چریک تنها؛ شهید سید علی اندرزگو
چریک، مخصوصا اگر سیدعلی اندرزگو باشد، قطعا در طول زندگی خود عکس های زیادی نمیگیرد، مگر این که داستان تغییر چهره و تاکتیک های اختفاء در میان باشد.
گروه سیاسی هوران: شهید «سید علی اندرزگو» سال ۱۳۱۸، در ظهر یکی از روزهای ماه رمضان متولد شد. محل تولدش تهران بود. در میدان «شوش» پایین خیابان «صفاری». از همان کودکی پر جنب و جوش و بازیگوش بود.
هفت ساله بود که به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه «فرخی» تهران گذراند. ۱۲ ساله که شد در یک نجاری مشغول کار شد و هم زمان، تحصیلات طلبگیاش را در مدرسه «هرندی» آغاز کرد.
آشنایی با فدائیان اسلام
دوران نوجوانیاش این گونه میگذشت که در ۱۶ سالگی با حاج «صادق امانی» آشنا شد. بهانه این آشنایی حضور در جلسات هفتگی هیأتی بود که در خانهای در خیابان «لرزاده» برگزار میشد.
در این جلسات اعضای «فداییان اسلام» حضور داشتند و او که روحیهای ظلمستیز داشت و از نابرابریها رنج میبرد، خیلی زود با فدائیان اسلام ارتباط برقرار کرد و در مبارزات آنها همراهشان شد.
در ایام درگیریهای قیام ۱۵ خرداد او را به همراه چند تن دیگر دستگیر و زندانی کردند. اما او در زندان لب به هیچ اعتراضی باز نکرد.
سرانجام بازجوها چیزی برای محکومیت او نیافته، آزادش کردند. پس از آزادی از زندان، «اندرزگو» فعالیت جدی خود را در جرگه «فداییان اسلام» آغاز کرد. نخستین حرکت او در جمع فداییان اسلام، مشارکت در ترور «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت بود.
هجرت به عراق و ملاقات با امام خمینی (ره)
بعد از ترور منصور دستگاه ساواک با تمام قدرت در پی یافتن عوامل این اقدام جسورانه بر آمد. (شهیدان) «بخارایی»، «هرندی»، «نیک نژاد» و «امانی» در زمانی نسبتاً کوتاه دستگیر و در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند، اما «سید علی اندرزگو» با زیرکی گریخت و در قم زندگی مخفیانهای را شروع کرد.
مدتی بعد ساواک ردپای او را شناسایی کرد و در صدد دستگیر کردن او برآمد، اما او اینبار نیز توانست به موقع فرار کند و مخفیانه به عراق برود. «اندرزگو» در آنجا با امام خمینی (ره) رهبر نهضت اسلامی که در تبعید بهسر میبرد ملاقات کرد.
در سال ۱۳۴۵ «اندرزگو» با گذرنامه جعلی به ایران بازگشت و دوباره راهی قم شد. در قم او همچنان فعالیتهای انقلابیاش را از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان از سر گرفت.
اما اینبار هم ساواک از وجود او باخبر شد و در پی دستگیریاش برآمد. سپس در سال ۱۳۴۹ راهی تهران شد و با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه «چیذر» به تحصیل مشغول شد.
در همین سال «اندرزگو» شریک زندگی پرتلاطم خود را یافت. پیشنماز مسجد «چیذر»، خانم «کبری سیل سه پور» را که از خانوادهای اصیل و مذهبی بود به او معرفی کرد. این ۲ یکدیگر را در فضایی ساده و صمیمی دیدند و در روز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) با یکدیگر ازدواج کردند.
سفر به مشهد و ادامه تحصیل
در سال ۱۳۵۱ ساواک یک بار دیگر نشانی «سید علی اندرزگو» را پیدا کرد و او بار دیگر به «قم» رفت. در «قم» نام مستعاری برای خود برگزید و در یک اتاق اجارهای زندگیاش را از سر گرفت.
ساواک اینبار هم او را پیدا کرد، ولی همچون همیشه گریخت و مقصد بعدیاش را «مشهد» انتخاب کرد. در مشهد مقدماتی فراهم کرد تا توانست از طریق «زاهدان» و «زابل» به «افغانستان» فرار کند.
مدتی کوتاه در «افغانستان» ماند و مجددا به «مشهد» بازگشت. این بار اقامتش در «مشهد» طولانی شد؛ لذا میتوانست تحصیل علوم دینی را ادامه دهد. در «مشهد» بارها خانه عوض کرد تا شناسایی نشود. یک بار پنهانی به حج رفت و بازگشت. مجدداً عازم عمره شد.
این بار از «عربستان» به «عراق» و «نجف» رفت و بار دیگر با امام راحل ملاقات کرد. مقصد بعدی او «سوریه» و «لبنان» بود. او در «لبنان» یک دوره کامل آموزش نظامی را فرا گرفت و خود را برای مبارزهای سنگینتر با رژیم شاه آماده کرد.
گ