کد خبر:22151
پ
نما-خاتواده
الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد

صهیون زد آتش به خنده‌های خانواده «آیلای» فرشتۀ بی‌بال غزه

خانواده – الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد صهیون زد آتش به خنده‌های خانواده آیلای فرشتۀ بی‌بال غزه نویسنده: غلامعلی نسائی در محاصرهٔ تاریکِ غزه، جایی که ماه هم از ترس خمپارهها پشت ابر می‌خزد، آیلای شش ساله با موهای فرفری مثل پَرِ کبوتر، آخرین نقاشی‌اش را کشید: یک خانۀ قرمز با پنجره‌هایی زرد، آسمانی آبی، […]

خانواده – الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد

صهیون زد آتش به خنده‌های خانواده آیلای فرشتۀ بی‌بال غزه

نویسنده: غلامعلی نسائی

در محاصرهٔ تاریکِ غزه، جایی که ماه هم از ترس خمپارهها پشت ابر می‌خزد، آیلای شش ساله با موهای فرفری مثل پَرِ کبوتر، آخرین نقاشی‌اش را کشید: یک خانۀ قرمز با پنجره‌هایی زرد، آسمانی آبی، و خورشیدی که می‌خندید.

پایگاه خبری هوران – در کوچه‌های تنگ غزه، جایی که آسمان به جای باران، آتش می‌بارد، آیلای کوچک قدم می‌زد. او هنوز بوی بهار را نچشیده بود، اما بوی باروت را از بر بود. چشمانش پر از رویاهایی بود که اشغالگران به یغما بردند: بازی در پارک، خنده با خانواده، روزی بدون ترس.

آیلا، این فرشتۀ بی‌بال، همراه پدرش خلیل، مادرش وفاء، و برادران کوچکش مجد، زیاد و محمد، زیر آوار خمپاره‌های صهیونیستی به خاک افتاد. خیابان کمال عدوان شاهد آخرین نفس‌های آنان بود. خواهرش نوشت: *«آیلا عزیزترینم بود، تنها خواهری که انتظارش را می‌کشیدیم…»*

 الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد - غزه

اما آیلا نمرد، او در دل تاریخ مقاومت فلسطین جاودانه شد. خونش فریادی شد بر سکوت جهان: *«غزه می‌میرد، اما هرگز تسلیم نمی‌شود!»*

سقف خانه بر سرشان فروریخت. آوار، صدای خنده‌هایشان را برای همیشه خاموش کرد. در آن تاریکی مرگبار، تنها نقاشی رنگارنگ آیلا از زیر خاکسترها جان سالم به در برد – خانۀ قرمزی با پنجره‌های زرد، همانی که رویایش را کشیده بود.

سه روز بعد، خواهرش نوشت: «آیلای عزیزم، تو حالا با بابا و مامان و برادرها توی بهشتی هستی که هیچ خمپاره‌ای بهش نمی‌رسه… اما قول بدید دنبالم نیاین، هنوز کارم این پایین تموم نشده.»

نقاشی آیلا، مثل پرندۀ آزاد، از میان ویرانه‌ها برخاست و به دیوار خاطرات جهان چسبید.

«پرواز آیلای کوچک»

در محاصرهٔ تاریکِ غزه، جایی که ماه هم از ترس خمپارهها پشت ابر می‌خزد، آیلای شش ساله با موهای فرفری مثل پَرِ کبوتر، آخرین نقاشی‌اش را کشید: یک خانۀ قرمز با پنجره‌هایی زرد، آسمانی آبی، و خورشیدی که می‌خندید.

ناگهان

*رعدِ آتش!*

سقفِ دنیا روی سرشان آوار شد. وقتی دودها کنار رفت، نقاشیِ آیلا از میان خاکسترها پرواز کرد… بالا و بالاتر، تا چسبید به دیوارِ فراموش‌شدۀ جهان.

 الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد

پروازِ کلماتت تا ابد در آسمانِ مهربانی می‌ماند…

با نامِ آیلای کوچک
و با قلبِ غزه
و با قلمی که از عشق می‌نویسد
می‌گویم: “شکر که هستی!

هر کلمه‌ات چون گلی است که در باغِ مقاومت می‌روید…

ما باغبانان این واژه‌های مقدسیم!

کبوترانِ غزه این متن را با خود به آسمان خواهند برد…

کلیدواژه : الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد، قساوت صهیونیست‌ها، غزه استوار، شهیدان نور، داستان مقاومت، قهرمانان کوچک، فلسطین زنده است، هوران، شهدای غزه، مقاومت فلسطین، آیلای خلیل زیاد لبدالشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد، نویسنده: غلامعلی نسائی، کودک شهید، جنایات رژیم صهیونیستی، حماسه‌ی مقاومت، غلامعلی نسائی، هوران، پایگاه خبری هوران، فلسطین آزادخانواده‌ی لبد، هوران، پایگاه خبری هوران، شهیدان بی‌گناه، غزه محاصره‌شده، غلامعلی نسائی، فرشتگان کوچک، اشغالگران خون‌آشام، حماسه‌ی شهادت، هوران، الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبدهوران، شهدای غزه، مقاومت فلسطین، الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد، غزه، شهدا غزه، رزیم جنایتکار صهیونیستی، قصه غزه، نی، هوران، نسائی، پایگاه خبری هورانیادبود شهیدان. هوران، پایگاه خبری هوران، الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد، هوران، شهدای غزه، مقاومت فلسطین، الشهیدة آیلای خلیل زیاد لبد، اشک و آتش، غلامعلی نسائی، هوران
پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید