کد خبر:5859
پ
۱۴۰۱-۱۲۷۳
فرماندهی شهید اکبر صنعتکار

فرماندهی که سنگ صبور نیروهایش بود

فرماندهی که سنگ صبور نیروهایش بود متن زیر خاطراتی از اخلاق فرماندهی شهید اکبر صنعتکار از شهدای دفاع مقدس است که در گفتگو با عباسعلی سعیدی‌پور، همرزم شهید تقدیم حضورتان می‌شود. به گزارش هوران – متن زیر خاطراتی از اخلاق فرماندهی شهید اکبر صنعتکار از شهدای دفاع مقدس است که در گفتگو با عباسعلی سعیدی‌پور، […]

فرماندهی که سنگ صبور نیروهایش بود

متن زیر خاطراتی از اخلاق فرماندهی شهید اکبر صنعتکار از شهدای دفاع مقدس است که در گفتگو با عباسعلی سعیدی‌پور، همرزم شهید تقدیم حضورتان می‌شود.

به گزارش هوران – متن زیر خاطراتی از اخلاق فرماندهی شهید اکبر صنعتکار از شهدای دفاع مقدس است که در گفتگو با عباسعلی سعیدی‌پور، همرزم شهید تقدیم حضورتان می‌شود.

برادران شهید
شهید اکبر صنعتکار و شهید حسین صنعتکار دو برادر اهل کاشان بودند. هر دو هم در لشکر ۸ نجف به عنوان رزمنده خدمت می‌کردند. اکبر آقا مسئول یکی از دسته‌های گروهان ما بود و من هم نیروی ایشان بودم. برادرش حسین هم فرماندهی گردان تخریب را برعهده داشت. اکبر در عملیات محرم به شهادت رسید و برادرش حسین هم مدتی بعد از او آسمانی شد.
خاطراتی که از شهید اکبر صنعتکار دارم مربوط به قبل از عملیات محرم در پاییز سال ۱۳۶۱ می‌شود. عرض کردم که ایشان فرمانده دسته ما بود. حدود بیست و چند نفر نیرو در این دسته بودند و اکبرآقا به خوبی آن‌ها را مدیریت می‌کرد.
نظم و دقت بالا
یک اخلاق فرماندهی شهید صنعتکار این بود که دقت و نظم بالایی داشت. بچه‌های بسیجی، چون نظامی نبودند، خیلی با قواعد نظامی‌گری آشنایی نداشتند، به همین دلیل پیش می‌آمد که ستون‌شان در راهپیمایی‌ها خیلی منظم نبود و اگر قرار می‌شد به مراسمی مثل صبحگاه بیایند، شاید اندکی تأخیر داشتند. اما شهید صنعتکار بسیار مقید بود که دسته ما سر وقت و حتی چند دقیقه‌ای زودتر در میدان صبحگاه حاضر باشد. از آنجایی که ارتباط بسیار دوستانه‌ای بین او و بچه‌ها برقرار شده بود، نیرو‌ها با جان و دل حرفش را گوش می‌دادند و دسته ما همیشه در مراسم جمعی به عنوان اولین گروه حاضر می‌شد.
یکی دیگر از اخلاق فرماندهی که از شهید صنعتکار سراغ داشتیم، این بود که اجازه نمی‌داد بچه‌های دسته زیاد این طرف و آن طرف بروند و پراکنده شوند. مثلاً اگر کسی می‌خواست به دوستانش در گردان دیگری سر بزند، حتماً باید این موضوع را به اطلاع شهید صنعتکار می‌رساند و ایشان هم توصیه می‌کرد زیاد از حد آنجا نمان و زود به مقر دسته برگرد. خودش هم بیشتر مواقع در دسته می‌ماند و اگر از ما می‌خواست پراکنده نشویم، اولین نفر خودش این موضوع را رعایت می‌کرد.
دائم الذکر
در دفاع مقدس غالباً یک رابطه قلبی بین فرمانده و نیرو وجود داشت. اینکه بگوییم یک نفر، چون مسئولیت داشت حرفش را می‌خواندند، درست نبود، بلکه نیرو، خصوصاً نیروی بسیجی، باید فرمانده‌اش را قلباً قبول می‌کرد و او را می‌پذیرفت تا تمام و کمال به حرفش گوش بدهد. شهید صنعتکار هم به خاطر اخلاق حسنه‌اش مورد قبول عموم نیرو‌ها بود.
من به یاد ندارم اکبرآقا را دیده باشم و او مشغول ذکر گفتن نباشد. هنگام حرکت، ایستادن، نشستن و… همیشه ذکر می‌گفت. شنونده بسیار خوبی هم بود و سنگ صبور نیرو‌ها می‌شد؛ اگر مشکلی داشتند، دست‌شان را می‌گرفت و به گوشه‌ای می‌برد و حرف‌شان را با حوصله و دقت گوش می‌داد. شیوه‌اش هم اینطور بود که اصلاً به چهره طرف نگاه نمی‌کرد تا مبادا رزمنده از گفتن درد دلش خجالت بکشد. بعد که حرفش را می‌شنید، هرکاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد تا مشکلش را حل کند. همین رفتار‌ها بود که او را دوست داشتنی می‌کرد و ما شیفته‌اش بودیم. ایشان ۲۱ آبان سال ۱۳۶۱ در عملیات محرم به شهادت رسید.

منبع
روزنامه جوان
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید