسبد. ضربان قلبش چون کبوتری زخمی می تپبد. باز می ایستد و در خویش فرو می‌رود و سر به آسمان می‌تاباند و زل میزند به خورشید که حالا عمود برسرش می تابد.

چشم در چشم خورشید می دوزد و با خدای خویش عهد می‌کند. هرگز پا به هیچ حرامی نگذارد. و اولین نقطه تحول این مرد بزرگ ازینجا آغاز می شود. همیشه این گونه بوده است. زمان تو را کشیده و تو باید در نقطه ای بلند تر از قامت خود، خویشتن را به نظاره بنشینی، جنگ آغاز شده و فرصتی دست داده که از یک آزمون سخت عبور کنی، باید در لحظه تصمیم می گرفتی، و اینچنین نیز شد، عشق به سرزمین و دفاعی مقدس، پانزده ساله‌گی را می گذراند.

بچه های گردان - هوران

زمستان بود که ناگهان خودم را در کردستان دیدم. گفتند اینجا جنگ است. شما نیزآمده اید که دفاع کنید. قرارمان با پدر این بود که مرا همراه خود به جنگ ببرد.

آن روزها که سیزده ساله بودم. روزها رو می شمردم. حالا که به کردستان رسیده ام متوجه موضوع عجیبی شدم که من پدر را با خود همراه کرده ام و اینجا می‌گویند سنندج است و باید سازماندهی شویم. طولی نکشید رسته ها مشخص، دسته ها هر یک به مقصدی، پدر سوی مریوان و من به سمت بانه، هر یک به سوئی سوق داده شدیم. طولی نکشید که خودم را سوار یک تویتا دیدم، پنج نفر بودیم.

مقصد را نمی دانستیم اما تکلیف را چرا، اطاعت پذیری از فرمانده، بعد دفاع در برابر دشمن، برفی سنگین می بارید و من هرگز نپرسیدم به کجا میرویم نه من و نه دوستانم خودمان را سپرده بودیم به دست تقدیر، بعد سرنوشت و سپس فرماندهی که عاقبت گفتند اینجا بانه است. جنگی نا برابر، در گروه های پنج نفره پریدیم پشت یک تويتا، چنان برفی سنگيني مي باريد، توی دلم گفتم: چه زمستان سختی را باید تجربه کنیم.

جاده هم نا امن بود هم یخ بندان باید مراقب لاستیک ها وحاشیه جاده، غطیدن در پرتگاه بعد کمین ضد انقلاب جاده بانه را به طرف سردشت طی میکردیم. هر نقطه اي قله‌اي بود و يك نفر پياده می شد و از شیب کوه خودش را به طرف نوک قله می کشند و از دید محو می‌شد.

ادامه دارد

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید