کد خبر:6385
پ
۱۴۰۱-۱۵۴۵

احساس غرور می‌کنم، پدرم برای انقلاب اسلامی ایران جنگید

احساس غرور می‌کنم، پدرم برای انقلاب اسلامی ایران جنگید *نویسنده: محدثه نسائی احساس غرور می‎کردم که پدرم برای مملکت انقلابی جمهوری اسلامی می‎جنگد و این بود که کمتر اذیت می‎شدیم. وقتی جبهه می‎رفت من مشتاق دیدن نامه‏های پدر بودم که نام ما را توی نامه می‏نوشت. گروه حماسه و مقاومت هوران – علیرضا جهانتیغ – […]

احساس غرور می‌کنم، پدرم برای انقلاب اسلامی ایران جنگید

*نویسنده: محدثه نسائی

احساس غرور می‎کردم که پدرم برای مملکت انقلابی جمهوری اسلامی می‎جنگد و این بود که کمتر اذیت می‎شدیم. وقتی جبهه می‎رفت من مشتاق دیدن نامه‏های پدر بودم که نام ما را توی نامه می‏نوشت.

گروه حماسه و مقاومت هوران – علیرضا جهانتیغ – فرزند ارشد شهید – من ده‌یازده ساله بودم، متولد؛ ۱۳۵۳ فرزند اول خانواده که پدرم شهید شد. آن دوران را کمی بیاد دارم. خانه‌ی ما که شلوغ شد و من پسر شهید شدم. پدرم سردار جهاتیغ بسیار مهربان و دوست‎داشتنی بود. ما پنج برادر بودیم و خواهر نداریم.تا جائی که شنیدیم و روایت می‎کنند که سردار محسن شهید بسیار پر تلاش و زحمت‌کش و مهربان بود. علاقه‌ی زیادی به امام خمینی و انقلاب اسلامی و روحانیت عزیز داشتند.

ماه محرم ما را با خودش به عزاداری می‎برد. هر وقت می‎رفت نماز بخواند برای این‎که از کودکی ما را درست تربیت کند با خودش به مسجد می‎برد و هوای ما را داشت. خانواده دوست و مهربان بود.

مادرم را بسیار دوست داشت و هیچ وقتی باهم دعوا و مشاجره نداشتند. مرد بسیار مومن و با خدا و ایمانی بود. همیشه توی خانه قرآن می‎خواند و هر وقت از تلویزیون جنگ و جبهه را می‎دید. دلش کباب می‎شد. به ما توصیه می‎کرد که نماز بخوانیم و درست رفتار کنیم.

به شهادت علاقه داشت، انقلابی بود و هر وقت شهیدی می‎آوردند ما که بزرگتر بودیم با خودش به محفل شهدا می‎برد تا وقتی که خودش شهید شد ما یاد بگیریم که چگونه رفتار کنیم.

آرزوی شهادت داشت، از گوشه و کنار در مورد خصوصیت‎‌های شهات‎گونه‌اش زیاد شنیدم که زیارت عاشورا می‎خواند و همیشه دعا می‎کرد شهید بشود.

توی زندگی برای خودش مرام و معرفت منحصر به فرد داشت، می‎گفت: هدف من از قیام امر به معروف و نهی از منکر است. شهادت می‌دهم که تو “امام حسین (ع)” نماز را بپا داشتی، و زکات را پرداختی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و تا هنگام شهادت از خدا و رسولش اطاعت کردی و احیای سنت پیامبر اکرم (ص) شهید به معنای

گواه و حاضر بوده و درجات مختلفی دارد.
بدین ترتیب که خداوند، پیامبران، ملائکه، افرادی که در راه خدا کشته شده­اند و نیز تمام مؤمنان، در سلسله مراتب درجات شهادت قرار دارند.

البته واژه مقدس «شهید» را نمی‌توان برای تمام اشخاصی که بدون انگیزه الهی و تنها برای دفاع از کشور خود و یا حتی ناخواسته و بی‎دلیل کشته شده‌اند، بکار برد. معیار تفاوت و درجه‌بندی شهدا نیز، تنها زمان شهادت آنان نیست، بلکه عوامل مهم‌تری؛ مانند بصیرت، خلوص نیت، میزان فداکاری، تحمل مشکلات و … می‌تواند در این امر تأثیر گذار باشد که بر این اساس، خداوند هر شهیدی را صرف نظر از زمان شهادت به پاداش مناسب خود خواهد رساند.
پدرم معنای واقعی شهادت را دریافته بود که شهادت یک وسیله نیست بلکه فیض الهی است که انسان باید آن را کسب معرفت کند.

به ما هم همیشه توصیه می‎کرد که معرفت کسب کنیم. توی زندگی دوست رفیق خیلی هم است که انسان را به کسب معرفت سوق بدهد یا به طرف جهنم، می‎گفت: باید رفیق شما اهل قرآن و نماز و خدا باشد تا شما را هم با خودش همراه کند.

اگر در انتخاب رفیق اشتباه کردید که ضربه می‎خوردید. توی شرایط سن و سالی نبودم که توی زندگی با من مشورت کند ولی همیشه با مادرم همه برنامه‎های زندگی را با توافق هم انجام می‎دادند.

بیشتر زندگی‎اش سمت و سوی جهادی و انقلابی داشت و برای خدا زندگی می‎کرد. چون فرزند ارشد خانه بودم. می‌گفت: هوای بچه‎های کم سن‎تر از خودم را داشته باشم. می‎رفتم نانوائی نان می‎گرفتم. به مادرم کمک می‎کردم.

مهربانی را از پدرم یا می‎گرفتم. توی زندگی آدم با گذشت و مهربانی بود. به کسی ظلم نمی‎کرد و کسی ندیدم که بیاید و از پدرم دلگیر باشد. با همه با مهربانی رفتار می‎کرد و دیگران هم با پدرم همین‌طوری بودند.

وقایع و چیزهای که یادم است یا روایت می‎کنند که سال شصت اول از سپاه علی‎اباد به جبهه اعزام شد. کم سن و سال بودم دلم می‎خواست دست پدر روی سرم باشد. پدر به معنی واقعی‎اش «پناهگاه» خانواده است.

می‎رفت جبهه خیلی دلتنگی می‎کردم. ولی وقتی که عکس یا نامه می‎فرستاد که در جبهه فرمانده شده است من بخودم می‎بالیدم که پدرم هم رزمنده است. افتخار می‎کردم که چنین پدری دارم.

احساس غرور می‎کردم که پدرم برای مملکت انقلابی جمهوری اسلامی می‎جنگد و این بود که کمتر اذیت می‎‌شدیم. وقتی جبهه می‎رفت من مشتاق دیدن نامه‏های پدر بودم که نام ما را توی نامه می‏نوشت.

دوست داشتم وقتی از جبهه میاد برای ما سوغاتی بیاورد. پدر وقتی که می‎خواست بیاد برای ما یک چیزهای سرگرم کننده جنگی می‎خرید.

توی نامه‌های که می‌فرستاد به من و برادرهایم خیلی با محبت و لطف فراوان صحبت می‎کرد که چقدر ما را دوست دارد. هیچ وقت از سختی‌های جنگ صحبت نمی‎کرد. خیلی خودش را به مردم معرفی نمی‌کرد که چه کاره است و در جبهه چه سمتی دارد. دوست داشت پنهان بماند و فقط برای رضای خدا باشد.

خیلی مردم دار و مهربان و صفات حسنه‌ی زیادی داشت. هر بار مرخصی می‎امد ما را می‌برد زیارت مشهد مقدس و برای ما خیلی وقت می‎گذاشت. چندین بار مجروع شد ولی ما خیلی از این وقایع فهم درستی نداشتیم.

اصلا جنگ را به معنی کلمه نمی‎دانستیم که چی هست. می‎دانستیم که دعوای دو طرف است، حق و باطل، کربلا و نینوا و امام حسین(ع) پدرم آدم آرمانخواهی بود. وقتی شهید شد آمدند گفتند که مجروع شده است.

بعد از چند روز جنازه‎اش را آوردند خیلی برای ما سخت بود که بپذیریم پدر ما دیگر بر نمی‎گردد. خانه و محله‌ی ما خیلی شلوغ شده بود. دائی ما هم اسیر شده بود و مادر بزرگم خیلی گریه می‎کرد. بیتابی و بی‌قراری می‎کرد.
همه با ما با احترام رفتار می‎کردند. ما بچه‎شهید شده بودیم و همه ما را می‎بوسیدند و به ما احترام می‎گذاشتند. سال ۶۳ بود که شهید شد. سه دستگاه اتوبوس از جبهه آمدند آلوکلاته و از سر جاده تا مسجد و منزل ما عزاداری کردند.
ما برادرها با مادر و خانواده همه سیاه پوشیده بودیم. خانه ما شلوغ بود مردم می‎امدند تا دیروقت خانه ما بودند و ما را تنها نمی‎گذاشتند.

روز تشیع جنازه ما را بردند روی ماشین سوار کردند بین جمعیت نشان می‎دادند که ما فرزندان شهید هستیم. شعارهای زیادی مردم می‎دادند.

این گل‌ ‎پرپراز گجا آمده؟

مردم جوای می‎دادند که؛ از سفر کرببلا آمده.

شهادت خیلی بلند مرتبه و ارزشمند است و در خصوص آن روایت‎های زیادی ذکر شده است. «شهادت یکی از حقایق قرآنی است که در موارد متعدد یادشده، دارای معانی وسیعی است.

حواس عادی ما و نیروهای وجودی ما تنها صورت افعال را تحمل می کند. حقایق اعمال و معانی نفسانیه، کفر و ایمان، شقاوت و سعادت، خیر و شر، حسن و قبح، و آنچه از دسترس حس مخفی است و تنها با قلوب کسب می شود.
‌این‌ها از دید انسان خارج است که نه بر آن احاطه و نه از آن احصاء است برای حاضرین چه رسد برای غایبین، اما شهیدان به ادراکی می رسند که بر اینها اشراف و از اینها مطلع و در کنارشان حضور دارند.

بعد از شهادت پدرمان ما حس کردیم که وطیفه خیلی سنگینی را خداوند به عهده‌ی ما نهاده است. مجد و عظمت والای شهادت همواره تجلی بخش حیات امّتها بوده است و ما فرزندان شهدا باید ادامه دهنده راه شهادت پدر باشیم. که به درستی مردم آن را درک کنند.

روایت ادامه دارد 

تولید محتوا: پایگاه خبری هوران – محدثه نسائی

منبع
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران - محدثه نسائی
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید