معرفی کتاب «مربعهای قرمز» حاج حسین یکتا
حاج حسین یکتا/ بچههایی که در جبهه قد کشیدند
پایگاه خبری هوران – «مربعهای قرمز» نوشته زینب عرفانیان است. کتابی در ژانر دفاع مقدس که از شیوههای تربیتی و شیطنتهای بچههای دهه ۴۰ مطالب مختلفی دارد. خیلیها کتاب را خواندهاند و یادداشتهای متعددی برایش نوشته شده است. ولی اگر از نویسنده چیره دست و راوی دُرّافشانش که بپرسی یک نظر و یادداشت بیشتر از بقیه دلشان را برده است. حدس زدنش راحت است. نظری که رهبری در تقریظشان بر کتاب به آنها و مخاطبین ارائه دادند.
سرویس دفاع مقدس هوران – «مربعهای قرمز» نوشته زینب عرفانیان است. کتابی در ژانر دفاع مقدس که از شیوههای تربیتی و شیطنتهای بچههای دهه ۴۰ مطالب مختلفی دارد. خیلیها کتاب را خواندهاند و یادداشتهای متعددی برایش نوشته شده است. ولی اگر از نویسنده چیره دست و راوی دُرّافشانش که بپرسی یک نظر و یادداشت بیشتر از بقیه دلشان را برده است. حدس زدنش راحت است. نظری که رهبری در تقریظشان بر کتاب به آنها و مخاطبین ارائه دادند.
حاج حسین یکتا
آقا در این تقریظ آورده اند: «بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است. ردپای چانهگرمیهای آقای حاج حسینیکتا در آن آشکار است. ظرافتهای برخاسته از ذوق و قریحه لطیف که در سراسر کتاب گسترده است، میتواند از نویسنده خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و میتواند هم دُرافشانیهای راوی باشد. نقطه برجسته کتاب، یاد شهیدان و یاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقاً بسیار خوب تصویر شده است. ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علیاحمدی میانجی هم برای من جالب بود. آن مرحوم را حدود ۶۰ سال به علم و تقوا و ورع میشناختم و به من لطف داشت. این کتاب ظاهراً چند روز پیش رونمایی شده است. برای من چندی پیش از این فرستاده بودند و تماماً مطالعه شد.»
مربعهای قرمز
«مربعهای قرمز» شاید در ظاهر، خاطرات یک چهره آشنا به نام «حاج حسین یکتا» باشد، ولی در اصل فصل مشترکی است بین بچههای دهه ۴۰ که در جبهه قد کشیدند و مرد شدند. از شیطنتهای آن نسل میگوید. از انقلاب که میان روزهای جوانی و نوجوانیشان جاری شد و جنگ که ناگهان سایه انداخت روی زندگیشان. در میان فصلهایش میان این همه، پرداخته به راه رشدی که خیلی از آن بچهها طی کردند. راه رشدی که شروعش در مسجد بود و پایانش شهادت. راه رشدی به مربیگری کسانی مثل آیت الله احمدی میانجی و پسرش جعفر. راه رشدی به فرماندهی شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ علیابن ابیطالب قم.
سبک بندگی نسل جبهه
مربعهای قرمز از سبک بندگی کردن این نسل میگوید. سبک بندگی منحصربه فردی که سبک زندگیشان را ساخت و باعث شد جبهه برایشان از همه دنیا و تعلقات و زرق و برقهایش دیدنیتر و خواستنیتر باشد. از مساجد تربیت محور میگوید که این بچهها را در خنکای شبستانشان جا میدادند. از لقمههای حلالی که سر سفره خانهشان بود و مادرهایی میگوید که شاید تحصیلات عالیه نداشتند ولی زنهایی بود مرد پرور…
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«۶۳/۰۸/۲۸ بود. آسمان از دیشب مدام بغض میکرد و میبارید. ابرهای خاکستری راه تابیدن آفتاب صبح را بسته بودند. بوی باران و خاک نم خورده کشتارگاه را پر کرده بود. موقع صبحگاه روی زمین نمدار نشستیم. نوک دماغها قرمز بود. اورکتم را از سرما روی سرم انداختم. زانوهایم را بغل کرده بودم و ریز ریز میلرزیدم. ابرهای بارانی ماتم در دشت پخش میکردند. دایی رضا شروع به سخنرانی کرد. خبری از جملات حماسیاش نبود. ابرها به صدای او هم غصه ریخته بودند:
– برادرا، جنگ برای ما یک امتحان الهی است. دوری از دنیا، دوری از خانواده و از دست دادن رفقا. صدایش لرزید و بغضش ترکید. کلمات را بریده بریده بین گریهاش بیرون داد:
– برادرا، آقا مهدی رفت و ما جا ماندیم.
نگاه مهربان آقا مهدی از جلوی چشمم کنار نمیرفت… فرماندهای را از دست داده بودیم که مدام کنارمان بود. دلسوزمان بود. مثل برادر دوستمان داشت. حالا ما بودیم و دیگر آقا مهدی نبود. نبود که از روی این خاکهای سرد بلندمان کند. نبود که دلداریمان بدهد. نبود تا درهای آسمان را که هنوز باز بود، نشان دهد. نبود که وعده شهادت در عملیات بعد را بهمان بدهد. نبود که دورش حلقه بزنیم و روی دوشمان بلندش کنیم. نبود که حالمان خوب باشد… آقا مهدی چند متر دورتر از ماشین روی زمین میافتد. کوملهها در تاریکی نمیفهمند فرمانده لشکر را زدهاند. باران تا صبح خون آقا مهدی را میشوید و در دشت پخش میکند… فکر میکنم این دشت و تپهها را خون آقا مهدی مثل بهشت زیبا کرده است.»