کد خبر:4160
پ
۱۴۰۱-۸-۷۰۲
طلبه شهید مجید امینی علویجه

شاگرد استاد مطهری و همرزم حاج احمد در لبنان و سوریه بود

طلبه شهید مجید امینی علویجه شاگرد استاد مطهری و همرزم حاج احمد در لبنان و سوریه بود سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم بهانه‌ای بود برای سفر به شهرری. قبل از زیارت توفیقی حاصل می‌شود و به دیدار خانواده شهید مجید امینی علویجه می‌رویم و برای لحظاتی به دعوت صغری امینی علویجه خواهر شهید مهمان خانه‌شان می‌شویم […]

طلبه شهید مجید امینی علویجه

شاگرد استاد مطهری و همرزم حاج احمد در لبنان و سوریه بود

سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم بهانه‌ای بود برای سفر به شهرری. قبل از زیارت توفیقی حاصل می‌شود و به دیدار خانواده شهید مجید امینی علویجه می‌رویم و برای لحظاتی به دعوت صغری امینی علویجه خواهر شهید مهمان خانه‌شان می‌شویم

طلبه شهید مجید امینی علویجه

گروه حماسه و مقاومت هوران – سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم بهانه‌ای بود برای سفر به شهرری. قبل از زیارت توفیقی حاصل می‌شود و به دیدار خانواده شهید مجید امینی علویجه می‌رویم و برای لحظاتی به دعوت صغری امینی علویجه خواهر شهید مهمان خانه‌شان می‌شویم. هر چه دانسته‌های‌مان از شهید بیشتر، شوق آشنایی‌مان با سیره این شهید نیز بیشتر می‌شود. شهید امینی همرزم شهید چمران، متوسلیان و بیسیم‌چی شهید همت بود، رزمنده‌ای که جهاد در لبنان و سوریه و جبهه‌های جنوب را تجربه کرد و نهایتاً در سال ۱۳۶۲ در پنجوین عراق طی عملیات والفجر ۴ به شهادت می‌رسد. خواهر شهید روایت می‌کند که هنگام تدفین پیکر مجید، مادرش از او دل نمی‌کند؛ سه بار دیوار مزار فرو ریخت تا اینکه مادر رضایت داد و او را به خاک سپردند.

نان کارگری و رزق حلال
صغری امینی خواهر شهید می‌گوید: «من معلم بازنشسته آموزش و پرورش هستم. در مدت فعالیتم در مدرسه، زبان عربی تدریس می‌کردم. اصالتاً اهل شهرستان علویجه اصفهان و بزرگ شده تهران (دزاشیب) هستیم. من دختر اول خانواده و مجید متولد ۶ اردیبهشت ۱۳۴۱ فرزند دوم خانواده بود. یک خانواده ساده، مذهبی و کم‌جمعیت. پدرمان کارگر بود و رزق حلال به خانه می‌آورد و معاش اهل خانه را با دسترنج و ماحصل کارش تأمین می‌کرد. اعتقاد داشت رزق حلال تأثیر زیادی برعاقبت بخیری بچه‌ها دارد و شهادت برادرم مجید این اعتقاد پدر را به ما نشان داد.»

شاگردی مطهری، بهشتی و مفتح
خواهر به روز‌های قبل از پیروزی انقلاب اشاره می‌کند و می‌گوید: «در دوران انقلاب بیشتر فعالیت‌های انقلابی خانواده به من و مجید برمی‌گشت. ما در جلسات سیاسی و فرهنگی مسجد محل شرکت مستمر داشتیم، البته فعالیت مجید بیشتر از من بود. حضور مستمر و مداوم در راهپیمایی‌ها و تظاهرت‌هایی علیه رژیم، تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام خمینی (ره) و همچنین نوار سخنرانی حضرت امام بین دوستان انقلابی از فعالیت‌های ما محسوب می‌شد. مجید در دوران انقلاب که حدوداً ۱۷ ساله بود، حتی رساله و کتاب‌های امام را نیز پخش و نگهداری می‌کرد. البته من و مجید حضور مداومی در سخنرانی و روشنگری‌های انقلابی و دینی خطیب‌های معروف آن زمان مثل شهید مفتح در مسجد قبا یا سخنرانی‌های شهید بهشتی در حسینیه ارشاد داشتیم. ما از علاقه‌مندان درس و سخنرانی‌های استاد شهید مطهری بودیم. ایشان بسیار ما را به ادامه حضور در راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌ها تشویق و به ثمر نشستن انقلاب امیدوار می‌کرد.»

طلبه و کمربند مشکی
این خواهر شهید در ادامه بیان می‌دارد: «برادرم علاوه بر فعالیت‌های انقلابی و مسجدی، طلبه حوزه علمیه امامزاده علی‌اکبر چیذر هم بود و همزمان درس حوزوی هم می‌خواند؛ مثل همه نوجوان‌های دیگر اهل ورزش، مخصوصاً ورزش‌های رزمی بود و کمربند مشکی داشت.»

رزمنده ۱۹ ساله
بعد از آغاز رسمی جنگ تحمیلی و انتشار خبر حمله صدام به ایران، مجید اولین رزمنده خانه‌شان بود که به جبهه رفت، خواهرش تعریف می‌کند: «مجید به عنوان بسیجی و طلبه حوزه علمیه به جبهه اعزام شد. ما خانواده‌ای مذهبی بودیم برای همین جلب رضایت خانواده برای برادرم کار سختی نبود، از این رو بی‌هیچ دغدغه‌ای راهی شد. هر چه بود دلتنگی اهل خانه که طبیعی به نظر می‌رسید، اما این دلتنگی با وجود نگرانی‌مان نسبت به وضعیت او در میدان جهاد مانعی برای اعزام ایشان نشد. آن زمان مجید ۱۹ سال داشت.»

همرزم چمران و متوسلیان
شهید مجید امینی دو سال از بهترین لحظات زندگی‌اش را در کنار رزمندگان اسلام و مجاهدان راه حق گذراند، خواهرش می‌گوید: «لحظاتی که او را روز به روز پخته‌تر می‌کرد، مجید در حالی در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسید که حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی، رزم در سوریه و لبنان را در کنار شهید دکتر مصطفی چمران و جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان تجربه کرده بود.

مجید یک نیروی بسیجی بود و هرچه از او می‌خواستند و از دستش بر می‌آمد برای پیشبرد اهداف رزمندگان اسلام و جنگ انجام می‌داد. ایشان مدتی با بچه‌های گردان تخریب همراهی کرد و معبر‌های مین گذاری شده را باز کرد و مدتی هم مسئول تحویل اسرای عراقی به مراجع مربوطه بود. برادرم در اواخر خدمتش به عنوان بیسیم‌چی در جبهه حضور داشت و در همین کسوت همراه شهید همت بود. مجید در طول حضورش در جبهه مجروح نشد.»

عاشق امام رضا (ع)
مجید خیلی کم به مرخصی می‌آمد و بیشتر سعی می‌کرد در منطقه باشد و به رزمنده‌ها کمک کند و جبهه را خالی نگذارد، خانم امینی می‌گوید: «از آنجا که مجید مجرد هم بود بیشتر وقتش را برای جبهه می‌گذاشت. اگر می‌خواست با ما در ارتباط باشد یا تماس تلفنی می‌گرفت یا نامه برایمان می‌فرستاد، ولی وقتی به مرخصی می‌آمد از دلتنگی و دوری خودش و دیگر دوستان و رزمندگانش از حرم امام رضا (ع) صحبت می‌کرد. می‌گفت همه دوست دارند به پابوس امام رضا (ع) بروند و برگردند. حتی خودش بار‌ها می‌گفت که دوست دارد به زیارت امام رضا (ع) برود، ولی، چون بقیه دوستانش نرفته‌اند، او هم نمی‌رفت. مجید در مورد حال و هوای رزمندگان در شب‌های عملیات برای ما صحبت می‌کرد و می‌گفت بچه‌ها خیلی متواضعانه و بدون ریا با خدای خودشان خلوت می‌کنند. وقتی با خدا حرف می‌زد به شوخی می‌گفت خدایا من ورزش رزمی را با کمربند سفید شروع کردم و به کمربند مشکی رساندم، ولی خدایا اعمالم را برعکس ورزشم کن و از سیاهی به سفیدی برسان.»

حضور در لبنان و سوریه
این خواهر شهید در ادامه می‌افزاید: «مجید در لبنان و سوریه حضور داشت، اما من اطلاعات دقیقی از خدمات او در آنجا نداشتم. برادرم بسیار حفاظت در کلام داشت و از فعالیت‌ها و مجاهدت‌هایش در آن سوی مرز‌ها صحبتی نمی‌کرد. تنها چیزی که باعث می‌شد ما متوجه حضور ایشان در سوریه و لبنان شویم دیدن تصاویری بود که او از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) برایمان می‌فرستاد. هیچ وقت نمی‌گفت که با شهید چمران یا دیگر دوستان و برادر متوسلیان همراه و همرزم بود، فقط به دیدن عکس و شنیدن نوار‌های ضبط شده سخنرانی‌ها در آنجا بسنده می‌کرد، ولی بعد از شهادتش به گفته دوستانش و برخی از مسئولان وقت مجید مدتی به عنوان محافظ ایشان بود، کار‌های مهم و طاقت‌فرسایی در سوریه و لبنان انجام می‌دادند و به وجود آقا مجید که نیرویی مؤمن، انقلابی و رازدار بود نیاز داشتند. شهید مجید امینی ۱۱ ماه در لبنان و سوریه در کنار شهید چمران و دیگر یاران مجاهدش حضور داشت و بعد از پیام تاریخی امام‌خمینی (ره) که فرمودند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد» تصمیم گرفتند دوباره به جبهه‌های خودمان بازگردند و در کشور و کنار رزمندگان دیگر به دفاع بپردازند. نبودن‌های او و حضورش در جبهه‌های مختلف برای مادرم سخت بود. ایشان از شدت نگرانی و استرس زیاد و دوری مجید بیمار شد.»

مهربان بود
خواهر شهید به شاخصه‌های اخلاقی او اشاره می‌کند و می‌گوید: «با ایمان بودن، بیش از حد مهربان بودن، خوش صحبت بودنش بین دوستان و فامیل از مهم‌ترین شاخصه‌های اخلاقی برادرم محسوب می‌شد. او اهل خوشحال کردن بچه‌ها و بازی کردن با آن‌ها بود. اگر فرد ناآگاهی را می‌دید که زمینه تغییر دارد و طالب شنیدن حقیقت انقلاب و نظام و جهاد است با او به صحبت و مناظره می‌نشست تا شاید همین صحبت‌ها جرقه‌ای شود تا بتواند راه و مسیر حق خود را بشناسد.
مجید شنونده خوبی بود و همیشه به من می‌گفت چیزی نمی‌خواهی بگویی من بشنوم؟ همه خوبی‌های مجید من را دلتنگ او می‌کند. حتی همین حالا که دارم برای شما از او صحبت می‌کنم.»
والفجر ۴ – پنجوین عراق
حالا دیگر این خواهر است که در نبود پدر و مادرش باید راوی سخت‌ترین و شاید تلخ‌ترین لحظه عمرش باشد. او از شنیدن خبر شهادت برادری می‌گوید که سال‌ها همپای او در صحنه‌های انقلاب حاضر شده بود و می‌گوید: «مجید در ۱۳ آبان ۱۳۶۲، مرحله سوم والفجر ۴ در منطقه پنجوین به شهادت رسید که متأسفانه این عملیات لو رفت و تعداد زیادی از بچه‌ها زخمی و شهید شدند. ساعت ۸ شب بود. پدر و مادرم خانه ما مهمان بودند. سه نفر از دوستان مجید با ماشین دم در خانه ما آمدند. ابتدا خبر مجروحیت مجید را به ما دادند و گفتند فردا باید به بیمارستان برویم تا پیگیر کار‌های مجید باشیم. من همان زمان احساس کردم که مجید شهید شده، اما به خاطر شرایط پدر و مادرم صحبتی نکردم، اما فردای همان روز خبر شهادت مجید را به ما دادند. وقتی پدر و مادرم از این خبر اطلاع پیدا کردند، از دست دادن مجید برایشان خیلی تلخ و سخت بود و خیلی اذیت شدند، ولی به قول مادرم پیش خدا و پیامبر و حضرت زهرا (س) سرافراز شدیم که توانستیم برای اسلام و نگه داشتن اسلام کاری کرده باشیم.
مراسم تشییع مجید در محل خودمان در دزاشیب با حضور هم محلی‌ها، اهل مسجد و بسیجی‌های مسجدصاحب الامر و دیگر مسجد‌های اطراف برگزار شد. ما برادرم را در امامزاده علی اکبر چیذر به خاک سپردیم.»

مزاری که فرو ریخت
روایت تدفین مجید برای ما بسیار شنیدنی بود. از ماجرای مادری که از فرزند شهیدش دل نمی‌کند و هنگام تدفین مزارش بار‌ها فرو ریخت. خواهر شهید می‌گوید: «مزار برادرم حکایت شنیدنی دارد. مجید ما همیشه از قدیم روی تپه‌های اطراف امامزاده چیذر بازی می‌کرد و کلاً آنجا را دوست داشت و همیشه می‌گفت خیلی اینجا خوب است. تعلق خاطر زیادی به آن تپه داشت. با آغاز جنگ تحمیلی آن تپه‌ها به محل دفن شهدا تبدیل شد.
ما مزار مجید را روی همان تپه‌ای که خیلی به آنجا می‌رفت و آنجا را دوست داشت، کندیم. زمان تدفینش مادر با دست به خاک مزار مجید می‌زد و می‌گفت‌ای خاک چطور دلت می‌آید پسر من را که آنقدر اینجا را دوست داشت در خودت جای بدهی.
مادرم سه مرتبه این جمله را گفت و هر بار که این حرف را می‌زد، قبر خراب می‌شد، به طوری که نمی‌شد جنازه مجید را داخل قبر بگذاریم. مجدداً قبر را ترمیم و می‌کندند و آماده می‌کردند، این اتفاق تا سه مرتبه افتاد و نهایتاً به مادرم گفتند مادر راضی شو تا مجید را دفن کنیم. مادرم راضی شد تا پیکر فرزند شهیدش را در همان جا دفن کنند. آخرین بار که مادر راضی شد، قبر فرو نریخت و توانستیم مجید را به خاک بسپاریم. این صحنه هیچ گاه از ذهن من خارج نمی‌شود و برای همیشه در یاد کسانی که در آن روز در صحنه خاکسپاری برادرم حاضر بودند، اتفاق افتاد.»

پشتیبان ولایت فقیه
در انتها خواهر شهید مجید امینی از حفظ حریم نظام و اعتقادات می‌گوید: «درست است که روز‌های مجاهدت به آن معنای قدیم دیگر نیست؛ خاکریز، جبهه، سنگر و جنگ … ولی جبهه فرهنگی و اعتقادی هست. مجاهدت هنوز هست و ادامه دارد. باید همیشه آماده جنگ نرم دشمن باشیم. باید همیشه جهادمان را ادامه بدهیم. ما خانم‌ها با حفظ حجاب و عفتمان باید جهاداکبر کنیم و برترین سلاح یک خانم فقط حفظ حجابش است که باید با تمام وجودش از این هدیه حضرت زهرا (س) که ارثیه ایشان است، دفاع کنیم و دست برنداریم. اسم مهسا امینی فقط بهانه‌ای است برای پایین آوردن پرچم اسلام و حجاب زن. باید یاری‌گر رهبری باشیم و این فرموده امام (ره) را به منصه ظهور برسانیم که «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.» شهدا با اهدای خون‌شان و فداکردن جان‌شان به این فرموده جامه عمل پوشاندند.»

وقف اموال در راه اسلام
در انتها باید بگویم پدرم بعد از اینکه متوجه شد حضرت آقا فرمودند: «آموزش فنی و حرفه‌ای باید توسعه یابد» همه خانه و اموالش را در تهران (دزاشیب) فروخت و با پولش در علویجه یک هنرستان فنی و حرفه‌ای با حدود ۱۵ رشته مختلف در سال ۱۳۸۵ ساخت و تحویل اداره آموزش و پرورش منطقه داد. علاوه بر ساخت مدرسه، چند خانه دیگر در شهرستان علویجه داشت که همه را فروخت و وقف ساخت مسجد و موزه شهدا و ترمیم امامزاده شاه شمس الدین محمد علویجه که برادر امام رضا (ع) است، کرد. مادرم اسفند ۱۳۹۱ و پدرم در آذر ۱۳۹۸ به رحمت خدا رفتند.

وصیت شهید
وصیتنامه کاملی از برادرم شهید مجیدامینی علویچه به دست ما رسیده است. او در وصیتنامه‌اش اینگونه نوشته است، گوش به فرمان امام بودن برای آزادی قدس اشغالی، نظام مقدس جمهوری اسلامی باید یاری دهنده و پشت و پناه مردم ستمدیده و فقیر کشورمان باشد که صاحبان اصلی این انقلاب هستند، درود و سلام و صلوات به رزمندگان و بسیجی‌های جان برکفِ نظام مقدس که در مرز‌ها و بیرون از مرز‌ها و در لبنان و سوریه در حال جنگ هستند.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید