رفاقت به سبک شهدا/ قسمت سوم
شهید توحیدی؛ جانبازان از وادی شهادت بازگشتهاند
شهادتی که از روی ایمان و آگاهی و در رابطه با خدا و در حال نیایش پدید آید، توأم با عشق است، زیرا که پرستش وی در خون تبلور یافته و میدان رزم، محرابش گشته و با خون سرخش وضو ساخته و در زیر رگبار گلوله خصم به ستایش معشوق خود مشغول شده و در زیر آسمان نیلگون شفق گونه به جهاد در راه حق به قیام برخاسته، که چنین عبادتی به منتهای خلوص رسیده و از بندگی به عشق عمیق دست یافته که نه تنها عابد است،
*محدثه نسائی
گروه حماسه و مقاومت هوران – جواد توحیدی برادر شهید جعفر توحیدی – در طول تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی همیشه رادمردانی بوده اند، چون ستارگانی درخشان در فرا راه دیگران، سردا رشید اسلام شهید جعفر توحیدی، همچون شمعی سوزان و روشنی بخش محفل انس یاران و از اصحاب انقلاب بودهاند.
به گزارش هوران – شهید توحیدی به مصداق آیه شریفه «والسابقون السابقون» در تمامی عرصهها و صحنههای امتحان و در تمامی میادین فداکاری و ایثار و شجاعت، در هر مقطع، حضوری چشمگیر داشته و گوی سبقت را در اخلاص، شجاعت، ایثارگری از دیگر همرزمان خود ربوده و میادین عزت و شرف را در نوردیده و هزار قله عشق را فتح نمود و به اوج سعادت دست یافت و اکنون ما ماندهایم و راهی دراز و وظیفه ای سنگین! من و داداش شهیدم جعفر توحیدی شش سال فاصله سنی داریم، جعفر چهار ماهه بود که خانواده به دلیل سرما و یخبندان از سراب روستای اردهال کوچ کردند به گنبد. زندگی توی سراب خیلی سخت بود.
فصلهای بیکاری خیلی طولانی، پدر بزرگ ما روحانی منطقه بود و پدر ما هم در جوانی رفته بود مکتبخانه و مدرسه، همه اهل دل و دین بودند. خانواده مومن و سنتی مذهبی هستیم. پدر بزرگ ما که از دنیا رفت پدرم با یتیمی و سختی بزرگ شد. اول عموهای ما آمدند گنبد، کار و کاسبی راه انداختند و وضعشان خوب شد، مغازه و حیاط و ملک خریدند بعد به ما سفارش کردند و آمدیم کاسبی راه انداختیم. روزهای اول که عموهای ما آمدند گنبد میرفتند تو روستاها دستفروشی میکردند کم کم مغازه خریدند. به پدر من هم گفتند که شما هم بیایید گنبد تا همه با هم باشیم.
سال ۴۰ بو که من دوماه از کلاس اول دبستان را خوانده بودم، پدرم گفت؛ میخواهیم برویم گنبد. تمام فامیل و خانواده اجباری کوچ کردیم. آن زمان ماشین و کامیون به این شکل نبود. یک ماشینی بود که عقب تخته داشت. برای ما خیلی عجیب بود. مثل ماشینهای توی هندوستان، من حدود هفت هشت ساله بودم و جعفر تو بغل مادرم بود. آخرهای بهار و اول تابستان سال ۱۳۴۰ از سراب تا تهران و گنبد چند هفته طول کشید. جاده ها اسفالت نبود و تکانهای شدیدی میخوردیم که دل ما در میآمد تا رسیدیم تهران. اول قرار بود تهران زندگی کنیم.
قبول نشد و آمدیم گنبد.
زندگی خوبی داشتیم و همه با هم کار میکردیم، کم کم جعفر هم بزرگ شد و رفت مدرسه درس خواند و ادامه تحصیل داد تا رسیدیم به انقلاب، جعفر میرفت اعلامیههای امام را میآورد و توی گنبد توزیع میکرد. وقتی جعفر و من به عرصه رسیدیم. دیگر نگذاشتیم پدر ما کار کند. توی عرصه انقلاب خیلی زخمت کشید و تا سیدیم به پیروزی انقلاب، خانوادگی میرفتیم تظاهرات میکردیم.
جوانان انقلابی پا به پای دیگر اقشار مردم در پیروزی انقلاب اسلامی سهمی بزرگ دارند. با آغاز جنگ تحمیلی بسیاری از نوجوانان و جوانان ایرانی با وجود سن کمی که داشتند درس و مدرسه را رها کردند و از پشت نیمکت به جبهه ها رفتند. روح بزرگشان سن و سال نمی شناخت و نقطه مشترک شان ولایت مداری و ایثارگری بود. همه از اصحاب عاشورایی اباعبدالله الحسین (ع) درس و الگو گرفتند و با بصیرت و آگاهی راه خود را انتخاب کردند.
جعفر هم یکی، میخواست ادامه تحصیل بدهد از دبیرستان به جبهه رفت، اول توی جهاد و بعد وارد سپاه و گروه تخریب شد. همه آگاهانه انتخاب کردند و شهادت برایشان «احلی من عسل بود. جعفر از اول عاشق شهادت بود.
همه انرژی خودش را برای مردم. در سختترین شرایط زندگی هم میشود آرمان و دلخواستههای بزرگ داشت. مثل اینکه بین میلیونها ایرانی در سالهای جنگ هشت ساله، آرمان یک جوان بزرگ شده روستائی این باشد که برای دفاع از انقلاب و وطنش پا پیش بگذارد. ابتدا دبستان و دبیرستان و ناگهان میبینی که برای خودت مردی شدهائی، آن وقت میشود قدم گذاشت در دشت بلای کربلا، که وقت اعزام به جبهه مادر با چشمانی خیس و عشقی مادرانه برای پسر کوله پشتی میبست و پدر، او را از زیر قرآن رد میکرد و پشت پایش کاسهای آب و گل محمدی میریخت تا زودتر به خانه برگردد.
جعفر هم مثل بقیه بچههای دیگر عازم جبهه شد و رفت که رفت، چندین بار زخمی شد و از پای در نیامد. در نهایت بر اثر ترکشهای میدان مین توی سرش به شهادت رسید. شهداء با شهادت خود سهم خود را در استقرار امنیت در جامعه اسلامی ایفا کردند و اکنون وظیفه تک تک آحاد جامعه است که در این راستا بکوشیم و با ادامه دادن راه شهیدان و پیروی از ولایت فقیه سهم خود را ایفا کنیم.
شهادتی که از روی ایمان و آگاهی و در رابطه با خدا و در حال نیایش پدید آید، توأم با عشق است، زیرا که پرستش وی در خون تبلور یافته و میدان رزم، محرابش گشته و با خون سرخش وضو ساخته و در زیر رگبار گلوله خصم به ستایش معشوق خود مشغول شده و در زیر آسمان نیلگون شفق گونه به جهاد در راه حق به قیام برخاسته، که چنین عبادتی به منتهای خلوص رسیده و از بندگی به عشق عمیق دست یافته که نه تنها عابد است،
بلکه عاشق، و نه تنها خدا را معبود، بلکه معشوق می داند.جعفر نامش را لحظه آخر پاک کرد و نوشت توحیدی، از وقتی که در همان سالهای جنگ برادر خانمش شهید شد بههم ریخت و هر روز تو یاداشتهای روزانه برای غلامرضا مینوشت و حسرت میخورد. داغ بزرگی به دلش نشست که جز با شهادت خودش سرد نمیشد. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند.
خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند. همیشه در نیایشهایش میگفت: خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز مبارزه اند، و نیازمند مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. چرا که همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت فرا راه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. جعفر برادرم، قبل اینکه شهید شده باشد، شهید زنده بود، روز جانباز که میشد حال هوائی خاص داشت، زیارت عاشورا میخواند. به حضرت ابوالفضل خیلی عشق میورزید.
جانبازان از وادی شهادت بازگشته اند، اما نه به اختیار خود که با تقدیر خدا و مشیّت الهی در دنیا مسکن گزیده اند. جانبازان تلخی ماندن را با شیرینی ادای تکلیف جبران کرده اند. جعفر هم مثل عمار، جانباز جنگهای رسول خدا بود و رنج ماندن را بر خود هموار میکرد تا شبهه و نفاق را در میان امت و از اردوی علی علیه السلام بزداید. عمارهای انقلاب یعنی جانبازان نیز ماندهاند تا پرچم امام را برافراشته نگاه دارند.
آنان مانده اند تا بگویند کدام راه، راه اصیل انقلاب است. نقش حضرت ابوالفضل تو زندگیاش از نگاه معنوی کاملا مشهود بود، مخصو.صا که همسرش زینب وار زندگی میکرد، چند شهید داده بودند. جانبازان از وادی شهادت بازگشته اند، اما نه به اختیار خود که با تقدیر خدا و مشیّت الهی در دنیا مسکن گزیده اند. برادرم جعفر نیز مانند دیگر شهدا تاب ماندن نداشت و عاقبت در ودای عشق گام برداشت و به آرزوی خویش رسید. یادش تا ابد ماندگار…
ادامه دارد…
برادر شهیدپایگاه خبری هورانتخریبجانبازجانبازان جنگ تحمیلیجواد توحیدیحضرت ابوالفضلدفاع مقدسشهیدشهید ، شهدا ، دفاع مقدس ، هوران ، جعفر توحیدی ، شهدای گلستان ، تخریب ، جانباز شهید ، فرمانده تخریب ، شهدای گنبد ، شهدای استان گلستان ، شهرستان سراب ، پایگاه خبری هورانشهید جعفر توحیدیمحدثه نسائیهورانوالسابقون