کد خبر:6076
پ
۱۴۰۱-۱۴۵۲
روحانی شهید مسلم خسروی

مادری که فرزندش را به حضرت زهرا(س) سپرد

روحانی شهید مسلم خسروی مادری که فرزندش را به حضرت زهرا(س) سپرد *نویسنده: غلامعلی نسائی وسط نوحه آهنگران رادیو شروع کرد به حرف زدن، من که خیلی حالیم نمی‌شد. وسط حیاط کنار حوض، آن برادر پاسدار که دستش تا کتف چوبی بود گفت: مادر مسلم، بچه‌ها عملیات کردند. «کربلای پنج» گروه حماسه و مقاومت هوران […]

روحانی شهید مسلم خسروی

مادری که فرزندش را به حضرت زهرا(س) سپرد

*نویسنده: غلامعلی نسائی

وسط نوحه آهنگران رادیو شروع کرد به حرف زدن، من که خیلی حالیم نمی‌شد. وسط حیاط کنار حوض، آن برادر پاسدار که دستش تا کتف چوبی بود گفت: مادر مسلم، بچه‌ها عملیات کردند. «کربلای پنج»

گروه حماسه و مقاومت هوران – آخرین مرتبه‌اش بود که راهی جبهه می‌شد، تخریب‌چی گردان بود و هر بار که حرف جنگ می‌شد، از شلمچه که می‌گفت، بغض و بیقراری‌اش فضای خانه را تنگ می‌کرد. می‌نشست روضه فاطمه الزهراء(س) را چنان با سوزگداز می‌خواند،

نفس اهل خانه را بند می‌انداخت. کاسه آب را که برداشتم، عبایش را زمین گذاشت، کاسه را از دستم گرفت، دستم را بوسید و گفت: مادرم هر بار که آمدم، وقت اعزام که می‌شد، کوله‌ام را که بر می‌داشتم، چفیه را به دور گردنم می‌انداختی و انتظارت مرا می‌‎کشت،

مانده بودم که با خدا چگونه کنار بیام، دل مادرم را بشکنم یا قید شهادت را بزنم، مادر به گردنم حق داری، اما دیگر آب پشت پایم نریز، چفیه‌ام را به دور گردنم محکم نکن، کوله‌ام را تا سر کوچه نیار، به نیاز دل من نگاه کن مادر، پر شده‌ام از درخوست‌های مکرر، نمی‌خواهم دلت را بشکنم،

«مادر دلم برای حضرت زهراء(س) تنگ شده» مادر دعا نکن که برگردم، کاسه آب را پشت پایم نپاش، دعا کن که دعای مادر زود مستجاب می‌شود.

بگو پسرم را سپردم به سیدالشهداء.

بعد سرش را جلو آورد سرش را محکم و استوار بوسیدم.

توی دلم گفتم برو مادر سپردمت به فاطمه الزهراء(س).

خندید رفت.

رادیو مارش جنگ می‌زد، توی دلم گفت یا فاطمه الزهراء جانم به قربانت دلم لرزید. مهمان دارید.

دور حوض چرخی زدم، انگار مثل کسی که دل انتظار باشد. زنگ حیاط صدا کرد، آرام و بیقرار در را که باز کردم، دلم هوری ریخت، دو تا پاسدار تکیه کرده بودند به دیوار…

سلام کردم و گفتم: بیاید داخل شما هم عین مسلم من هستید.

یکی از پاسدارها دستش تا کتف قطع بود. اون یکی هم یک جورائی، دلم ویران شد، زل زده بودم به دست هاشون، که هردوشون یواشکی دست‌شان را قایم کردند.

وسط نوحه آهنگران رادیو شروع کرد به حرف زدن، من که خیلی حالیم نمی‌شد. وسط حیاط کنار حوض، آن برادر پاسدار که دستش تا کتف چوبی بود گفت: مادر مسلم، بچه‌ها عملیات کردند. «کربلای پنج»

گفتم: «کربلا» دیدند من اصلا بیتابی نمی‌کنم، قرص و محکم، مثل زینب کربلا،

گفتم: مسلم شلمچه را خیلی دوست داشت. ان پاسدار، یکی دیگه‌شان گفت: مهمانی بچه‌ها تو کربلای پنج شلمچه است.

گفتم: «مسلم خیلی دلتنگ حضرت زهراء بود.»

وصیت‌نامه شهید «مسلم خسروی»

روحانی شهید «مسلم خسروی» در بخشی از وصیت‌نامه خود می‌گوید: خواهرانم! حجاب، حجاب، حجاب یادتان نرود؛ که اگر به آن اهمیت ندهید و رعایت نکنید، بدانید که با آگاهی پا به روی خون شهدا گذاشتید و همچون همسر ابوسفیان عمل کردید. ولی اگر عفت خود را حفظ کنید فاطمه وار عمل کردید.

روحانی شهید «مسلم خسروی» سال ۱۳۴۵ در شهرستان گالیکش استان گلستان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همان شهر به پایان رسانید و سپس وارد حوزه علمیه مشهد شد تا در جوار حرم مطهر ثامن الائمه (ع)، به فراگیری علوم دینی بپردازد.

پس از شروع جنگ تحمیلی بیشتر اوقات خود را در جبهه های حق علیه باطل سپری می کرد. وی هفت بار به جبهه اعزام شد و در عملیات های مختلف شرکت داشت. از آن جمله عملیات والفجر ۶ و ۸، آزادسازی مهران، کربلای ۴ و ۵ شرکت کرد. سرانجام در تاریخ ۲۲/۱۰/۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه خدا بود، رسید.

فرازی از وصیت نامه شهید:

ای ملت غیور، حفظ اسلام زحمت دارد. نباشد که سست شوید. شما که ادعای شیعه بودن علی را می کنید، سعی کنید علی وار باشید. ای ملت عزیز قدر این پیر جماران را بدانید. در او ذوب شوید چنانکه او در ذات باریتعالی ذوب شده است. پا به پای او مسلمان وار حرکت کنید و نباشد خدای ناکرده رفیق نیمه راه باشید. بدانید او ما را به اینجا رساند.

کلامی را با برادرانم و دوستانم می گویم که عزیزان در زندگی نکند سر به هوا راه روید که این راه (صراط المستقیم) موانع بسیاری دارد. دوستان محصلم در کنار درسهایتان اخلاق یادتان نرود. چشم و گوش را کنترل کنید طوری که اعضاء و جوارح شما در اختیار قلب و عقلتان باشد.

کلامی با مادران و خواهران مسلمان! ای مادران، صبر پیشه کنید و از زینب درس بگیرید و در مصائب، خود را نبازید. زبان خود را حفاظت کنید که هر چه هست زیر سر این زبان است. خواهرانم! حجاب، حجاب، حجاب یادتان نرود. که اگر به آن اهمیت ندهید و رعایت نکنید، بدانید که با آگاهی پا به روی خون شهدا گذاشتید و همچون همسر ابوسفیان عمل کردید. ولی اگر عفت خود را حفظ کنید فاطمه وار عمل کردید.

خواهرانم شما هم مرا ببخشید، مرا حلال کنید. خواهرانم زینب وار باشید. خواهرانم صبر پیشه کنید و حجاب خود را حفظ کنید. دامن عفت خود را پاک نگهدارید، نباشد که فاطمه(س) از شما ناراحت شود، فاطمه وار زندگی کنید.

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید