شهیدی که برای گرفتن رضایت نامه اعزام به جبهه توی غسالخانه خوابید
*نویسنده: غلامعلی نسائی
اختصاصی هوران – علی اکبر گیج و گنگ و مضطرب، روی رکلاب دوچرخه، پا می زند و می رود، می پیچد به یک فرعی، از یه راه باریک، میانبر می رود خانه. آرام و پریشان وارد حیاط می شود. دوچرخه را به دیوار آشپزخانه تکیه می دهد، می نشیند کنار حوض، دو دستی آب را می پاشد به صورتش، ماهی های سرخ و کبود توی آب بال بال میزنند. یک نفس عمیق می کشد. مادر علی اکبر با دلواپسی و دلهره، می گوید: چه بی وقت مادر، امروز پخت نداشتی؟
گروه حماسه و مقاومت هوران – هر شب که وارد کلاس می شد. جای یکی از همکلاسی ها روی نیکمت خالی بود. فضای دلگیر مدرسه، تن خسته، چشم های خواب آلوده از کار و تلاش، فکر رفتن به جبهه، دلش را از تب و تاب کار و درس انداخته بود. علی اکبر شاطر نانوائی، کلاس دوم راهنمائی بود.









