حسینآقا بیا روی خط دیدبانی که عراقیها منتظرند برای مهمانی!
*نویسنده: غلامعلی نسائی
آیه «وجعلنا…» را از صمیم قلب خواندیم و شهید اول را بردیم، بدون اینکه تیری بیاد، برگشتیم و شهید دوم و سوم و چهارم… به لطف خدا همه شهدا را به آنسوی پل منتقل کردیم. یک لحظه با خودم فکر کردم، الان من خودم یکی از این شهدا، رسم روزگاره، امروز نوبت اینها، فردا نوبت من..!
گروه جهاد و شهادت هوران – فرمانده گردان گفته بود، شما نیروهای رزمی هستید باید بروید جلو و با بچههای درگیر تو میدان نبر ملحق بشوید، تنها وظیفه شما اینکه فقط بروید جلو، حق این را ندارید که مجروح یا شهیدی توی مسیر راهتان دیدید، توقف کنید. بچهها گفتند: برادر شرمنده و روسیاه هستیم. برادران ما و شما خط مقدم درگیرند، منتظر ما هستند، فرمانده دستور داده سریع خودتان را به خط درگیری برسانید. بچهها به کمک شما نیاز دارند. انشالله بچههای امدادگر از راه میرسند تو را عقبه منتقل میکنند. مجروح گفت: اگر اینطوری است که باشد، شما بروید. با من کاری نداشته باشید.








